۱۳۹۱ بهمن ۱, یکشنبه

سلاح آگاهی!

مرد جوانی برای گرفتن مشاوره در مورد قراردادی که دارد به دفتر آمده.دوست دخترش نیز همراه اوست.دختری بسیار محجوب و زیبا و کاملا محجبه و بسیار جوانتر از مرد.قبل از ورود به اتاق در فرصتی که داشته اند نگاهی به انواع بروشورهای روی میز انداخته اند و ظاهرا مرد به منشی دفتر گفته است که چرا در مورد مهریه بروشور دارید و اطلاعات می دهید....
جلسه مشاوره شروع شده و پس از حدود یک ساعت و در انتهای جلسه مرد بحث را به مهریه  کشاند و سوال میپرسد که الان می شود حکم جلب گرفت یا نه و امثالهم.اطلاعاتی به او میدهم و از حرفهایش  و حساسیت زیادش حدس می زنم که احتمالا قبلا ازدواج کرده و هنوز قسط مهریه پرداخت می کند.حدسم درست است.می گوید که قبلا ازدواج نموده وجدا شده اند و مهریه را تقسیط نموده اند و علیرغم پیشنهاد قاضی!!! و وکیلش حاضر به اذیت کردن زن نشده است و به راحتی او را طلاق داده است( که البته در صحبتهای بعدی مشخص شده خود مرد متقاضی طلاق بوده و زن تمایلی به این امر نداشته است)
نگاهی به دخترک همراهش که  چهره اش دیگر به شادابی اول جلسه نبود کردم و گفتم به دلیل همه این حرفهایی که زدم ا، ما به دختران پیشنهاد میکنیم شروط ضمن عقد را جدی بگیرند و نه مهریه.دختر لبخندی زد و گفت بله!بلافاصله مرد رو به من کرد و گفت من هر شرطی بخواهد را می پذیرم ولی حق طلاق نمی دهم.آمدیم پس فردای روزگار به شخص دیگری علاقه مند شد و خواست طلاق بگیرد....پرسیدم این امر برای شما اتفاق نمی افتد؟گفت چرا ولی اگر اینگونه شد ایشان حق دارد من را بکشد(با لحنی تمسخر آمیز و مثلا با شوخی)...
نهایتا جلسه یایان یافت و آنگونه که منشی می گفت در زمان خروج از دفتر دخترک قصد داشته از بروشورهای روی میز بردارد که مرد به او اجازه نداده است!!!!
پی نوشت1: بیشترین چیزی که مردان و زنان طرفدار مردسالاری را می ترساند آگاهی است.آگاهی زنان از حقوقشان. و جالب این است که افزایش این آگهی در جامعه می تواند کم هزینه ترین و راحتترین کاری باشد که طرفداران برابری انجام دهند و مهمتر اینکه توسط همه افراد معمولی یا متخصص هم می تواند انجام شود.ساده از آن نگذریم.
پی نوشت 2: رابطه دختر و پسر هنوز نه ازدواج بود و نه حتی نامزدی،اما دخترک به راحتی در همین دوران دوستی پذیرفته بود که حق انتخاب نداشته باشد و همه چیز از همینجا شروع خواهد شد!
پی نوشت 3: مشغله این روزها دارد فرصت نوشتن را از من می رباید و من چقدر فراری ام از این ننوشتن....