خوشحال است و من هم که همیشه تماسهایش برایم پیام آور خبر بد و شنیدن گریه هایش بود خوشحال میشوم.و صمیمانه برایش آروزی زندگی شادتر می کنم و گوشی را می گذارم و به این می اندیشم که دوسال و نیم عمر دخترک دندانپزشک با بغض و کینه و ترس و گریه همراه بود به دلیل اینکه همسرش را دوست نداشت و قانونگذار این حق را برایش به رسمیت نشناخته است و خودش هم متاسفانه از شروط ضمن عقد استفاده نکرده بود.
۱۳۹۱ دی ۴, دوشنبه
سرانجامی دیر هنگام اما در نهایت خوش!
خوشحال است و من هم که همیشه تماسهایش برایم پیام آور خبر بد و شنیدن گریه هایش بود خوشحال میشوم.و صمیمانه برایش آروزی زندگی شادتر می کنم و گوشی را می گذارم و به این می اندیشم که دوسال و نیم عمر دخترک دندانپزشک با بغض و کینه و ترس و گریه همراه بود به دلیل اینکه همسرش را دوست نداشت و قانونگذار این حق را برایش به رسمیت نشناخته است و خودش هم متاسفانه از شروط ضمن عقد استفاده نکرده بود.
۱۳۹۱ آذر ۲۰, دوشنبه
خواهرم حجاب تو ....!
تمام این تابلوها و دیوار نوشته ها به زنان القا می کنند که با عدم رعایت حجاب خون شهدای کشورشان را پایمال می کنند.گویی شهدا تنها برای یک هدف جنگیده اند و آن حفظ اسلامی است که تنها عنصرش هم حجاب زنان بوده است.
این بحث دقیقا به ناموس خواندن زنان بر میگردد.مردان ایران زمین زمانی به جنگ رفته اند تا از ناموسشان که زنان و خواهرانشان بوده اند دفاع کنند و صد البته که ناموس آنها باید مخفی و پنهان باقی بماند.پس شهدا رفته اند تا ما زنان حجاب خود را حفظ کنیم.
من نمیدانم پس مردان این کشور هیچ مسئولیتی در قبال خون شهدایشان ندارند و زنان هم فقط با حفظ حجابشان مسئولند.؟؟
این همه حس گناه و عذاب وجدان را به دخترانمان تحمیل می کنیم تا چه عایدمان شود؟هیچ به حس عدم امنیتی که نصیب آنها می شود اندیشیده ایم؟اینکه دختر نوجوانی که حجاب ندارد با این افکار ممکن است خود را لایق حمایت نداند؟ممکن است خود را مستحق هرگونه رفتار ناپسندی که با او میشود دانسته و آنها را بپذیرد؟
شهدای کشورم را دوست دارم.همانگونه که برای تمام افرادی که برای دفاع از عقیده و کشورشان کشته اند احترام قائل هستم.اما این را هم مطمئنم که زنان و مردان این کشور اگر مسئولیتی دارند در برابر آنها که رفته اند،مسئولیت سازندگی و رشد جامعه شان است نه حفظ حجاب.
۱۳۹۱ آذر ۱۱, شنبه
خشونت علیه زنان غریبه نیست...همینجاست
اگرچه آمار مختلف نشان می دهد بیش از 70 درصد زنان در زندگی خود قربانی یکی از انواع خشونت بوده اند اما آنچه در این میان توجه من را جلب کرده مخالفت بسیاری از مردان با این نوع حمایتهاست.آنها معتقدند مردان نیز در زندگی روزمره خود با انواع خشونتها روبرو هستند و این در حالیست که هیچ کس از آنها حمایت نمی کند.
به همین دلیل می خواهم به زبان ساده و حتی الامکان با مثال برای این دوستان توضیح دهم تفاوت "خشونت علیه زنان " با سایر خشونتها در چیست و ویژگی آن چیست که نیاز به حمایتهای بیشتر دارد:
بر اساس تعاریف سازمان ملل خشونت علیه زنان " هر عمل خشونت آمیز مبتنی بر جنسیت است که به آسیب زدن یا رنجاندن جسمی،جنسی یا روانی زنان منجر شده و یا خواهد شد"
همانگونه که می بینید در این تعریف عنصر "جنسیت" از اهمیت زیادی برخوردار است.به عبارت دیگر همین نکته سبب تفاوت آن از سایر خشونتها می شود.
بله؛ مردان شاید در زندگی روزمره در خیابان مورد زورگیری،یا ضرب و جرح و یا توهین و تحقیر قرار بگیرند اما در هیچ کدام از این موارد مرد بودن آنها نشانه نرفته است.و هیچکس به دلیل اینکه آنها مرد هستند با آنها رفتار خشونت آمیز نداشته است.
اما
زنان در خانه از همسران خود کتک می خوردند زیرا زن هستند و بر طبق قوانین و سنتها باید از شوهر خود اطاعت کنند.
زنان در بسیاری موارد بر خلاف خواست خود مجبور به ازدواج های ناخواسته یا زودهنگام می شوند این در حالیست که به ندرت در مورد پسران این اتفاق می افتد.
زنان به عنوان همسر باید از رفتارهای جنسی شوهران خود پیروی کنند و هرچه قدر کاری که از آنها خواسته می شود ناخوشایند باشد باید از آن اطاعت کنند.
زنان در خیابان هر روز و هرروز با شوخی های جنسی و متلک پرانی افراد مختلف روبرو هستند که قطعا هیچ مردی نمی تواند از تجربه مشابه آن سخن بگوید..
زنان بر اساس ظاهرشان قضاوت می شوند و به همین دلیل در یک رقابت همیشگی برای حفظ زیبایی خود به سر می برند.
زنان در محیط کار از سوی همکاران و روءسای خود مورد سوءاستفاده جنسی (منظور لزوما تجاوز نیست بلکه شوخی های ساده جنسی را هم شامل می شود) قرار می گیرند اما در موارد بسیاری مجبور به تحمل آن هستند.
زنان برای ورود و خروج از خانه توسط برادران یا پدران خود کنترل می شوند.
زنان نحوه پوشش خود را باید بر اساس نحوه پذیرش جامعه و خانواده خود تنظیم کنند و نه خواست و تمایل خود.
و
و
.....
مصادیق خشونت علیه زنان بسیار زیاد است .آنقدر زیاد که متاسفانه بسیاری از زنان حتی برخی از آنها را خشونت آمیز نمی دانند.و به همین دلیل در برخی گفتگوها و مصاحبه ها وقتی از آنها می پرسی تا به حال رفتار خشونت آمیزی با تو شده است پاسخشان منفی است.اما وقتی با کمی جزئیات موضوع را توضیح میدهی می بینی آنها نیز مانند بسیاری از زنان دیگر که من تقریبا با اطمینان می توانم بگویم "همه زنان ایران"؛ موضوع خشونت بوده اند.به ویژه که بسیاری از موارد خشونت آمیز در قوانین ایران به هیچ عنوان بار خشونت ندارند و کاملا قانونی و پذیرفته شده اند.به عبارت دیگر زنان ایران موضوع خشونتی قرار می گیرند که نه تنها نمی توانند از آن به قانون پناه ببرند بلکه خود قانون آن را به ایشان تحمیل کرده است.
اما نکته اصلی که میخواستم به آن اشاره کنم این بود که همه موارد فوق نشان می دهد مردان بسیار به ندرت موضوع خشونت جنسیتی قرار میگیرند و به عبارت دیگر شاید نتوان بیش از 5 مصداق از موارد خشونت علیه مردان را برشمرد اما در مقابل زنان همیشه به دلیل "زن بودنشان" موضوع خشونتهای متعددی بوده اند و به همین دلیل جامعه جهانی سالهاست که در پی مبارزه با این پدیده است.
پی نوشت : متاسفانه این مطلب با تاخیر زیادی از روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان منتشر می شود که به همین جهت از دوستانی که دعوت به نوشتن این مطالب کرده بودند عذرخواهی می کنم.
پی نوشت 2: پس از حدود 5 سال وبلاگ نویسی، متاسفانه به دلیل حضور ناخوشایند برخی افراد،مجبور به بستن کامنتهای وبلاگ شده ام و این امر از آنجا که کاملا بر خلاف اعتقاداتم بوده است برایم بسیار نامانوس و نامطلوب است.و از همه کسانی که در این سالها کامنتهایشان مشوق من بود در نوشتن و نظراتشان موجب ارتقای اندیشه هایم می شد عذرخواهی می کنم.به امید روزی که بتوانیم آنگونه که میخواهیم بنویسیم و بخوانیم.
۱۳۹۱ آبان ۳۰, سهشنبه
سفر بی اجازه ممنوع!
اینکه زنان متاهل باید اجاز همسر را بگیرند از آنجا که مستند به حق ریاست شوهر بر خانواده است همیشه کمی قابل درک بوده است و علاوه بر آن راهی برای مقابله آن وجود دارد. یعنی زنان می توانند با شروط ضمن عقد از آن عبور کنند.
اما زن مجرد؟؟
پیام اینگونه قوانین فقط یک چیز است:زنان شعور و آگاهی و دانش ندارند.در یک کلام ساده "عقلشان نمی رسد".خوب و بد را تشخیص نمی دهند.آنها حتی اگر بخواهند در دانشگاههای خرج از کشور درس بخوانند و یا برای شرکت در کنفرانسی قصد سفر داشته باشند اول باید دلایل خود را به خوبی برای پدر یا پدربزرگشان و در صورت نبود آنها برای قاضی دادگاه توضیح دهند.و احتمالا باید فکر یک سفر توریستی را هم به فرhموشی بسپارند.به این نکته هم باید دقت کرد که اگرچه در این لاحه "صدور گذرنامه" منوط به اجازه ولی قهری شده است اما ین احتمال وجود دارد که به تبع آن "ولی قهری" بتواند مانع خروج از کشور نیز بشود.پس هرگاه مثلا پدری از دختر خود که در خارج از ایران درس می خواند ناراضی باشد می تواند وقتی برای دیدار خانواده به ایران آمد او را ممنوع الخروج کند.
این قوانین به دنبال آن هستند که هر چه بیشتر زنان را تحت کنترل مردان در بیاورند و اختیار تصمیم گیری را از آنها سلب نمایند.و نباید فراموش کنیم حتی اگر امیدوارانه به موضوع بنگریم و این لایحه در مجلس تصویب نگردد اما چنین خبرسازی هایی و اصولا طرح چنین موضوعاتی فی ذاته می تواند به شدت اندیشه مردسالارانه حاکم بر فرهنگ عامه مردم را تقویت نماید.به عبارت دیگر در ذهن بسیاری از مردان این موضوع نقش می بندد که حتما دلیلی وجود دارد که میخواهند این قوانین را تصویب نمایند و حتما آنها بیشتر از زنان اطرافشان درک و شعور دارند، پس هرچه بیشتر باید مراقب دخترانشان باشند و آنها را کنترل کنند.
پی نوشت: هرچه قدر هم تلاش کنیم نمیتوانیم عمدی را که در پشت اینگونه قوانین به دنبال به حاشیه راندن زنان هست را ندیده بگیریم اما دلیلش چیست؟واقعا در حضور زنان در جامعه چه چیزی وجود دارد که اینقدر ترسناک هست؟زنان چه نیرویی دارند که در این حد باید تحت کنترل باشند؟
۱۳۹۱ آبان ۲۵, پنجشنبه
قانونی که تخریب می کند
۱۳۹۱ آبان ۶, شنبه
افسانه ی "زن بدون مرد ناقص است".
تصویر دوم- زن و مرد هر دو از خانواده های مرفه و طبقه اجتماعی بالای جامعه هستند.سالهای سال است ازدواج کرده و متاسفانه بچه دار نشده اند.تمام راههای ممکن را امتحان نموده اند اما نتیجه هنوز منفی است.بیشتر تلاشها به اصرار زن صورت میگرد، اما نه به انگیزه مادر شدن، بلکه بیشترین تلاش او برای از دست ندادن همسرش است.زیرا بچه ندار نشدن به دلیل مشکلات جسمی زن می باشد.
تصویر سوم- مادر به شوخی به دخترش که تازگی در آزمون دکتری یکی از دانشگاههای دولتی پذیرفته شده است میگوید نیازی نیست در مورد شروط ضمن عقد اطلاعات کسب کند زیرا تا همین الان هم احتمال اینکه بتواند شوهری پیدا کند بسیار کم است.
تصویر سوم و چهارم و الی اخر را هم شما با اندکی دقت و حساسیت در اطرافتان خواهید دید.
به راستی ریشه این همه تلاش زنان و دختران جامعه مان برای به دست آوردن مرد زندگیشان و پس از آن حفظ او به هر قیمیتی در چیست؟قطعا هر دو طرف یک رابطه برای حفظ آن نباید از هیچ کوششی فروگذار کنند اما آنچه در اینجا مورد اشاره من است تلاش یک جانبه زنان برای از دست ندادن مردشان حتی به ارزش کوچک کردن خود است.اینکه زنانمان قدر و ارزش خود را گویی بدون داشتن مردی در کنارشان کامل نمی بینند.مردان اگر به خواسته های همسران و نامزدهای خود دل می سپارند در بیشتر موارد از روی عشق و علاقه است اما زنان گویی همیشه در میدان رقابتی هستند که در آن باید با همه زنان اطرافشان مسابقه داده و برنده شوند.و برای برنده شدن باید هرکاری انجام دهند در غیر این صورت ....در غیر این صورت تنها می مانند.می شوند زنی تنها که ممکن است تا آخر عمر مردی آنها را انتخاب ننماید.
گویی مدام به ما می گویند در عین حال که نباید برای همسرتهیچ نقطه ضعفی داشته باشی ،قدرتمند هم نباید باشی. زن قدرتمند را هیچ مردی نمی خواهد.اما باید کامل هم باشی تا بتوانی همسر خوبی انتخاب کنی؛ واز سوی دیگر زمانی که رابطه شکل گرفت نیز باید بدانی زنان دیگر رقیبان تو هستند که در کمین همسرت نشسته اند و تو باید او را لحظه ای تنها نگذاری مبادا او را از دست بدهی.
.
.
ارزش خود را به عنوان یک انسان هرگز فراموش نکنیم.باور کنیم هیچکس را نمیتوانیم به اجبار در کنار خود نگه داریم.باور کنیم اگر کسی همراه زندگی ماست باید نقاط ضعف و قدرت مارا بپذیرد.و از همه مهتر ایمان بیاوریم زنها اگر تا آخر عمر هم ازدواج نکنند چیزی از تواناییها و ارزششهایشان کم نمی شود پس یکی از وظایف زنانه خود را شوهر پیدا کردن و نگه داشتن شوهرمان تا آخر عمر تصور نکنیم.
۱۳۹۱ مهر ۲۶, چهارشنبه
۱۳۹۱ مهر ۱۴, جمعه
جا به جایی عدالت یا...؟
در یک باشگاه ورزشی کار میکرده است.روزی که باشگاه خلوت بوده است رئیسش قصد تجاوز به او را دارد که موفق نمی شود و دخترک فرار میکند.
شکایت کرده است اما از آنجا که دلیل و مدرکی وجود ندارد (به جز سرایداری که دخترک را در حال فرار دیده است ولی حاضر به شهادت نیست)،پرونده اش رد شده است.این در حالی است که دخترک مدعی است در گزارش کلانتری از سوابق قبلی رئیس در خصوص مزاحمت زنان سخن گفته شده است اما زمانی که در دادسرا پرونده را دیده اند این گزارش وجود نداشته است.
نگرانی دخترک اما به دلیل بی نتیجه ماندن شکایتش نیست...او نگران پدر،برادر و دایی اش هست که بعد از اطلاع از ماجرا رئیس را کتک زده اند و او از آنها شکایت کرده است...دخترک حق دارد.زیرا احتمال اینکه شکایت علیه خانواده اش به نتیجه برسد و آنها به ضرب و جرح متهم شوند بسیار بیشتر از آن است که خودش بتواند فردی را که قصد تجاوز به او را داشته محکوم نماید..
پی نوشت:احتمالا دیگر واضح است و نیازی به توضیح نیست که من از کار خانواده دختر دفاع نمی کنم و در اینکه آنها نیز باید به جزای کارشان برسند شک ندارم!
۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه
درد شک داشتن
۱۳۹۱ شهریور ۱۸, شنبه
دردهایی که افزون می شوند...
۱۳۹۱ مرداد ۲۴, سهشنبه
داد از که بخواهم؟!!
۱۳۹۱ مرداد ۲۱, شنبه
ترس
نمیدانم از لحاظ روانشناختی اینکار درست است یا نه اما می خواهم بگویم گاهی ترس از نگاه سرزشنبار،ترس از کلام تلخ و ترس از ناراحت کردن اطرافیان در وجودت میماند.بزرگ میشوی و هنوز میبینی از خیلی ها میترسی.خیلی هایی که هیچگاه تو را کتک نزده اند یا فحش و بد و بیراه نگفته اند اما تو بدون اینکه بدانی همچون کودکی از آنها می ترسی.می ترسی که مبادا فلان کار اشتباه باشد و او خوشش نیاید.می ترسی مبادا فلان حرف را نباید میزدی و حالا سزاوار آن نگاه شده باشی.
جلوتر که میروی ترجیح میدهی هیچ کاری را که فقط یک درصد احتمال میدهی خوشایند نباشد انجام ندهی یا اگر مجبور شدی و یا اگر پیشامدی اتفاق افتاد در مورد آن دروغ بگویی و پنهانکاری کنی مبادا با عوامل ترساننده روبرو شوی.اما چون بزرگ شده ای نامش را ترس نمیگذاری.نامش می شود خستگی.می شود بی حوصلگی.می گویی خسته ام پس نمیخواهم با غر زدن مواجه شوم.میگویی بی حوصله ام پس نمیخواهم با بی توجهی یا سرزنش مواجه شوم.
اما خوب که دقت کنی میبینی میترسی.همانند زنی که آنقدر از همسرش برای بدمزگی غذا کتک خورده است که حتی دیگر جای نمکدان را هم اشتباه نمیگذارد روی سفره تا مبادا بهانه ای باشد برای کتک خوردن دوباره.او میترسد.ما هم میترسیم.عامل ترس مهم نیست.مهم اثراین ترس است که تا همیشه باقی می ماند و یک باره نگاه میکنی و میبنی شکستن نمکدان را هم باید پنهان کرد.به همین سادگی.
۱۳۹۱ مرداد ۱۵, یکشنبه
عقل ناقص!!!!
در هر دو مورد کار ما به هرحال انجام شد اما این رویکرد به وضوح عدم اعتماد به تصمیم گیری زنان رو نشان میدهد.این تفکر که زنان قادر به تصمیم گیری نیستند.که ممکن است بر اساس احساساتشان تصمیم عجولانه بگیرند.
۱۳۹۱ مرداد ۱۲, پنجشنبه
نتایج!
مسئله تاسف برانگیز بعدی این بود که در هیچ کدام از کشورهای حاضر در دوره با مسایل حقوق زنان به دید موشوعات سیاسی نگاه نمی شد و فعالان اگر با مشکلی موجه بودند از باب درگیری با فرهنگ حاکم بر جامعه بود و نه دولت.
در تمام این کشورها گروههای وجود داشتند که در زمینه حقوق همجنسگرایان فعالیت میکردند و تنها کشوری که در آن هیچ صحبت رسمی در این خصوص نمی شد ایران بود
و اینکه در خصوص هر موضوعی که حرف میزدیم حتما قوانین ایران در خصوص ممنوعیت یا محدودیت آن سخنی گفته بود
۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه
پشت پرده حجاب
۱۳۹۱ تیر ۳۰, جمعه
آشپزخانه
۱۳۹۱ تیر ۶, سهشنبه
زنها دردسر می شوند!
"زندگی خصوصی" را دیشب دیدم و نپسندیدم اما نه به دلیل حرفهای سیاسی پراکنده و شعارگونه ای که گویی از تیتر سایتهای خبری خونده می شد. و نه به دلیل به سخره گرفتن همه طرفهای سیاسی این روزهای ایران...
"زندگی خصوصی" رو دوست نداشتم به دلیل تصویر کلیشه ای وحشتناکی که از زنها ارائه میکرد:
همسری که آنقدر ساده لوحانه همسرش را دوست دارد که همه دروغ ها را باور می کند.
و از آن بدتر
"پریسا" است.
دختری که نویسنده است،در لندن زندگی کرده،یکبار ازدواج کرده و طلاق گرفته، و مدام حرف از آزادی و برابری می زند.اما همین زن وقتی مردی را می بیند و از او دعوت میکند تا یک روز را با هم بگذرانند و در پایان شب هم او را به خانه اش دعوت می کند و چند شبی را با آن مرد میگذراند هیچ تحلیلی از موقعیتش ندارد...
بعد از اینکه مرد از او می خواهد تا رابطه را تمام کنند نمی پذیرد..عصبانی می شود و واکنش شدید نشان میدهد که مگر من بازیچه بوده ام؟؟؟
پریسا بیانگر همان شخصیت کلیشه ای سنتی از زنها است که مردها میخواهند از آنها سواستفاده کنند و این زنها خودشان هیچ گاه به دنبال روابط این چنینی و موقت نیستند...
فیلم باز هم تصویری از زنان ارائه میکند که بدون فکر نسبت به اینکه مردی که با او رابطه دارند متاهل است و بچه دارد،عاشق می شوند و پایان رابطه را نمی پذیرند و به آب و آتش می زنند تا مرد را مال خود کنند...
زنی که علیرغم همه دانشش نتوانسته مانع بارداریش شود....
تصویر این است:
زنها رابطه یک شبه نمی خواهند
زنها به سرعت عاشق می شوند
زنها دردسر هستند
هرچند نویسنده تلاش کرده بود نشان دهد "پریسا" زنی است که برای آنچه میخواهد می جنگد و همه تلاشش را می کند تا آن را به دست آورد اما این تلاش به دلیل اعتقاد نویسنده به همه کلیشه هایی که ذکر کردم،کاملا مضحک بود.
"پریسا " باز هم زنی ضعیف بود که اجازه داد بود از او به قول فیلم "سوءاستفاده" شود و حال تلاش می کرد تا مرد تاوان این سوءاستفاده را بپردازد.
به عبارت دیگر زنها این روابط کوتاه مدت را نمی خواهند و اگر وارد رابطه ای می شوند به امید ادامه آن است.و در مقابل مردها میدانند از یک چنین رابطه ای تا چه حد می توان توقع داشت و چیزی بیش از آن را نمی خواهند.زنها به دنبال تنوع نیستند.زنها به دنبال رابطه جنسی نیستند.آنها مردی می خواهند تا به آنها پناه دهد و عاشقشان باشد.و به همین دلیل هم اگر یک شب با کسی بودند
آن مرد با مرد زندگیشان بشود.
پی نوشت: هرچه دقت کردم متوجه نشدم منظور از صحنه های مستهجنی که فیلم به دلیل آنها توقیف شده است را متوجه نشدم!آیا واقعا اینقدر ذهن کوته بینی داریم که خاموش کردن چراغ اتاق و یا آرایش کردن زن و نگاه کردن مرد و یا نگاه شیطنت آمیز مرد به زنش را بر نمی تابیم!!؟؟
۱۳۹۱ خرداد ۱۶, سهشنبه
آیا پشت سر هر زن موفق هم یک مرد وجود دارد؟
پی نوشت:باز هم باید اشاره کنم که قطعا این سخن نه در مورد همه مردان مصداق دارد و نه در مورد همه زنان!
۱۳۹۱ خرداد ۹, سهشنبه
ازدواج مجدد!
با افتخار نوشته که موفق شده است مدارکی از اینکه پدر همسر دیگری اختیار کرده پیدا کند و میپرسد که با این مدارک چه میتواند بکند و چگونه میتواند علیه او اعلام جرم نمیاد!
در پاسخش گفتم متاسفانه کار پدرت هم قانونی است و هم شرعی و تنها که کاری که میشود کرد اقدام مادرت برای طلاق و یا مهریه اش هست.و فقط اگه پدرت ازدواج دوم را ثبت نکرده باشد میتوان از این جهت اعلام جرم نمود که آن هم از شواهدی که گفته ای بعید به نظر می رسد.
با تعجب نوشته است پس مواد 16 و 17 قانون حمایت خانواده که ازدواج مجدد را بدون اجازه همسر اول را مستحق حبس می داند چه می شود!!
و منهم در پاسخش نوشتم متاسفانه سالها قبل شورای نگهبان این مواد را نسخ کرده است و اکنون هیچ ضمانت اجرایی برای ازدواج مجدد مرد آن هم بدون اجازه همسر اول وجود ندارد.
و من چقدر متنفرم از لحظاتی که باید به کسی بگویم کاری نمی تواند بکند در برابر ظلمی که بر او روا شده و باید به او بگویم قانون ما قانون حمایت نیست.قانون ما پناه نیست که بشود به آغوش گرمش امیدوار بود.قوانین ما نوشته شده اند تا راه را برای هر آنچه خواسته نویسندگانش بوده است باز تر کند و متاسفانه همه این نویسندگان مرد بوده اند!!
۱۳۹۱ خرداد ۳, چهارشنبه
تجاوز همین است!
۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۳, شنبه
روز مادر!
۱۳۹۱ اردیبهشت ۲, شنبه
قوانین خانواده ..در نهایت همیشه به نفع مردان!
پی نوشت: آنهایی که ما را متهم می کنید که طرفدار مهریه زیاد هستیم ...ببینید..حتی در این حد هم کاربرد ندارد تا بتواند به رها شدن زنی از قید رابطه ای که نمیخواهد کمک کند.این زن هم مانند بسیاری از زنهای دیگر به دنبال مهریه و گرفتن پول از همسرش نبود اما قانون راه دیگری پیشنهاد نمی کرد.
موکل من عذاب میکشد.در رابطه ای گرفتار شده که نمیخواهدش.شبی بدون اشک و بغض نمیگذراند.او زنی است که در رشته پزشکی درس می خواند و میخواهد استعدادهایش را رشد دهد اما کدام انسانی در شرایطی چنین نابسمان از لحاظ روحی میتواند موفق باشد؟
۱۳۹۱ فروردین ۲۸, دوشنبه
حق ماست؟؟
همسرش سه ماه پیش ،زمانی که برای بار دوم سقط ناخواسته داشته است او را تحویل خانواده اش داده است.و از آن زمان تا کنون وساطتها برای آنکه این دو آشتی کرده و دوباره به زندگی مشترک برگردند به جایی نرسیده است.دختر می گوید همه تلاشش را کرده است.از مشاورخانواده و روانشناس تا خواهش و صحبت و مذاکره و پادرمیانی همه اقوام.اما شوهر و خانواده اش نه حرفی از طلاق می زنند و نه روی خوشی برای ادامه زندگی نشان میدهند.از من میخواهد تا برایش توضیح دهم چه کارهایی می تواند انجام دهد.موقعیتش را از لحاظ حقوقی تشریح می کنم و راههای پیش رو را پیشنهاد میدهم.در انتها اضافه میکنم البته اگر همسرت بتواند اثبات کند که شما برای بچه دار شدن مشکل دارید شرایط کمی تفاوت می کند...نمی گذارد حرفم تمام شود و میگوید " نه.نه...مشکل متوجه من نیست.بعد از هر دوبار سقط جنینی که داشتم دکتر تایید کرده است که جنین به طور کامل تشکیل نمی شود و مهمتر اینکه اصلا قلب ندارد تا بتواند به حیاتش ادامه دهد.و این مشکل با احتمال بالایی ناشی از نوع شغل همسرم دانسته شده است" می پرسم "مگر شغلش چیست؟" و پاسخ می دهد"در یکی از سایتهای اصلی سازمان انرژی اتمی کار می کند و دکترها علت این اتفاق را تماس مکرر ایشان با مواد رادیواکتیو می دانند"
۱۳۹۱ فروردین ۱۴, دوشنبه
نگاه غمناک
۱۳۹۰ اسفند ۱۷, چهارشنبه
هدیه مجلس به مناسبت روز زن!!!
۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه
نخواستنی بود...
۱۳۹۰ بهمن ۲۶, چهارشنبه
ناخودآگاه
۱۳۹۰ بهمن ۱۶, یکشنبه
هراس از حق
۱۳۹۰ بهمن ۴, سهشنبه
حق اوست.فقط حق او!!
سکس؟خب تکلیف چنین دختری معلومه دیگه.هر بلایی هم سرش بیاد حقشه.!! من که
هیچ وقت همچین کاری نمی کنم.چه دختر بی حیایی!هیچ دختر متشخصی این کارو
نمی کنه.!!"
از این دست جملات کم نشنیده ایم.اما درد آنجاست که بیشتر گویندگان این
جملات خود زنان و دختران هستند.گویندگان این جملات دو دسته هستند یا آنها
که مذهبی هستند و معتقدند دختران باید با حجب و حیا رفتار کنند و یا آن
گروهی که مذهبی نیستند و معتقدند دختران باید متشخصانه و با کلاس رفتار
کنند.
جزء کدام گروه بودن تفاوتی نمی کند.هر دو تحت تاثیر یک تفکر این حرف را
میزنند.تفکر مردسالاری که زنان را باکره میخواهد.تفکر مردسالاری که رابطه
جنسی را حق مردان می داند.تفکر مردسالاری که به دنبال کنترل بدن زنان است
و به خوبی موفق به این کار شده است.آنقدر با نفوذ بوده که در عمق جان
زنان ما هم نفوذ کرده است که از یک جایی به بعد دیگر لازم نبوده خودش
کاری انجام دهد.او کناری نشسته و شاهد کنترل زنان توسط خودشان بوده
است.او با آرامش به درگیری زنان با خودشان نگریسته و لبخند بر لب به بار
نشستن هدفش را تماشا کرده است.
زنان به قضاوت می نشیند .به راحتی همنوعانشان را محکوم می کنند و بعضا
آینده دختری را به سیاهی می کشانند.نمی دانم در آن زمان که این سخنان را
می گویند چه حسی درون آنها است: آیا به خودشان نمی اندیشند که با همین
تفکر از بسیاری لذات زندگی محروم شده اند؟
چرا به جای آنکه قید و بندهایی که به سود دیگران است را بر داریم خودمان
ابزاری میشویم برای افزایش این حد و حدود آزار دهنده؟؟؟
چرا وقتی می گویند دختری به منزل پسری رفته است و یا می فهمییم دختری
تجربه سکس داشته است حمایتش نمی کنیم؟چرا نمی گوییم حقش بوده است؟خواسته
و تصمیم گرفته از حق خودش بر بدنش استاده کند و به هیچ کس دیگری ارتباطی
ندارد؟چرا نمی اندیشیم روزی خود ما یا دختر ما در همین موقعیت است و اگر
ما الان کمک نکنیم او هم مجبور میشود به خودسانسوری.مجبور میشود به گذشتن
از بدیهی ترین حقوقش و اگر خیلی شجاع باشد محکوم می شود به بی حیایی و یا
بی کلاسی!!
باور کنیم نیاز جنسی هر کسی و نحوه کنار آمدن با آن به خود شخص مربوط است
و اگر پسری می تواند در همان بار اولی که با دختری آشنا می شود پیشنهاد
را مطرح کند دختر هم حق دارد در همان بار اول این پیشنهاد را بپذیرد.شاید
بخواهد پسری را فقط از باب رابطه جنسی بخواهد و شاید بخواهد با پسری
دوست باشد بدون اینکه هیچ وقت با او رابطه ای داشته باشد.اینها هیچکدام
بر دیگری برتری ندارد.اینها تنها دو شیوه زندگی هستند که هر کسی خودش
انتخاب می کند و نباید قضاوت شوند.
بگذاریم از بدیهی ترین حقوق زندگیمان با آرامش استفاده کنیم و خودمان
تیشه ای که دیگران به دستمان داده اند را به ریشه خودمان نزنیم.
۱۳۹۰ دی ۳۰, جمعه
هر مجرم یک انسان متفاوت است!
همه چیز صفر و یک است
همه با یک خطکش اندازه میشوند و محک میخورند:مهم نیست مردی از روی
عصبانیت لحظه ای بر سر راننده تاکسی داد کشیده است و کار به ضرب و جرح
رسیده و یا همان مرد بر اثر عادت هر روز و بر سر هر دلیل بی دلیلی همسرش
را کتک می زند.
قانونگذار هردو را به ضرب و جرح متهم و در نهایت به یک میزان مجازات می کند.
موارد اندکی هم وجود دارد که به قاضی اختیار داده است شرایط خاص متهم را
ببیند ،بررسی کند و بر ان اساس رای دهد.
موکلم اینبار زنی است حدودا ۴۰ ساله.کارمند و مادر فرزندی ۱۲ ساله.نمونه
ای از هزاران خانواده ای که همیشه بر اساس قانون رفتار کرده اند.اما
انسان است دیگر.جایز الخطاست.در یک غروب پایزی با پیرمردی که مدعی است
ناگهانی وارد خیابان شده است تصادف می کند و علیرغم تلاشش برای رساندن
مصدوم به بیمارستان او فوت می شود.
رای قاضی پرونده : پرداخت دیه و دوسال حبس!
طبق قانون اگر این زن از صحنه جرم هم فرار می کرد مجازاتش می توانست همین
باشد.به عبارت دیگر قاضی شرایط خاص زن را در نظر نگرفته است
یکسال است زندگی بر این زن و اطرافیانش حرام گشته
هر روز چشمانش پر از اشک است
هر روز فرزندش دلهره دارد که مادر را برای دو سال نمی بیندو ....
قانونگذار در این موارد راههایی پیش پای قاضی گذاشته است:تعلیق،کیفیات مخففهو ..
اما قاضی ملبس به لباس روحانیت پرونده اما ترجیح داده است چشمهایش را
ببندد و با سختگیرلنه ترین لحن تصمیم بگیرد.
انچه بر این زن در این مدت گذشته است کمتر از حبس نمیتوانسته اورا متنبه
کند، که قطعا عذاب وجدان گرفتن زندگی یک انسان بسیار سنگین است.و من می
مانم خواب چگونه به چشمانشان راه می یابد!
اگرچه توانستم مدت حبس را در تجدیدنظر به شش ماه کاهش دهم اما با این
وجود می دانم حتی یک روز هم برای موکلم به معنی مرگ است و من از این جمله
که او بارها به اطرافیان خود گفته است می ترسم: من زنده به زندان نمی
روم!
۱۳۹۰ دی ۲۶, دوشنبه
می خواهم بشینم!
زن که باشی
زن که باشی
یعنی هر روز لباس رزم بپوشی و بروی میدان جنگ.
میادین جنگ متفاوتن.گاهی خانه است گاهی بیرون خانه.گاهی دفتر کار است
گاهی محیط دادگاه.گاهی خیابان گاهی مهمانی.تفاوتی نمی کنند.مهم این است
که در حال جنگیدنی.می گیوم جنگ! اما درواقع از جنگ سختتر است.خیلی
سختتر.در جنگ گلوله و تفنگ.تو تنها نیستی.یک ارتش با هزاران هزار نفر
همراهیت می کنند اما در این کارزارهای زندگی تنهایی.خودت هستی و خودت.در
جنگ گلوله و تفنگ تو مرخصی می گیری و دیگری جایت را پر می کند اما در
اینجا ازمرخصی که خبری نیست هیچ هر روز هم به خط مقدم نزدیکتر می شوی.در
جنگ گلوله و تفنگ یا باید چند سالی را بجنگی و یا دیر و زود تیری بر بدنت
می نشیند و خلاص.اما در کارزار زندگی نه شانس آتش بس وجود دارد و نه این
شانس را داری تا تیری نصیبت شود.
من از جنگیدن خسته ام.میخواهم میدان را خالی کنم.می خواهم جا
بزنم.میخواهم بگویم نتوانستم .دوام نیاوردم.میخواهم بگویم له شدم زیر بار
این زندگی. و دیگر کافی ست....اما می دانم.میدانم این هم جنگی دیگر
است.جنگ با خود واقعیم که اهل کوتاه آمدن و جا زدن نیست.اهل سازش و آتش
بس هم نیست.
آه...
زن که باشی....