همه چیز صفر و یک است
همه با یک خطکش اندازه میشوند و محک میخورند:مهم نیست مردی از روی
عصبانیت لحظه ای بر سر راننده تاکسی داد کشیده است و کار به ضرب و جرح
رسیده و یا همان مرد بر اثر عادت هر روز و بر سر هر دلیل بی دلیلی همسرش
را کتک می زند.
قانونگذار هردو را به ضرب و جرح متهم و در نهایت به یک میزان مجازات می کند.
موارد اندکی هم وجود دارد که به قاضی اختیار داده است شرایط خاص متهم را
ببیند ،بررسی کند و بر ان اساس رای دهد.
موکلم اینبار زنی است حدودا ۴۰ ساله.کارمند و مادر فرزندی ۱۲ ساله.نمونه
ای از هزاران خانواده ای که همیشه بر اساس قانون رفتار کرده اند.اما
انسان است دیگر.جایز الخطاست.در یک غروب پایزی با پیرمردی که مدعی است
ناگهانی وارد خیابان شده است تصادف می کند و علیرغم تلاشش برای رساندن
مصدوم به بیمارستان او فوت می شود.
رای قاضی پرونده : پرداخت دیه و دوسال حبس!
طبق قانون اگر این زن از صحنه جرم هم فرار می کرد مجازاتش می توانست همین
باشد.به عبارت دیگر قاضی شرایط خاص زن را در نظر نگرفته است
یکسال است زندگی بر این زن و اطرافیانش حرام گشته
هر روز چشمانش پر از اشک است
هر روز فرزندش دلهره دارد که مادر را برای دو سال نمی بیندو ....
قانونگذار در این موارد راههایی پیش پای قاضی گذاشته است:تعلیق،کیفیات مخففهو ..
اما قاضی ملبس به لباس روحانیت پرونده اما ترجیح داده است چشمهایش را
ببندد و با سختگیرلنه ترین لحن تصمیم بگیرد.
انچه بر این زن در این مدت گذشته است کمتر از حبس نمیتوانسته اورا متنبه
کند، که قطعا عذاب وجدان گرفتن زندگی یک انسان بسیار سنگین است.و من می
مانم خواب چگونه به چشمانشان راه می یابد!
اگرچه توانستم مدت حبس را در تجدیدنظر به شش ماه کاهش دهم اما با این
وجود می دانم حتی یک روز هم برای موکلم به معنی مرگ است و من از این جمله
که او بارها به اطرافیان خود گفته است می ترسم: من زنده به زندان نمی
روم!
واقعا همينقدر خشك و غيرقايل انعطاف است؟....يعني هيچ راهي نيست!!! چقدر سخت.....
پاسخحذفدردناک است !
پاسخحذف