۱۳۹۳ اسفند ۲۳, شنبه

ادله ناکافی !

۱. دخترک ۳۰ ساله است، تحصیلکرده و زنی مستقل که چند سالی است کار می کند.
فقط چند ماه از ازدواجش می گذرد که روبروی قاضی ایستاده و می گوید که همسرش او را با فحاشی و توهین کتک زده است.
قاضی اما، نامه پزشکی قانونی را که می بیند، می گوید «دلیلی برای اثبات حرفهایت نداری . پزشک  نوشته نشانی از کبودی یا شکستگی وجود ندارد.» رای به رد دعوای ضرب و جرح داده می شود.

۲. شوهر پیغام می فرستد که زن برگردد تا زندگی را دوباره ادامه بدهند. دخترک اما از طریق وکیلش به او می گوید «بر می گردم اما به شرط آنکه شروط ضمن عقدی را که ابتدای ازدواج می خواستم به من بدهی!»
شوهر با خنده به وکیل می گوید «همانموقع که سرم داغ بود و عاشق، قبول نکردم!الان چرا باید بپذیرم! به نظر من زنهای ایرانی قابل اعتماد نیستن »

۳. دخترک تصمیم به طلاق می گیرد. قاضی از او ادله می خواهد. ادله ای نیست. تنها شوهری است که با لبخندی بر لب روی صندلی نشسته و به قاضی می گوید نمی خواهد همسرش را از دست بدهد و او را دوست دارد.
دخترک به قاضی می گوید «من زمان ازدواج علیرغم تاکید خانواده ام بر مهریه، به ایشان گفتم مهریه خیلی کم می خواهم اما در ازای شروط ضمن عقد. اما این آقا قبول نکرد. و من باز هم برای اینکه می خواستم زندگیم را با حسن نیت شروع کنم، مهریه را تنها ۵۰ سکه و آن هم عندالاستطاعه گذاشتم. این انصاف نیست  الان که فهمیدم این آقا تعادل روحی نداره و به راحتی می تونه دست روی من بلند کنه، باز هم مجبور به ادامه زندگی باشم!»
دادگاه رای به رد دعوای دخترک می دهد. ادله کافی نیست.

۴.دخترک سخت پشیمان است و برای یافتن راه چاره ای تلاش می کند. 

۱۳۹۳ اسفند ۱۴, پنجشنبه

کلیشه ها را بهم بزنیم

دارم با پسرک بازی می کنیم. با لگو کاروانی مجهز ساخته که مناسب برای مسافرت است. چند عروسک لگویی درست کرده ایم و داریم داستان روایت می کنیم. چند زن و مرد که در حال سفر هستند و حالا خسته شده اند و ایستاده اند تا استراحت کنند.
میز نهار را باز می کنیم. او دو نفر را پشت میز می گذارد. و من نفر سوم را که صورت و موهای مردانه دارد می گذارم پشت فر، می گویم «الان غذا حاضر میشه و میاره»
می گوید « این که مرده. باید یه دختر میذاشتی، چون دخترا بیشتر آشپزی می کنن»
قلبم فشرده می شود. چیزی نمی گویم!
عروسک با ظاهر دخترانه رو بر می دارم و می گذارم کنار موتور کاروان و می گویم « خب این پسره آشپزیش بهتره، بعدشم خب این دختره داره موتور ماشین رو که خراب شده تعمیر می کنه.»
می گوید:« مگه دخترا هم بلدن؟»
می گویم : « دختر و پسرش که فرقی نداره. اگه کسی یاد گرفته باشه، می تونه موتور رو تعمیر کنه»

لبخند می زند و به بازی ادامه می دهد.



 ===============================
چهارده اسفند روز نوشتن از کار خانگی است. قرار گذاشته ایم که باشد. که بنویسم از این معضل کمتر به رسمیت شناخته شده.
و من فکر می کنم کاش جای نقشهای کلیشه ای جنسیتی را که در ذهنمان فرو رفته و نسل به نسل هم منتقل می کنیم، به راحتی  عروسکهای لگویی،می شد عوض کرد.این کار راحت نیست. هر چه قدر هم تلاش کنیم باز عوامل خارجی مثلا مدرسه و دوستان مانع ایجاد می کنند. بهترین و موثرترین راهکار برای آموزش برابری در کار خانگی، درون خانه است. خانه ای که کودک در آن به شدت حرکات پدر و مادرش را زیر ذره بین  می برد.
به پسر بچه ها اجازه مشارکت بدهیم. مسیولت انجام کارهای خانه متناسب با سنشان بدهیم. اگر خواهر دارند. به هردو از یک نوع کار را محول کنیم تا نه پسرکمان احساس کند وظیفه ای در انجام کارها ندارد، و نه دخترکمان کارهای خانه را وظیه محتوم خویش بداند.
گاهی حتی اگر ضرورتی هم نیست، کلیشه ها را بشکنیم.گاهی پدران غذا بپزند و گاهی مادران فیوز برق را وصل کنند. پدران ظرفها را بشورند و مادران شیر آبی که درست کار نمی کند را چک کنند، لامپ را عوض کنند،ماشین را بشورند و غیره!
چشم کودکان که عادت کند، احتمالا تاثیر دوستان و گروههای دیگر کمتر و کمتر خواهد شد.