۱۳۹۱ دی ۴, دوشنبه

سرانجامی دیر هنگام اما در نهایت خوش!

زنگ زده و با گریه خبر میدهد که همین الان از دفترخانه امده است و بالاخره موفق شده طلاقش را بگیرد و مدام تشکر میکند و فحش نثار همسری که بعد از دوسال ازار و اذیت بالاخره بعد از گرفتن کل مهریه ای که قبلا از او گرفته بودیم راضی شده است تا رای طلاق توافقی را هم که یکسال پیش از دادگاه گرفته بود اجرا کند.
خوشحال است و من هم که همیشه تماسهایش برایم پیام آور خبر بد و شنیدن گریه هایش بود خوشحال میشوم.و صمیمانه برایش آروزی زندگی شادتر می کنم و گوشی را می گذارم و به این می اندیشم که دوسال و نیم عمر دخترک دندانپزشک با بغض و کینه و ترس و گریه همراه بود به دلیل اینکه همسرش را دوست نداشت و قانونگذار این حق را برایش به رسمیت نشناخته است و خودش هم متاسفانه از شروط ضمن عقد استفاده نکرده بود.

۱۳۹۱ آذر ۲۰, دوشنبه

خواهرم حجاب تو ....!

این عکس را امروز در یکی از نهادهای شهرداری که  مرتبط به زنان است گرفته ام.امثال این شعارها را بارها و بارها بر در و دیوار شهرمان دیده ایم.شعارهایی که زنان را مخاطب قرار می دهند و آنها را مسئول مستقیم حفاظت از خون شهدا معرفی می کنند.
تمام این تابلوها و دیوار نوشته ها به زنان القا می کنند که با عدم رعایت حجاب خون شهدای کشورشان را پایمال می کنند.گویی شهدا تنها برای یک هدف جنگیده اند و آن حفظ اسلامی است که تنها عنصرش هم حجاب زنان بوده است.
این بحث دقیقا به ناموس خواندن زنان بر میگردد.مردان ایران زمین زمانی به جنگ رفته اند تا از ناموسشان که زنان و خواهرانشان بوده اند دفاع کنند و صد البته که ناموس آنها باید مخفی و پنهان باقی بماند.پس شهدا رفته اند تا ما زنان حجاب خود را حفظ کنیم.
من نمیدانم پس مردان این کشور هیچ مسئولیتی در قبال خون شهدایشان ندارند و زنان هم فقط با حفظ حجابشان مسئولند.؟؟
این همه حس گناه و عذاب وجدان را به دخترانمان تحمیل می کنیم تا چه عایدمان شود؟هیچ به حس عدم امنیتی که نصیب آنها می شود اندیشیده ایم؟اینکه دختر نوجوانی که حجاب ندارد با این افکار ممکن است خود را لایق حمایت نداند؟ممکن است خود را مستحق هرگونه رفتار ناپسندی که با او میشود دانسته و آنها را بپذیرد؟
شهدای کشورم را دوست دارم.همانگونه که برای تمام افرادی که برای دفاع از عقیده و کشورشان کشته اند  احترام قائل هستم.اما این را هم مطمئنم که زنان و مردان این کشور اگر مسئولیتی دارند در برابر آنها که رفته اند،مسئولیت سازندگی و رشد جامعه شان است نه حفظ حجاب.

۱۳۹۱ آذر ۱۱, شنبه

خشونت علیه زنان غریبه نیست...همینجاست

این روزها به بهانه روز جهانی مبارزه با" خشونت علیه زنان" این اصطلاح را زیاد می شنویم.
اگرچه آمار مختلف نشان می دهد بیش از 70 درصد زنان در زندگی خود قربانی یکی از انواع خشونت بوده اند اما آنچه در این میان توجه من را جلب کرده مخالفت بسیاری از مردان با این نوع حمایتهاست.آنها معتقدند مردان نیز در زندگی روزمره خود با انواع خشونتها روبرو هستند و این در حالیست که هیچ کس از آنها حمایت نمی کند.
به همین دلیل می خواهم به زبان ساده و حتی الامکان با مثال برای این دوستان توضیح دهم تفاوت "خشونت علیه زنان " با سایر خشونتها در چیست و ویژگی آن چیست که نیاز به حمایتهای بیشتر دارد:
بر اساس تعاریف سازمان ملل خشونت علیه زنان " هر عمل خشونت آمیز مبتنی بر جنسیت است که به آسیب زدن یا رنجاندن جسمی،جنسی یا روانی زنان منجر شده و یا خواهد شد"
همانگونه که می بینید در این تعریف عنصر "جنسیت" از اهمیت زیادی برخوردار است.به عبارت دیگر همین نکته سبب تفاوت آن از سایر خشونتها می شود.
بله؛ مردان شاید در زندگی روزمره در خیابان مورد زورگیری،یا ضرب و جرح و یا توهین و تحقیر قرار بگیرند اما در هیچ کدام از این موارد مرد بودن آنها نشانه نرفته است.و هیچکس به دلیل اینکه آنها مرد هستند با آنها رفتار خشونت آمیز نداشته است.
اما
زنان در خانه از همسران خود کتک می خوردند زیرا زن هستند و بر طبق قوانین و سنتها باید از شوهر خود اطاعت کنند.
زنان در بسیاری موارد بر خلاف خواست خود مجبور به ازدواج های ناخواسته یا زودهنگام  می شوند این در حالیست که به ندرت در مورد پسران این اتفاق می افتد.
زنان به عنوان همسر باید از رفتارهای جنسی شوهران خود پیروی کنند و هرچه قدر کاری که از آنها خواسته می شود ناخوشایند باشد باید از آن اطاعت کنند.
زنان در خیابان هر روز و هرروز با شوخی های جنسی و متلک پرانی افراد مختلف روبرو هستند که قطعا هیچ مردی نمی تواند از تجربه مشابه آن سخن بگوید..
زنان بر اساس ظاهرشان قضاوت می شوند و به همین دلیل در یک رقابت همیشگی برای حفظ زیبایی خود به سر می برند.
زنان در محیط کار از سوی همکاران و روءسای خود مورد سوءاستفاده جنسی (منظور لزوما تجاوز نیست بلکه شوخی های ساده جنسی را هم شامل می شود) قرار می گیرند اما در موارد بسیاری مجبور به تحمل آن هستند.
زنان برای ورود و خروج از خانه توسط برادران یا پدران خود کنترل می شوند.
زنان نحوه پوشش خود را باید بر اساس نحوه پذیرش جامعه و خانواده خود تنظیم کنند و نه خواست و تمایل خود.
و
و
.....
مصادیق خشونت علیه زنان بسیار زیاد است .آنقدر زیاد که متاسفانه بسیاری از زنان حتی برخی از آنها را خشونت آمیز نمی دانند.و به همین دلیل در برخی گفتگوها و مصاحبه ها وقتی از آنها می پرسی تا به حال رفتار خشونت آمیزی با تو شده است پاسخشان منفی است.اما وقتی با کمی جزئیات موضوع را توضیح میدهی می بینی آنها نیز مانند بسیاری از زنان دیگر که من تقریبا با اطمینان می توانم بگویم "همه زنان ایران"؛ موضوع خشونت بوده اند.به ویژه که بسیاری از موارد خشونت آمیز در قوانین ایران به هیچ عنوان بار خشونت ندارند و کاملا قانونی و پذیرفته شده اند.به عبارت دیگر زنان ایران موضوع خشونتی قرار می گیرند که نه تنها نمی توانند از آن به قانون پناه ببرند بلکه خود قانون آن را به ایشان تحمیل کرده است.
اما نکته اصلی که میخواستم به آن اشاره کنم این بود که همه موارد فوق نشان می دهد مردان بسیار به ندرت موضوع خشونت جنسیتی قرار میگیرند و به عبارت دیگر شاید نتوان بیش از 5 مصداق از موارد خشونت علیه مردان را برشمرد اما در مقابل زنان همیشه به دلیل "زن بودنشان" موضوع خشونتهای متعددی بوده اند و به همین دلیل جامعه جهانی سالهاست که در پی مبارزه با این پدیده است.
پی نوشت : متاسفانه این مطلب با تاخیر زیادی از روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان منتشر می شود که به همین جهت از دوستانی که دعوت به نوشتن این مطالب کرده بودند عذرخواهی می کنم.
پی نوشت 2: پس از حدود 5 سال وبلاگ نویسی، متاسفانه به دلیل حضور ناخوشایند برخی افراد،مجبور به بستن کامنتهای وبلاگ  شده ام و این امر از آنجا که کاملا بر خلاف اعتقاداتم بوده است برایم بسیار نامانوس و نامطلوب است.و از همه کسانی که در این سالها کامنتهایشان مشوق من بود در نوشتن و نظراتشان موجب ارتقای اندیشه هایم می شد عذرخواهی می کنم.به امید روزی که بتوانیم آنگونه که میخواهیم بنویسیم و بخوانیم.