۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه

سکوت راز می سازد

این روزها پرمی شوم از احساسات گوناگون،از آمدنها و رفتن هایی که گویی خواب بوده اند،از گفتنها و شنیدن هایی که گویی اتفاق نیافتاده اند.از هق هق ها و قهقه هایی که بی صدا بوده اند و و و . و من از هیچ کدامشان نمی توانم بنویسم.حسهای زشت و زیبای این روزهایم را باید مثل زنان دیگر در درونم حفظ کنم تا بشوند رازی که احتمالا هیچگاه نخواهم توانست از آنها سخن بگویم.نمی دانم مردان چقدر مجبور می شوند از اتفاقات کوچک زندگیشان که گاهی زیبا هستند و گاهی زشت راز بسازند اما می دانم زندگی تمام زنان پر می شود از رازهایی که می توانستند خیلی راحت راز نباشند اما ما زنها هزاران دلیل برای مسکوت ماندنشان پیدا می کنیم و از همه مهمتر می ترسیم که قضاوت شویم.می ترسیم از آنچه مخاطب ما از شنیدن احساساتمان خواهد گفت و یا خواهد اندیشید.ترس بدی است ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن از سوی کسانی که هیچگاه تمام زوایای یک موضوع را نمی دانند که حتی اگر هم بدانند باز هم "تو" نیستند و نمی توانند مانند تو فکر کنند و عمل کنند.
نوجوان که بودم تصورم بر این بود که هرکسی باید در زندگی رازهایی داشته باشد رازهایی که فقط مال او باشد و عمدا می خواستم که حرفهایم نگفته باقی بماند اما الان که فکر می کنم می بینم فرار می کنم از هرچه قرار است تبدیل به راز بشود.دوست دارم فریاد بزنم تمام احساستم را.تمام شادی ها و غمهایم را ولی...گویی مجبور میشوی ...بی آنکه بخواهی مجبورت می کنند به سکوت.
کاش اینهمه مانع وجود نداشت و آنگاه من چقدر حرف برای گفتن داشتم.
پی نوشت: یک چیز را می دانم روزی خواهم گفت از این روزها.

۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

29 سال تمام شد ...

امروز 29 سال از زندگی من گذشت و من وارد 30مین سال زندگی شدم. به خوبی تولد 19 سالگیم را به یاد دارم که اصلا برایم مهم نبود که الان 19 ساله شدم بلکه مهم این بود که یک سال به 20 سالگی نزدیکتر شده بودم و این یعنی شوق؛هیجان و انتظار برای گذشت این 1 سال و رسیدن به 20 سالگی.سالهای 20 تا 27 برای من به معنی اوج جوانی و شادابی بود.سالهایی که همیشه فکر می کردم قادر به انجام هر کاری هستم.اما آن سالها با نگرانی و استرسهای مختلفی گذشت از آزمونها و امتحانات گوناگون گرفته تا آغاز زندگی مشترک و مادر شدن و بعد هم ورود به بازار کار.تمام اینها اجازه ندادند تا آنگونه که در رویاها و آرزوهایم این سالها را پرورانده بودم اتفاق بیافتد.و اکنون 29 ساله شده ام.و امروز هم بیش از آنکه به 29 ساله شدن فکر کنم به تولد 30 سالگی می اندیشم و اینکه چقدر به دهه 40 زندگی نزدیک شده ام.پیشتر وقتی به 30 سالگی می اندیشیدم برایم با میانسالی همراه بود و تصور یک زندگی آرام و بی فراز و نشیب و به دور از هرگونه هیجان.تصورم بر این بود که دیگر احساس جوانی از بین رفته و من مانند بسیاری از زنها در این سالها اینقدر درگیر زندگی شده ام که خودم را کاملا فراموش کرده ام.اما اکنون که بسیار به این دوران نزدیک شده ام می بینم به شدت احساس پر انرژِی بودن می کنم.احساس سرزندگی و شادابی ...نمی دانم در 29 سالگی می توان رفتارهای 19سالگی را داشت یا نه اما من رویاهای 19 سالگی را در این سالها قابل دسترس تر می بینم. و این گاهی مرا بسیار شاد می کند و گاهی مرا به شدت می ترساند.
پی نوشت : چقدر تصورات و آرزوهامان با واقعیت تفاوت دارند.
پی نوشت2:همیشه فکر می کردم بیشترین تغییرات تا 25 سالگی در زندگی آدمها اتفاق می افتد اما تغییرات من در این 2 ساله به مراتب از بقیه سالها بیشتر بوده است.

۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

"غیرت"،خشونت آشنا

به مناسبت روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان می خواهم از خشونتی سحن بگویم که شاید کمتر از آن گفته ایم:خشونت روانی
مصادیق خشونت روانی از سایر اشکال خشونت بسیار گسترده تر است:بی توجهی،خیانت،بی احترامی؛بی مسولیتی،کنترل ارتباطات اعمم از موبایل،تلفن،ایمیل و ..،ممانعت از دیدار دوستان و فامیل،ممانعت از خروج از منزل،و بسیاری موارد دیگر.
خشونت روانی برای امثال ما که میزانی از تحصیلات دانشگاهی را داریم،اهل اینترنت و دنیای مجازی هستیم بسیار آشناتر از خشونت های دیگر است.بسیاری از ما با این خشونتها بزرگ شده ایم و آنقدر خو گرفته ایم که آنها را مصداق خشونت نمی دانیم.
چند دختر وقتی پدرشان از آنها می پرسند" کجا بودی" یا "با کی حرف می زدی " می داند موضوع خشونت واقع شده است.این دختران به این حساسیتهای پدرانه عادت کرده اند.اینها را طبیعی و از خصوصیات پدرانه می دانند.این دختران بعد از ازدواج هم به شکلی کاملا طبیعی از حساسیتهای همسرانشان مبنی بر اینکه بدون هماهنگی و اجازه از خانه خارج نشوند،ادامه تحصیل ندهند یا با دوستان و اقوام رفت و آمد نکنند صحبت می کنند و آنرا را نشانه توجه همسرانشان می دانند.می خواهم بگویم آنچه در ذهن تمامی ما آنقدر ریشه دارد که آن را طبیعی می دانیم یعنی "غیرت"یکی از مصادیق بارز خشونت است.غیرت قطعا جزء طبیعت مردانه نیست که اگر بود باید در میان مردان کشورهای پیشرفته هم وجود می داشت پس اگر قوانین پیشرفته آن کشورها موفق به کنترل حسادت شدید و اجساس مالکیت مردان شده است حتما اگر ما هم بخواهیم می توانیم با آن مقابله کنیم.به غیرتمندی همسران و پدران و برادرانمان افتخار نکنیم.آنرا امتیاز ندانیم.و بدانیم احساس خشم ، غم ، یا نگرانی که پس از مواجهه با غیرتمندی مردان اطرافمان دچارش می شویم به دلیل این است که قربانی خشونت شده ایم .هرچند که این خشونت جسمی نباشد.باور کنیم زخمهای حشونت روانی بسیار دیرتر از خشونتهای جسمی درمان می شوند.و تازه بعد از درمان هم همیشه با ما می مانند.
پی نوشت:اولین قدم برای مبارزه با خشونت این است که مصادیق آنرا بشناسیم، به آن عادت نکنیم و خواهان تغییرش باشیم.

۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

غرور مردانه-شرم زنانه

دیروز بی-بی-سی یه گزارش درباره تفاوتهای مغز زنان و مردان نشان می داد که فوق العاده بود.پیشنهاد می دم حتما ببینید.
اما یه چیز جالب این بود که زمانی که محققین می خواستم در مورد تمایل جنسی زنان و مردان آمار بگیرند و برای این کار به سطج جامغه رفته بودند و پرسشنامه پر کرده بودند نتیجه این شده بود که مردها یه طور میانگین با13نفر ارتباط داشته اند و زنها با 7 نفر.!!!اما از انجا که این نتیجه این سوال را به دنبال داشت که این پس این مردان با چه کسانی ارتباط داشته اند،آنها پرسشنامه را به شکل آنلاین قرار داده بودند و از مردم خواسته بودند تا آن را به شکل ناشناس پر کنند و همچنین در مورد چند نفر هم از دستگاه دروغ سنج استفاده کرده بودند.نتیچه این شد که زنان و مردان تمایلات جنسی نزدیک به هم دارند و تعداد افرادی که با آنها ارتباط داشته اند تفاوت چندانی ندارد.
این موضوع به نطر من نشان می دهد حتی در جامعه پیشرفته ای مانند انگلیس،هنوز داشتن روابط زیاد برای مردان یک قدرت محسوب می شود و برای همین در این زمینه بزرگنمایی می کنند اما در مرود زنان این موضوع هنوز هم پسندیده نیست و آنها ترجیح می دهند روابط خود را کمتر از آنچه هست نشان دهند.
پی نوشت:بی-بی-سی فارسی-یکشنبه شب-ساعت 12.لینکشو پیدا کردم می ذارم حتما

۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

زنها و تظاهر

از توانایهای زنها زیاد نوشته ام.اما یکی از مهمترین انها قدرت تظاهر است.
زنها چه نقش دختر حانواده را داشته باشند چه همسر و چه مادر به شکل فوق العاده ای می تواند تظاهر کنند که همه چی عالی است.که چقدر از دبیرستان و دانشگاه خود راضی هستند.که عاشق رشته ای هستند که دیگران خواسته اند تا انتخابش کنند.و هیچ والدینی مانند پدر و مادر او وجود ندارد.
می توانند تطاهر کنند هیچ کس به خوبی دوست پسر انها وجود ندارد.چقدر از بودن با او خوشحالند.
می توانند تظاهر کنند چقدر از انتخاب همسر خود راضی هستند.که چقدر زندگی زناشویی خوبی دارند.هیچ مردی زنش را اینگونه دوست ندارد.زنها حتی در تخت هم آنقدر خوب تظاهر می کنند که همسرشان شک هم نمی کند.
می توانند به خوبی تظاهر کنند که فرزندشان عالی است.که از رفتار او سرمستند . و هیچ فرزندی مانند او وجود ندارد.
زنها گاهی آنقدر به این نقش بازی کردنها ادامه می دهند که عادت می شود.که باورشان می شود عالی است همه چیز.که از یادشان می رود خودشان فقط خودشان بدون خواسته های دیگران،چه می خواهند.از چه راضیند و از چه ناراضی.
پی نوشت: معتقدم آموخته می شوند دخترانمان از کودکی که اینگونه باشند.که باید همیشه راضی باشی.همه چیز باید عالی باشد و تو باید این رضایت را مدام به دیگران یاداوری کنی.مبادا عذاب وجدان بگیرند.

۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

روز بدون طلاق

ظاهرا قرار است روز ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا را روز "بدون طلاق" نام گذاری کنند. و در این روز دفترخانه ها هیچ طلاقی را ثبت نکنند.در این مطلب نمی خواهم بگویم تبلیغ منفی برای طلاق امری ناپسند است که قطعا نیست اما می خواهم از این فرصت استفاده کرده و از عدم وجود حق طلاق برای زنها بگویم.حقی که نبودش اقرات اجتماعی و شخصی بسیاری را بر زنان و مردان ایرانی تحمیل نموده است.
طبق قوانین ایران که از شرع استنباط شده اند طلاق حقی مردانه است.حق که فقط مردان جامعه از آن بهره مندند.یعنی اگرچه در زمان ازدواج اراده هر دوطرف برای ایجاد این نهاد اجتماعی مهم به نام حانواده لازم است اما پس از ان سرنوشت همه اعضای خانواده به دست مرد است.و خیلی ساده دانستن این حقیقت سبب می شود تا زن اجساس کند زندانی شده است. و آنگاه این حس "ژندانی بودن" نتایجی را به دنبال می آورد که اگرچه مسولین جامعه ما سعی در انکار آن دارند اما وجود دارند و هر روز هم ملموس تر خود را به رخ می کشند:
ادامه مطلب در اینجا بخوانید.

۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

مادر جانشین

این روزها بخشی از پرونده های دفتر را مسائل مربوط به استفاده از رحم جایگزین تشکیل می دهند.در این روش اسپرم و تخمک پدر و مادر طبیعی در محیط آزمایشگاهی نطفه را تشکیل می دهند و بعد این نطفه به محیط رحم یک زن دیگر منتقل می شود که مادر جانشین یا جایگزین خوانده می شود.پس از زایمان طفل به پدر و مادر طبیعی تعلق می گیرد.در این زمینه متاسفانه قانونکذار هنوز سکوت کرده است و قانون خاصی به تصویب نرسانده است. اما با توجه به فتوای بسیاری از مراجع فقهی،این شیوه و نیز شیوه های دیگری مانند اهدای تخمک یا اسپرم در حال انجام می باشد.این مساله از موضوعات نوین در علم حقوق است و جذابیتهای خاص خود را دارد اما نکته بسیار جالب این است که بر اساس نظرات فقهی در صورتی که مادر حانشین مجرد باشد باید در طول مدت بارداری به عقد موقت پدر طبیعی درآمده باشد و یا اینکه مادر جانشین باید حتما متاهل باشد.
و من در نمی یابم که اگر گذاشتن اسپرم مرد غریبه در رحم یک زن دلیل است برای اینکه آنها باید به هم محرم شوند ،پس چگونه اگر این زن متاهل باشد دیگر مشکلی وجود ندارد؟آیا از نظر این فقها زنای محصنه صورت نگرفته است؟
پی نوشت1:قطعا منظور من این نیست که باید اینگونه باشد و قطعا پذیرش این مسائل در همین حد هم جای بسی شادی و مسرت برای ما دارد اما غرض اشاره به وجود تعارض درتفکرات عده ای است.
پی نوشت2:این شیوه های نوین پزشکی قطعا موضوعات دیگری را در خصوص زنان به دنبال دارند مانند اینکه چرا یک زن باید قبول کند که 9 ماه بارداری سخت را تحمل کند تا فرزند دیگری را به دنبا آورد،که من در رمانی دیگر به آنها خواهم پرداخت.

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

روح سرگردان

کسی می داند هرزگی روحی هم داریم یا نه؟نمی دانم این مفهموم وجود دارد یا من در برابر رفتار عده ای نا خوداگاه به این مفهوم رسیده ام.آدمی می تواند روحی تشنه داشته باشد که هر روز به دنبال شخصی برای سیراب کردنش باشد.مهم نیست آن شخص کیست،چه مشخصاتی دارد،زشت است یا زیبا،پیر است یا جوان.مهم این است که می تواند و می خواهد روح تشنه ای را سیراب کند و این کار را هم بلد باشد.انسان تشنه پذیرایش می شود.بدون مقاومتی.یا شاید هم با مقاومتی اندک که ناخواسته دارد انجام می دهد ولی خودش هم می داند که در انتها روحش شخص مقابل را می خواهد.می طلبد.نمی دانم می توان در مورد این انسانها مانند آنها که جسمی تشنه را سخن گفت یا نه.گرچخ معتقدم همانها را هم نباید به قضاوت نشست.اما تصورم بر این است که این افراد شکننده ترند.زودتر له می شوند.از بین می روند.آخر روح از جسم لطیف تر است.خیلی هم لطیف تر است.
نمی دانم چرا ولی تصورم بر این است که زنها بیشتر دچار این عارضه می شوند.روح زنها بیشتر مستعد هرزگی است.مردها بیشتر جسمشان هرزه می شود.روح زنها بزرگتر است.سیراب کردنش کار سختی است.هر کسی را توان این کار نیست.نمی دانم شاید قضاوت درستی نباشد.شاید هم...
می خواهم اضافه کنم شایدهم بسیاری از ان زنهایی که هر شب و روز آغوشی را می طلبند،روحشان سرگردان است.نمی داند که را می خواهد یا چه را.آ«ها به دنبال هم آغوشی جسمی نیستند،هم آغوشی روحی را می طلبند

۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

آن روی دیگر

مردم؛مخصوصا مردها هیچگاه عمق توانایی یک زن را باور نمی کنند.آنها هیچگاه واقعا در نمی یابند که درون یک زن آرام،یک مادر مهربان و همسر صبور چه نیرویی نهفته است.انها آن روی دیگر همسر یا مادرشان را نمی بینند مگر تعدا اندکی . و در آن زمان وحشت می کنند،تمامی باورهایشان فرو می ریزد:این همان زن پاک و آرام همیگی نیست.او را چه شده است؟ و آنگاه به سرهت به دنبال مقصری می گردند.کسی که زن را آموخته است.آخر نمی خواهند باور کنند کسی که همیشه حلوی چشمشان بوده اکنون به این سرعت در یک موقعیت کوتاه این همه تغییر کرده است.از خود نمی پرسند شاید او همیشه این هم بوده است اما ما نمی دیدیم؟شاید نمی خواسته ما ببینیم؟شاید خواسته ما همیشه او را پاک ببینیم.نجیب.آرام و دوست داشتنی.شاید می ترسیده که اگر غیر از این باشد قابل احترام نباشد.دوست داشتنی نباشد.
پی نوشت: بسیاری آن روی عزیزترینشان را هیچگاه نمی بینند.هیچگاه.

۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

احساس زنانگی

زن بودن یعنی مهم نیست 20 ساله ای یا 40 ساله،باز هم ساده دل می بندی.به چیزهای کوچک یا بزرگ.نزدیک یا دست نیافتنی،در بیداری یا در رویا.مهم نیست چقدر مقاومت کنی یا چقدر به خودت مطمئن باشی.مهم نیست روشنفکری یا سنتی.مهم نیست چقدر در زندگی تجارب مختلف داشته ای یا نه.مهم این است که درست در زمانی که تصور می کنی داری عاقلانه زندگی می کنی و همه چیز را تحت کنترل داری.....درست در همان زمان اتفاقی می افتد تا به تو ثابت شود زن هستی.نمی توانی در مقابلش بایستی یا انکارش کنی..تمام تجاربت ، تمام روشنفکریت،تمام منطقت همه و همه پشتت را خالی می کنند.خیلی ساده و راحت.پیش از آنکه بفهمی همه رفته اند.حتی دیگر نمی توانی خوددار باشی یا شرایط را کنترل کنی.....دل می بندی.به همان کوچک.به همان رویا . یا به همان که شاید یک لباس باشد یا یک عطر.یه همان که شاید یک دوست قدیمی است یا یک دوست جدید.به همان که نمی دانی اصلا چیست .فقط می دانی که هست و مقاومت هم فایده ای ندارد..منتظر می شوی.منتظر یک اتفاق.منتظر یک لحظه..... و بعد در می یابی که این زنانگی را نمی شود کاری کرد.نمی شود.

۱۳۸۹ مهر ۲۲, پنجشنبه

بعد از ازدواج که قصد ندارید کار کنید؟!!!

یعنی هنوز هستن پسرای تحصیلکرده ای که وقتی می رن خواستگاری یه دختری که فوق لیسانس یا حتی دکترا داره؛انتظار دارن یا شاغل نباشه یا بعد از ازدواج بی خیال کارش بشه.
من نمی دونم اون تحصیلات حوب پس به چه دردی می خوره؟خوب جرا نمی ری خواستگاری یه دختری که دانشگاه نرفته باشه،کار هم نکنه؟؟چه اصراریه به این تحصیلات عالی داشتن؟؟

۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

قربانی بودن

گاهی شرمنده می شوم از زنانی که در دفترم می نشینند و از صبرشان می گویند،از تحمل کردنی بی وقفه به خاطر کودکانشان،از صدایی که هزگز بلند نکرده اند در برابر مردی که هوس باز است یا معتاد است یا خسیس و یا هزاران بیماری دیگر.شرمنده اشکهایشان می شوم وقتی که بر گونه هایشان سرازیرند و می گویند آبرو داری کردیم و یا پدرم را یارای شنیدن این نبود که من در چه وضعی زندگی می کنم و یا هزارارن درد نهفته دیگر.گاهی می گویم چقدر حق داریم به این زنها بگوییم بایستید،داد بزنید ،از خودتان بگویید و کمی به خودتان بیاندیشید؟حق با کدام ماست؟اینها که برای کودکانشان یا فرزندانشان یا مردم کوچه و محله شان زندگی می کنند و فدا شده اند یا ما که خود را انتخاب کرده ایم و می خواهیم آنگونه که دوست داریم زندگی کنیم بدون فداکاری؟گاهی حتی در اینکه کداممان شادتریم هم شک می کنمعلیرغم اینکه شاید ما بیشتر از آنها قهقهه بزنیم.مقاومت کردن گاهی می شکند آدم را.جنگ خرد می کند روح و جسم را.گاهی شاید پذیرفتن یک بدبختی راحتر از جنگیدن با آن باشد.حداقل زنده ای اگرچه شاید زندگی نکنی.فداشدن شاید گاهی حس بهتری به همراه داشته باشد.قربانی جنگی بودن قبل از آنکه جنگیده باشی شاید از جنگیدن راحتر باشد.

۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

زنان بیرون زندان

دم زندان اوین که می روی بیشترین چیزی که به چشم می یاد حضور زنان است.از ساعت 8 صبح می آیند هر کدام به امیدی :ملاقات،تمدید مرخصی،پیگیری آزادی ،آوردن وثیقه و ....اراده ای دارند از جنس فولاد.گاهی چند روز متوالی آنجایند.توهین و تحقیر بی اثر است در آنها.آخر عزیزی در زندان است :همسری یا فرزندی یا حتی پدری. گاهی دلشان خون است از دستشان و گاهی می دانند بیگناه است ،اما در هر حال می آیند تا زندانیشان دلخوش باشد به حضور آنها ،حتی اگر شده در همان پشت درهای اوین.حضور مردان به هیچ عنوان پر رنگ نیست.آ«ها نمی توانند تاب بیاورند این همه را :گرما،توهین،تحقیر..می گویند نیست برو و یک روز دیگر بیا،می روند.اما زنها سربازان آنجا شاکی هستند از دست زنان که می گوییم برو نمی روند که نمی فهمند اما من می گویم توانشان بیشتر است و کوتاه نمی آیند به سرعت.صبر می کنند تا لحظه ای که اندک امیدی هم باشد.

۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه

عشق-دوست داشتن-عادت-بی تفاوتی

هیچی سختر از این نیست که تلاش کنی بفهمی کسی رو که یه زمانی عاشقش بودی هنوزم دوست داری یا نه،و به نتیجه نرسی.
ولی چرا یه چیز سختر هم وحود داره اونم اینه که بخوای این حست رو برای طرف توضیح هم بدی.

۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

حرفهای نگفته

وقتی می دونی چند نفر آشنا وبلاگتو می خونن چقدر حرف توی دلت می مونه که نمی تونی بگی.وقتی اینجا تو ی دنیای مجازی هم نتونی بگی یعنی هیچ حای دیگه نمی تونی بگی.و من الان پر از حرفم.

۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

دروغ

هر کی گفته زنها با احساس تصمیم می گیرن و مردا با عقل دروغ بزرگی گفته.هر کی گفته زنها از مردها احساساتی ترن هم دروغ گفته.

۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه

گوش کنید دیگه............

ای خدا ما به چه زبونی باید به دخترای جوانمون بفهمونیم که شرط وکالت در طلاق را حتما در هنگام عقد بگذارید.باور کنید دیگه خسته شدیم از بس گفتیم و در جواب شنیدیم که "هیج مردی قبول نمی کنه" یا "از اول زندگی که نباید از این حرفها زد"یا "شوهر من فوق العاده است.من هر وقت بگم که طلاق می خوام قبول می کنه" و ......بابا باور کنید ادمها ممکنه عوض بشن.شاهزاده سوار بر اسب سفید شما همیشه شاهزاده باقی نمی مونه.اگر قراره پسری این شرط شما رو قبول نکنه خوب شما هم ازدواج رو قبول نکنید.
حالا ما هی بگیم به جای مهریه بالا از این حق استفاده کنید ، کو گوش شنوا. حالا بماند بعضی از دخترها که هم مهریه پایین دارن هم وکالت در طلاق نمی گیرن!!!!!!

۱۳۸۹ شهریور ۱۴, یکشنبه

سرشار از محبت

نمی دونم فقط زنها هستند که در برابر محبت و شور و شوق زیاد کم می یارن و کوتاه می یان(معمولا) یا مردها هم همینجورین؟؟

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

لایحه حمایت از خیانت

از نمایندگان زن مجلس که ناامید بودیم و فقط باید بگوییم: ما را به خیر تو امیدی نیست،شر مرسان.
اما مانده ام این نمایندگان مرد هم که تعدادشان چندین برابر زنان نماینده هست هم با زنانشان مشورت نمی کنند؟البته مشورت که بعید است بیشتر منظور این است که آیا واکنش انها را نمی بینیند؟آیا اصلا زنانشان واکنشی نشان می دهند به تصویب لایحه ای که راه را برای ازدواج مجدد همسرانشان باز می کند؟آخر چگونه می توان تحمل کرد که همسر ادم به این صراحت از قانونی کردن خیانت صحبت کند؟

۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

ازدواج زود هنگام

این روزها بسیاری از اطرافیان در هر فرصتی که به دست می اورند زندگی که دارم را به من یاداوری می کنند ونرا گواه می گبرند پیش دختران و پسران مجرد و اینکه" ببینید زود ازدواج کردن چقدر خوبه و الان توی این سن هم خونه و زندگی داره هم شوهر خوب هم بچه".در اینجا نمی خواهم بر اساس نظرات روانشناسانه نتیچه بگیرم که ازدواج زود هنگام خوب است یا بد.می خواهم از تجربه شخصی بگویم:
تمام انها که یا حسرت زندگی مرا می خورید و یا از دیر ازدواج کردن ناراحتید من روزی هزار بار به خودم یاداوری می کنم که اشتباه کردم که نباید اینقدر زود وارد زندگی مشترک می شدم.اشتباه نکنید همسر خوبی دارم و از دست او نیست که ناراحتم.مسئله پذیرفتن بار مسولست یک زندگی مشترک است انهم در زمانی که باید بی دغدغه ترین روزهایم را می گذراندم.19 سالگی.زمانی که تازه وارد دانشگاه شده ای و هنوز ازادی را که در ایران شاید تازه بتوان در دانشگاه تجربه کرد امتحان نکرده ای.
اشتباه نکنید هیچکس مرا مجبور به انتخاب نکرد من خودم می خواستم چرا که فکر می کردم به حد کافی بزرگ شده ام.البته هیچکس به من نگفت بچه ای .هیچکس نگفت کودکی و جوانیت را اینقدر سریع از خودت نگیر!.هیچکس نگفت مگر با چند پسر اشنا بوده ای که ادعا می کنی انها را می شناسی!هیچکس نگفت خم می شوی زیر بار این مسولیت زود هنگام.(البته شاید اگر هم گفته می شد اعتماد به نفس وحشتناک من گوشهایم را کر می کرد)
اولین نقشم این بود که دختر جوانی هستم که باید خانم باشد در جامعه ایرانی و خانواده ای مذهبی و این یعنی هزاران باید و نباید و هزار چارچوب رفتاری.
بعد همسر می شوی و حالا هرچقدر هم که همسرت روشنفکر باشد و مانع پیشرفتهای تو نشود اما تو همسری و چارچوبهای بیشتری را به قیدهای قبلی اضافه کرده ای.
و مادر می شوی و این یکی دیگر نه روشنفکر است نه خواسته های تو را می فهمد و نه کاری از دستش ساخته است .این یکی تماما نیاز است و خواسته و بیش از نیمی از فشار براوده ساختن این خواسته ها با توست.
و یکباره سر می چرخانی و می بینی هنوز 30 ساله نشده ای اما هیچ وقت برای خودت زندگی نکرده ای. هیچگاه نتوانسته ای خودت باشی. خود خودت انگونه که می خواهی نه انگونه که چارچوبها به تو اموخته اند.تحمیل کرده اند.
می پرسی کودکیم کو؟جوانیم چه شد؟چرا همیشه من بزرگ بودم.چرا از کودکی بزرگسال بودم؟
و یکباره احساس می کنی فرصتی نمانده و تو باید همه چیز را بگذاری و بروی .تا چند صباحی خود خودت باشی.

۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

مردن

این شعر رو دوستی(سودا)روی گودر گذاشته بود.نمی دونستم چجور می تونم لینکش رو بذارم ولی اینقدر فوق العاده بود و منو به شعف اورده بود که نتونستن اینجا نیارمش:
به آرامی آغاز به مردن مي كنی اگر سفر نكنی،اگر كتابی نخوانی،اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،اگر از خودت قدردانی نكنی
.به آرامی آغاز به مردن مي كنیزماني كه خودباوري را در خودت بكشی،وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند
.به آرامي آغاز به مردن مي كنیاگر برده ی عادات خود شوی،اگر هميشه از يك راه تكراری بروی …اگر روزمرّگی را تغيير ندهی اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی،يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی.
تو به آرامی آغاز به مردن مي كنی اگر از شور و حرارت،از احساسات سركش،و از چيزهايی كه چشمانت را به درخشش وامی دارند،و ضربان قلبت را تندتر مي كنند،دوری كنی . .. .،
تو به آرامی آغاز به مردن مي كنی اگر هنگامی كه با شغلت، يا عشقت شاد نيستی، آن را عوض نكنی،اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی،اگر ورای روياها نروی،اگر به خودت اجازه ندهیكه حداقل يك بار در تمام زندگي اتورای مصلحت انديشی بروی . . .-امروز زندگی را آغاز كن!امروز مخاطره كن!امروز كاری كن!نگذار كه به آرامی بميری!شادی را فراموش نكن!
پی نوشت: ظاهرا شعر از پابلو نرودا است.

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

زنگ تفریح

دیروز دوستی می گفت " کاش ازدواج هم زنگ تفریح داشت" و من چقدر این جمله رو دوست داشتم.

۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه

اعتراف

چه انگیزه ای می تواند یک زن متاهل را وادار سازد تا در برابر دوربین به داشتن رابطه با مرد دیگری و قتل همسرش اعتراف کند؟آن هم زنی را که در آستانه مرگ است؟او نه می خواهد از کسی طلب بخشش کند و نه کسی را به راه راست هدایت کند؟واقعا چرا؟
راستی آیا این اعترافات افشای مسائل خصوصی اشخاص نیست؟ به چه حقی می توانیم از یک زن بخواهیم تا در مورد خصوصی ترین مسائلش در برابر چشم ملیونها نفر حرف بزند؟اسلامی که مدعیش هستیم برای اثبات زنا 4 شاهد را به کمک می طلبد تا راه اثبات را سخت کن،تا آبروی اشخاص را حفظ کند،تا مانع گسترش فحشا شود،تا هرکسی جرات نکند و تهمت نزند. می گویند کسی را که به اقرار برای زنا نزد امام آمده بر می گردانند و به حرفش توجهی نمی کنند،تا فرصت توبه بدهند،تا شرم حیا از بین نرود آنگاه ما کسی را که ظاهرا به اتهام زنا محکوم گشته است جلوی دوربین می نشانیم تا به جرائم اعتراف کند،کاش کمی فکر کنیم،آنها به کجا می روند؟

۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

فاصله ها

فاصله ها علاوه بر تمام شعارهایی که سعی می کرد سر دهد،نا خواسته دردی اجتماعی را به رخ می کشید که احتمالا خیلی هدف سازندگانش نبود.دردی که باید زن باشی تا در جامعه ایران آنرا حس کرده باشی،و بارها و بارها از آن فرار کرده باشی:
بیتا هرگز کنار خیابان معطل نمی شد و این یک واقعیت است. در خیابانهای تهران نمی توانی قدم بزنی یا منتظر تاکسی یا کسی با یستی بدون اینکه دهها ماشین ترمز نکنند،مهم نیست چادر پوشیده ای یا مانتو،مشکی یا رنگی ، همین که زنی و کنار خیابان ایستاده ای هرکسی به خود اجازه می دهد شانسش را امتحان کند،شاید سوار شدی.
عده ای فقط چراغ می زنند،عده ای ترمز،عده ای هم حرفی و کلامی ناشایست نصیبت می کنند.آنها گاهی تنها هم نیستند و زنی هم کنارشان نشسته است( و نمی دانم آن زنها چگونه متوجه چراغ زدن مردشان نمی شوند و یا آن مرد با این کار به دنبال چیست؟) ولی این امنیتی است که جامعه ما برای زنانش فراهم نموده است..

فمنیستی پر از زنانگی

سرشار از انرژی شدم با خوندن این مطلب و خواستم شما را هم در این لذت شریک کنم.
فمنیستی پر از زنانگی!
انتقادی نوشتن به معنی از خود ننوشتن نیست! اگه اونجوری بود دیگه هیشکی وبلاگ نمیزد و همه میرفتن روزنامه میخوندن یا چه میدونم سایتای خبری! چند روزیه می خوام یه پست بنویسم در باره ی تجاوز علیه زنان ولی لامصب نوشتنم نمیاد! نمیدونم این چه فکر مزخرفیه که من خودمو مجاب میکردم بیام و همش اجتماعی مطلب بنویسم هرچند که اگه مخاطب تیزی باشید می فهمید که پستای شخصی منم اون ته ته هاش یه وجه جمعی و اجتماعی دارن! خاصیت کسایی که جامعه شناسی میخونن همینه به قول استادمون گند میزنن به همه چی حتی یه رمان عاشقانه!
جاتون خالی بچه ها من این اواخر خیلی بزرگ شدم! مخصوصا این مدت که کمرنگ بودم! الان خیلی از زن بودنم بیشتر لذت میبرم! یه سری چیزا دیگه خودشونو بکشنن نمیتونن عصبانیم کنن و من دیگه هر چی دلم بخواد به زبون میارم!
این روزا خوشحالم از اینکه میتونم بعد از مدت ها دامن بپوشمو خلخال ببندم به پاهام و موهامو بریزم دورم و انقدر برقصم تا گم بشم تو صدای جیرینگ جیرینگ خلخال پاهام و دو ساعت بعدش شلوار جین بپوشم با کتونی و کوله پشتی و برم تو قسمت مردونه ی اتوبوس بشینم و هرچی راننده میگه برو تو زنونه به هیچ جام حساب نکنم !
این روزا خوشحالم از اینکه میتونم لبخند بزنم به صورت پر از اضطراب مادربزرگم که وقتی دارم برا خواهرم از ازدواج خواهر 21 ساله ی دوستم میگم، رو میکنه به من و میگه: آخه تو چرا نمیذاری خواستگارات بیان، ببین همه شوهر کردن!!!!!!
این روزا خوشحالم از اینکه خیلییییی قوی تر از 2 ،3 ماه پیشم! این روزا خوشحالم از اینکه در عین اینکه پرم از رهایی ولی میدونم اون هست بی هیچ قیدو بند فیزیکی و من گاهی تو طول روز درست زمانی که منتظرش نیستم بهش فکر میکنم و بدون اینکه بدونم ته ش چی میشه لبخند میزنم!
این روزا خوشحالم از اینکه زنم، خوشحالم از اینکه زیبام، خوشحالم از اینکه میتونم صورت فرشته ی 6 ماهه ی خواهرمو به صورتم بچسبونم و با ریتم نفسش عطر شیر رو ببلعم و ذوق کنم که میتونم این حسو داشته باشم! این روزا خوشحالم از اینکه بعد از مدت ها با مامان دوتایی میرم بیرون و مانتو میخریم و مثل بچگیام میریم تو پارک میشینیم و ساندویچ میخوریم! این روزا خوشحالم که دارم داستان مینویسم, خوشحالم از اینکه بیشتر از قبل دلم میتپه برا به دست آوردن حقوقم، خوشحالم از اینکه منفعل نیستم و تلاش میکنم برای یه زندگی بهتر حتی اگه متعلق به زن نسل های بعدم باشه!
خوشحالم از اینکه مامانم بالاخره ازم میپرسه دوست پسر داری، من عکستونو دیدیم! و من میتونم با آرامش بهش نگاه کنم و دستمو بذارم رو دستش و بگم : مامان فقط نگرانم نباش من دیگه بزرگ شدم! خوشحالم از اینکه پراز زنانگیم ولی ضعیف نیستم! بذار هرکی هر چی میخواد بگه، من خوشحالم،آزادم،دوست میدارم، مبارزه میکنم،حقمومیگیرم،زندگی میبخشم، روی پاهای خودم وایمیسم و به آسمون نگاه میکنم و فریاد میزنم: خدایا اگه وجود داری ممنون که زن آفریدیم حتی اگر قدرم را نمیدونند!
ماه رمضون نوشت: هنوز تصمیم به روزه گرفتن ، نگرفتم چون اعتقادی به خودسازی یه ماهه ندارم! و اینکه من به سبک خودم تو ماه رمضونا زندگی میکنم! برا نزدیکی به خدا باید لحظه ها رو دزدید همه ی لحظه ها رو نه فقط یه ماه خاص! با این حال امیدوارم ماه خوبی باشه! شاید منم متحول شدم!
وبلاگ یادداشتهای ضعیفه ای که فمنیست شد.

۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

خستگی

چرا گاهی جراًت تغییر ندارم؟چرا هر چقدر توانمندیم را به کار می گیرم،کافی نیست؟نمی خواهم این بار هم مانند صدها بار گذشته احساساتم را نادیده بگیرم؟چرا این عقل رهایم نمی کند؟خسته ام از جنگ میان این دو.خسته.وکاش جراًت پیدا کنم تا به خودم و فقط به خودم فکر کنم....

۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

تبلیغ حجاب یا ....


از جمله دلایل خیلی ها برای نپوشیدن چادر همین ادعا بوده و هست.

۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

توهیییییییین

وای که من هنوز چقدر خوش باورم.
حسن رحیم پور ازغدی ، استاد معروف دانشگاه در اظهاراتی که شب گذشته از شبکه یک سیما پخش شد با اشاره به موضوع ازدیاد جمعیت و زاد و ولد در جامعه گفت: " هم اکنون برخی خانم ها می گویند بچه دار نمی شویم برای اینکه هیکلمون به هم می خوره . ای مرده شور ببره هیکلت رو . مگه هیکلت رو می خوای ببری آخرت ؟ تو این هیکل رو می خوای چه کار؟"
تا به حال چند بار این خبر رو خونده بودم و به خصوص حرفها و نظرات دیگران رو هم دیده بودم . اما برام قابل باور نبود که یک استاد دانشگاه در تربون رسانه رسمی کشور چنین حرفی زده باشه.به خودم می گفتم با اغراق بیان شده و به گوش ما رسیده به خصوص که اعتراضی هم از کارگردان برنامه خونده بودم مبنی بر اینکه این جملا با غرض تحریف شده است، اما الان فرصت کردم تا فیلم اصلی رو از رو آرشیو صدا و سیما بخونم. و نمی دونم فقط می خوام سر به دیوار بکوبم.
می دونید نکته جالبتر چیه؟خندین بلند اکثر زنهای حاظر در آن جلسه که اتفاقا بیش از 95% حاظران رو هم تشکیل می دن.
آخه ما با این مردهایی که حق گفتن هر حرفی رو به خودشون می دن چی کار می تونیم بکنیم؟؟؟.یا با این زنهایی که با حماقت به توهینهایی که بهشون می شه می خندن و اصلا متوجه نمی شن که داره بهشون توهین می شه؟؟؟

شیوه زن بودن

وقتی یک زنی و وقتی توی ایران زندگی می کنی تنها راه برای آنکه شاد باشی این است که نگاهها را نبینی و حرفها را نشنوی .خودت باشی آنگونه که می خواهی و دوست داری،وگرنه نمی گذارند .حرفها،نگاهها،حرکات ، و حتی گاهی سکوت ها، همه و همه آزارت خواهند داد.هرکسی چیزی را به قضاوت می نشنید،یکی لباس پوشیدنت را،دیگری حرف زدنت،آن یکی راه رفتنت،مادر بودنت،همسر بودنت را.تنها نباید دید و نباید شنید.سخت است بی توجه به اطرافیا،جامعه، و محیط زندگی کردن اما برای دیگران زندگی کردن سخت تر است.پیرت می کند بی آنکه بفهمی و یکباره دلت برای خودت تنگ می شود و گاهی دیر شده است برای برگشتن.

۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

یعنی گناه این قهرمانها بخشودنی است؟؟؟؟
شادی غیر اسلامی دوچرخه‌سواران ملی‌پوش ایران در چین
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=56300

نمی دونم

چرا ما زنها به ندرت در مورد احساساتمون به همدیگه راست می گیم(بماند که اکثر مواقع به خودمون هم دروغ می گیم)؟یعنی واقعا نمی تونیم به هم اعتماد کنیم؟زنها معمولا یا همهچی رو خیلی خوب برای دوستان و اطرافیانشون تعریف می کنن یا خیلی بد(البته معمولا این دومی است یعنی همش در حال ناله کردن).

۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

همایش عفاف و حجاب

امروز ساعت 15-18 نزدیک خونه ما در سالن همایشهای شهرداری منطقه 2 قراره عفاف و حجاب مورد تبیین قرار بگیره.جالب این بود که در آگهیش نوشته شده بود :ورود برای کلیه بانوان آزاد می باشد.
حالا من موندم آخه دیگه کسی هم توی ایران هست که درباره حجاب ندونه.مگه اینجا یه کشور مسیحیه که می خوایم اینجوری تبلیغ حجاب کنیم
از طرف دیگه مگه عفاف و حجاب فقط مربوط به زنها است که جلسه رو فقط با حضور بانوان برگزار می کنن.چرا باور نمی کنن اینها که عفاف هیچ ربطی به زن یا مرد بودن نداره.

۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

قول زنونه

پسرم دیروز گفت: مامان قول زنونه بده که با من ps2بازی کنی!
جالب اینه که من یه همچین حرفی تا حالا نزده بودم و اون خودش استنباط کرده که من نمی تونم قول مردونه بدم و باید قول زنونه بدم.

۱۳۸۹ تیر ۱۶, چهارشنبه

امر به معروف و نهی از منکر

قتل یک دختر بخاطر تذکر به رعايت حجاب
من نمی دونم این قضیه امر به معروف و نهی از منکر را چگونه توانستند اینقدر با نفوذ وارد افکار عمومی کنند که هنوز بسیاری از افراد جامعه به خود این حق را می دهند تا در حریم خصوصی یکدیگر دخالت کنند.اما یک چیز را می دانم : بارزترین جلوه امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ما بحث تذکر در مورد ظاهر و حجاب است. و باز جالب تر اینکه بیشتر این آمران خود زن هستند و به دلیل اینکه من هم یک زن هستم می توانم به یقین بگویم اکثریت آنها اگرچه ممکن است خودشان هم متوجه نشوند،اما دلیلشان برای این تذکرها چیزی غیر از حفظ دین است.
واقعا خیلی فاصله داریم تا آنجا که از صمیم قلب ایمان بیاوریم ظاهر هرکسی از خصوصی ترین مسائل است و هیچکس حق ندارد این حق را از او بگیرد.اجبار چاره کار نیست و این فقط بالا بردن ارزشهای اخلاقی درونی است که می تواند مانع شود تا کسی با ظاهری که به عقیده اکثریت جامعه بسیار ناخوشایند است لباس بپوشند.و باز هم اگر کسی این عقید جمعی را هم زیر پا گذاشت باز هم حق دارد و نباید مورد قضاوت قرار بگیرد.

۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

سنگسار-مانا نیستانی


ضعیفه

مطمئنم مردها زمانی که پی به قدرت زیاد زنها بردند نام "ضعیفه " را برای آنها انتخاب کردند.آنها را ضعیفه خواندند تا دست پیش را گرفته باشند.آنها فهمیده بودند که نهایتا می توانند کار کنند و نان آور خانه باشند پس زنها را از این تنها حیطه قدرتشان حذف کردند تا مثلا قدرتشان را به رخ بکشند اما یقین دارم تمام مردهایی که زنهایشان را در زبان ضعیفه می خواندند همان لحظه و در دل به قدرت او اعتراف می کردند.آنها مدیریت زنهایشان را در خانه می دیدند،می دیدند هر گاه آنها در کسب درآمد موفق نیستند چگونه زنهایشان هزینه های خانه را تقسیم می کنند،آنها می دیدند وقتی اتفاق ناگواری رخ می دهد،کودکی بیمار می شود،مرد خانه ای ورشکست می شود،نزدیکی فوت می شود و و و زنهایشان چه با قدرت اتفاق را پشت سر می گذارند تا آسیبی به خانواده وارد نشود.آنها از قدرت زنهایشان ترسیدن و آنها را ضعیفه خواندند تا اعتماد به تفس را از آنها بگیرند.شاید تا حدودی موفق بوده اند اما این توانایی زنها اکتسابی نیست،قدرتی است درون هر زن که در موقعیت های متفاوت بروز می کند پس نمی توان از او گرفت.
مردها به جبر زمانه و پیشرفت تمام مردم به زنها فرصت کار در بیرون منزل را هم دادند، و آنجا بود که بیشتر به قدرت زنها پی بردند،هیچ مردی نمی تواند چند ساعت بیرون خانه کار کند،در راه بازگشت فرزندانش را به خانه بیاورد،تمام مایحتاج خانه را بخرد( و البته باید بداند در خانه به چه چیزی احتیاج هست).به خانه که رسیدند خانه را مرتب کند،غذا بپزد،به احتیاجات فرزندانش رسیدگی کند. و تازه در این میان باید بداند چه زمانی باید برای کدام عضو خانواده وقت دکتر بگیرد،آن روز را فراموش نکند،کلاسهای مختلف آموزشی فرزندانش را از یاد نبرد،به موقع آنها را برای تفریح و گردش به بیرون از خانه ببرد و در فرصت کوتاهی به خودش بپردازد،به تفریحاتش و به آنچه خودش نیاز دارد.
نمی گویم نیستند مردان اینچنینی اما قطعا تعدادشان نادر است.

۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

امروز،....

بعضی روزها آنقدر دردآورند که حتی گذشت زمان هم چیزی از غصه آن کم نمی کند.

۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

متنفرم از هرچی غرور مردانه است.

۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

دختر ایرانی-کاریکاتور

کاریکاتورها توسط خانم مهناز یزدانی کشیده شده و خیلی جالبه:http://www.cartoon3000.com/caricatures/mahnazyazdanigallery/1488-iraniangirl.html

۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

امنیت اجتماعی

1. جریمه های یک میلیون تومانی برای 'بدحجابی' در مشهد

دادستان عمومی و انقلاب مشهد گفت که در هفته های گذشته چندین زن به "جرم بدحجابی" به پرداخت جریمه های نقدی تا میزان یک میلیون تومان محکوم شده اند.
به گزارش خبرگزاری نیمه دولتی فارس، محمود ذوقی، دادستان عمومی و انقلاب مشهد، روز دوشنبه سوم خرداد (۲۴ مه) گفت: "بدحجابی به موجب قانون جرم است."
به گفته آقای ذوقی شعبه ویژه ای برای رسیدگی به پرونده های "بدحجابی" در یکی از مجتمع های قضایی شهر مشهد تشکیل شده است و با تعرفه های جدید "ماده ۳ وصول برخی از درآمدهای دولت"، مبلغ جریمه های مربوط به بدحجابی که پیش تر تا سقف ۵۰ هزار تومان و دو ماه حبس بوده است، در سال جدید تا مبلغ یک میلیون و ۳۰۰ هزار تومان افزایش یافته است.
دادستان مشهد همچنین گفته است که این جریمه شامل حال آقایانی که "خلاف عفت عمومی" رفتار کنند هم می شود.
2. پلیس تهران از 'بدحجاب ها' فیلم می‌گیرد.
رئیس پلیس تهران از فیلمبرداری ماموران پلیس از افراد "بدحجاب" و احضار آنها به پلیس "امنیت اخلاقی" خبر داد.
سرتیپ حسین ساجدی نیا، فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ روز سه شنبه ۴ خرداد (۲۵ مه) در تشریح "طرح جدید امنیت اخلاقی" به خبرنگاران گفت که دوربین هایی در اختیار نیروهای پلیس قرار گرفته تا از کسانی که "مزاحمت" ایجاد می کنند و همچنین "بدحجاب ها" فیلمبرداری کنند.
او گفت که در مواردی که امکان برخورد در محل وجود نداشته باشد، افراد با یک نامه به "پلیس امنیت اخلاقی" احضار می شوند.

۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

چادر ایرانی جلابیب(به ایرانی بودن اسم توجه کنید)


این ایمیل امروز بهم رسیده و عنوانش "تحولی در حجاب ایرانی"یه:
اين پوشش اسلامي که با توجه به مشاغل مختلف بانوان در 30 طرح توليد شده است، قابليت حجابي متناسب و راحت به فراخور نيازمندي‌هاي بانوان در راستاي شغل آنان را فراهم مي‌کند.جهان: چادر جلابيب اولين اثر ابتکاري ثبت شده طراحي لباس با 14 قابليت و خصوصيت ويژه در ايران توليد شد.
اين پوشش اسلامي که با توجه به مشاغل مختلف بانوان در 30 طرح توليد شده است، قابليت حجابي متناسب و راحت به فراخور نيازمندي‌هاي بانوان در راستاي شغل آنان را فراهم مي‌کند.
این چادر که یک دوره آموزشي 4 ساله براي کيفيت سنجي و تناسب با خواسته‌هاي بانوان طي کرده است و کاملاً توانسته رضايت زنان محجبه را براي داشتن پوششي مناسب را جلب کند.
پوشش کامل بدون استفاده از مقنعه و ساق دست، قابليت استفاده از کيف در زير چادر، قابليت تنظيم اندازه صورت و دست‌ها براي استفاده در هنگام کار و قابلیت روگیری از جمله ويژگي‌هاي اين چادر است.
این چادر که در ظاهر هم بسیار شبیه به چادر معمولی است داراي آستين ساق دست و آستين زمستاني بوده و قابليت استفاده كيف در زير آن را دارد.
من نمی نمی دونم چرا تحول در حجاب ایرانی باید همون چادر مشکی باشه؟نمی شه حجاب ما هم رنگی بشه؟.نمی شه اینقدر گرم و خفه کننده نباشه؟قابلیت روگیری یعنی چی؟

فرانسه: جریمه برای مردانی که زنشان را مجبور به پوشیدن چادر می کنند

فرانسه: هر مردی که همسرش را مجبور به پوشیدن چادر کند، به پرداخت جریمه نقدی تا ۱۵ هزار یورو و حبس تا یک سال محکوم می شود. این قانون از تابستان پیشرو اجرایی خواهد شد.
این قانون، همچنین جریمه ای ۱۵۰ یورویی، برای زنانی که در اماکن عمومی برقع به صورت بزنند نیز در نظر گرفته است. یک منبع آگاه به روزنامه له فیگارو، چاپ فرانسه گفته است: “هیچ کس نباید در اماکن عمومی پوششی داشته باشد که صورتش را پنهان کند.” گزارش ها حاکی از آن است که قانونگذار این فرصت را به زنان داده که با توجه به قوانین شهروندی از پرداخت جریمه معاف شوند.
سارکوزی، رییس جمهور فرانسه ۱۰ ماه پیش از تصویب هر نوع ممنوعیتی، پیرامون ضرورت ایجاد قانونی در خصوص نوع پوشش حدود دو هزار زن در فرانسه با وزیران خود مذاکره کرد. شورای حکومتی، در مقام مشاور پیش نویس های قانونی قبلا هشدار داده بود که این ممنوعیت ممکن است ناقض حق آزادی باشد که در قانون اساسی فرانسه آمده است.
کارشناسان حقوقی همچنین گفته اند که این عمل ممکن است از سوی دادگاه حقوق بشر اروپا به عنوان زیر پا گذاشتن حق آزادی “اندیشه، وجدان و دین” محکوم شود.
سارکوزی گفته است در هر صورت او آماده است که ریسک آنچه هوادارانش “کشمکش میان شان انسانی و نابردباری دینی” می نامند بپذیرد.
منتقدان رییس جمهور می گویند انگیزه اصلی در پس این قانون، علاقه سارکوزی برای به دست آوردن آراء رای دهندگان از حزب فوق راستگرای جبهه ملی است.
پارلمان بلژیک نخستین پارلمان اروپایی بود که چندی پیش، برای اولین بار قانون ممنوعیت حجاب (از سر تا نوک پا) را تصویب کرد. این قانون جریمه های سبک تری را در بر می گرد. مطابق این قانون که از تابستان امسال اجرایی می شود زنان متخلف تا ۲۵ یورو جریمه می شوند
تمرکز قانونگذاران فرانسوی بر مردانی که همسرانشان چادر سر می کنندفرانسه: هر مردی که همسرش را مجبور به پوشیدن چادر کند، به پرداخت جریمه نقدی تا ۱۵ هزار یورو و حبس تا یک سال محکوم می شود. این قانون از تابستان پیشرو اجرایی خواهد شد. این قانون، همچنین جریمه ای ۱۵۰ یورویی، برای زنانی که در اماکن عمومی برقع به صورت بزنند نیز در نظر گرفته است. یک منبع آگاه به روزنامه له فیگارو، چاپ فرانسه گفته است: “هیچ کس نباید در اماکن عمومی پوششی داشته باشد که صورتش را پنهان کند.” گزارش ها حاکی از آن است که قانونگذار این فرصت را به زنان داده که با توجه به قوانین شهروندی از پرداخت جریمه معاف شوند.سارکوزی، رییس جمهور فرانسه ۱۰ ماه پیش از تصویب هر نوع ممنوعیتی، پیرامون ضرورت ایجاد قانونی در خصوص نوع پوشش حدود دو هزار زن در فرانسه با وزیران خود مذاکره کرد. شورای حکومتی، در مقام مشاور پیش نویس های قانونی قبلا هشدار داده بود که این ممنوعیت ممکن است ناقض حق آزادی باشد که در قانون اساسی فرانسه آمده است.کارشناسان حقوقی همچنین گفته اند که این عمل ممکن است از سوی دادگاه حقوق بشر اروپا به عنوان زیر پا گذاشتن حق آزادی “اندیشه، وجدان و دین” محکوم شود.سارکوزی گفته است در هر صورت او آماده است که ریسک آنچه هوادارانش “کشمکش میان شان انسانی و نابردباری دینی” می نامند بپذیرد. منتقدان رییس جمهور می گویند انگیزه اصلی در پس این قانون، علاقه سارکوزی برای به دست آوردن آراء رای دهندگان از حزب فوق راستگرای جبهه ملی است.پارلمان بلژیک نخستین پارلمان اروپایی بود که چندی پیش، برای اولین بار قانون ممنوعیت حجاب (از سر تا نوک پا) را تصویب کرد. این قانون جریمه های سبک تری را در بر می گرد. مطابق این قانون که از تابستان امسال اجرایی می شود زنان متخلف تا ۲۵ یورو جریمه می شوند

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

خیانت

مرد-میانسال-کارشناس ارشد یکی از دانشگاههای دولتی-موفق در زمینه کاری و با افتخار می گوید ...... سه زن دارد. و البته معتقد است تمام مردها همین شیوه را دارند و ما چه ساده لوحیم.

پی نوشت1: زنها هم می توانند از خیانتشان با افتخار سخن بگویند؟چه کرده این جامعه با اخلاق و فرهنگمان!!!!
پی نوشت2: نگویید زن گرفتن دوباره مردها که خیانت نیست.دقیقا هست.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

فرار از کلیشه ها

مربی اسکیت پسرم دختری حدودا 27 یا 26 ساله است.دیروز برای اینکه کودکم را راضی کند تا بدون گرفتن دست او حرکت کند گفت:تو پسری .نباید بترسی .دخترا می ترسن"نمی دانم من چگونه می توانم فرزندم را به دور از این کلیشه های جنسیتی که هر روز از جایی سرک می کشند و خود را به پسرکم نشان می دهند پرورش دهم؟آیا واقعا من این قدر توانا هستم تا پسری تربیت کنم که بداند حق دارد بترسد،گریه کند ،عروسک بازی کند.و بیاموزد دخترها ترسو نیست ،گریه نمی کنند و بسیاری از آنها هم ماشین بازی را دوست دارند.

از دیگران

دلم نیومد لذت خوندن این مطلب رو با شما تقسیم نکنم:براي سيمين دانشور كه اين روزها با او زندگي مي كردمhttp://anidalton.blogfa.com/post-667.aspx

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

هزینه برابری


چند روز پیش موکلم به همسر معتادش 2 میلیون تومان پرداخت کرد و مهریه اش را هم بخشید تا وکالت در طلاق بگیرد.(البته در آخرین لحضات به من اطلاع داد و تلاشهای من برای پشیمان کردش راه به جایی نبرد. با گریه می گفت خسته ام و می خواهم هرچه سریعتر تمام شود)او امروز طلاق گرفت. و من ماندم و این اندیشه که یک زن برای آنکه حقی برابر با همسرش داشته باشد چقدر باید هزینه پرداخت کند؟حقی که قانونگذار به راحتی می توانست در اختیار او بگذارد....

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه

بدون شرح!!!!

1. اگر حق طلاق رابه زنها بدهيم، همه مردها مجرد خواهند ماند!

سرپرست شوراي حل اختلاف خانواده در تهران كه در برنامه بحث روز راديو تهران شركت بود، گفت: با توجه اينكه زنان هشتاد درصد متقاضيان طلاق را تشكيل مي‌دهند، اگر حق طلاق رابه آنها بدهيم، همه مردها مجرد خواهند ماند.«فريدون اميرآبادي» علت اصلي همه اختلافات خانوادگي را «توقعات نابجاي زن» دانست و ده سال اول زندگي را دوران شناخت طرفين از يكديگر خواند. وي تاكيد كرد: اگر حق طلاق را به زنان بدهيم هيچ مردي روز خوش نخواهد ديد.سرپرست شوراي حل اختلاف خانواده در تهران صدور حكم طلاق به خاطر اعتياد مرد را «يك اصل منسوخ شده» دانست و گفت: در كشور چهار ميليون معتاد داريم در صورتي كه بسياري از اعتيادها به زندگي لطمه نمي‌زند بلكه اعتياد بايد مخل زندگي باشد، بهتر است زنان با اين مسئله كنار بيايند تا مردها هم بتوانند با خيال راحت اعتياد خود را ترك كنند.

2. متکی: با جدیت نقض حقوق بومیان و زنان در کانادا را پیگیری می کنیم !!!متکی در خصوص اظهارات وزیر امور خارجه کانادا پیرامون انتخاب جمهوری اسلامی به عضویت کمیسیون مقام زن سازمان ملل گفت: رویکردهای مقامات کانادا نسبت به حقوق بشر همواره ناشی از اغراض سیاسی و القائات محافل مشکوک و تامین کننده امیال صهیونیست ها بوده است.سایت حکومتی مهر: منوچهر متکی با ابراز تاسف از موضع غیر منطقی دولت کانادا در این زمینه، این رویکرد منفی را به مفهوم عدم بردباری اتاوا نسبت به رای اجماعی کشورهای حامی عضویت جمهوری اسلامی در کمیسیون ارزیابی کرد.وی عضویت جمهوری اسلامی در کمیسیون مقام زن و سایر نهادهای سازمان ملل را گام مثبتی در جهت توجه جامعه جهانی به ضرورت مشارکت معیارهای فرهنگی مختلف از جمله فرهنگ غنی اسلامی در مسیر مسئولیت حقوق بشر و اذعان به اهمیت نقطه نظرات حقوق بشر جمهوری اسلامی دانست.متکی با تاکید حضور فعال جمهوری اسلامی در مجامع بین المللی حقوق بشری، مجمع کاری بومیان و کمیسیون مقام زن گفت: پیگیری نقض حقوق بومیان و زنان اقلیت های قومی در کشورهای ناقض حقوق آنها از جمله کانادا از محورهای مورد توجه جامعه جهانی است که جمهوری اسلامی با جدیت آنها را پیگیری خواهد نمود.

پسرها با هوشترن!

پسر ها باهوشترند
کودک 4.5 ساله ام را به کلاس اسکیت برده ام.و او غرق لذت از یادگیری این ورزش است.اولین بار که توانست به تنهایی بایستد برق پیروزی را به وضوح می توانستم در چشمهایش ببینم.و من گویی کودکم دوباره به راه افتاده باشد هیجان زده و با فریاد برایش دست می زدم.دختری در همین سن و سال هم در زمین بازی بود که به نظر می آمد جلسه 4 آموزش را می گذراند و به نظر من خیلی خوب تعادل داشت و حرکت می کرد.پدرش در کنار زمین در حال نگاه کردن به پسرم که جلسه دومش بود،با حسرت گفت:پسرها خیلی باهوشترند.خیلی سریع یاد می گیرند.با تعجب و لبخند پاسخ دادم که نه دختر شما که خیلی خوب حرکت می کند. ولی او با همان لحن پاسخ داد" نه پسر یه چیز دیگه است".خواستم بگویم علم ثابت کرده اتفاقا در این سنین سرعت دختر ها خیلی سریعتر از پسرها یاد می گیرند و پیش می روند.اما سکوت کردم.باور نمی کردم که هنوز پدران جوانی باشند که در آرزوی داشتن پسر باشند و از وجود دخترک شیرینشان لذت نبرند.و بر تعجبم زمانی افزوده شد که او از من خواست تا پسرم را به کلاس شطرنج ببرم و کارت خودش را که بر روی اون نوشته شده بود"قهرمان ملی شطرنج" به من داد.گذشت زمان در ایران تاثیر اندکی بر اصلاح افکار ما دارد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

بازی دخترونه - بازی پسرونه

دیشب همسر و پسرم در حال بازی بودن(کشتی گرفتن و حسابی بزن بزن کردن) که طبق معمول پسر نازپرورده من با اندک تلنگری به گریه افتاد و به شکایت پیش من اومد. همسرم هم ناراحت از گریه های فراوان او بازی را رها کرد و رفت.پسرم که پشیمان شده بود در حال خواهش بود که پدر دوباره بازی را ادامه دهد.
پدر: نه پسرم ظاهرا تو بازیهای پسرونه رو دوست نداری. بیا بشین با هم خاله بازی کنیم.
پسر:با جیغ و فریاد :مگه من دخترم؟ من دوست دارم بازی پسرونه کنیم.ولی نباید منو محکم بزنی.
پدر: نمیشه.بازی پسرا اینجوریه .اگه نمی خوای بازی های دخترونه می کنیم.
و من فقط با تعجب به این مکالمه گوش می کردم و تنها تونستم بگم:پسرم بازی دختونه و پسرونه نداره.اگه الان کشتی گرفتن دوست نداری می تونیم بازی دیگه ای بکنیم .
و به فکر فرو رفتم که افکار سنتی مردانه که همه چیز را تفکیک جنسیتی می کند تا قلب و روح و جان مردان ایران نفوذ کرده است.حال هرچه قدر که روشنفکر باشند و تحصیلکرده و امروزی.و واقعا فرزند من کدام استدلال را خواهد پذیرفت؟

۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

شهادت حضرت زهرا ست امروز.
او که از زن بودنش فقط از درد کمرش شنیده ایم و از گریه های فراوانش و مظلومیتش.از مادر فداکار بودنش.از همسر یگانه بودنش.اما نگفته اند برایشمان از رهبر بودنش در روزگاری که زنها در پستوی خانها پنهان بودند.

زن

دکتر شریعتی:
«زن عشق می كارد و كینه درو می كند ...
دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر.
می تواند تنها یك همسر داشته باشد
و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی!
برای ازدواجش (در هر سنی) اجازه ولی لازم است
و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج كنی ...
در محبسی به نام بكارت زندانی است و تو ...
او كتك می خورد و تو محاكمه نمی شوی!
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی ...
او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك دختر نباشد ...
او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...؟
و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...
و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند
چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،
زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛
گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛
سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند ...
و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد ...!
و این رنج است.»
و من مثل همیشه مست نوشته هاش می شم.

تنهایی

چرا همیشه توی فیلمها و کتابها این مردها هستند که می رن،فرار می کنن،گم می شن و چند روزی خبری ازشون نیست و بعد از دو سه روز بر می گردن و آب از آب هم تکان نمی خوره.؟؟؟؟؟می خوام برم .می خوام فرار کنم.می خوام هیچکس ندونه کجا رفتم.نمی خوام کسی نگران بشه،خبر می دم که رفتم و دو سه روز دیگه بر می گردم،اما نمی گم کجا هستم. می خوام تنها باشم،تنهای تنها.....کاش می تونستم.کاش شجاعتشو داشتم.
این پست جند روز پیش بود ولی ظاهرا bloggerفیلتر شده بود.خدا رو شکر مثل اینکه بی خیال شدن

۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

زیبای خطرناک

dangerious beauty
فلیم ساخت سال 98 است که نمی دانم به چه دلیلی از دست من در رفته بود و ندیده بودم. موضوع فیلم به جسارت یک زن برای فاحشه شدن و رسیدن به معشوقش از این راه بر می گردد ،آنهم در زمانی که زنها به گفته خود فیلم مایملک مردان محسوب می شدند.
گذشته از محتوا و بازی بازیگران،از ونیز زیبایی که در این فیلم به نمایش گذاشته شده بود لذت بردم.قایقهایی که در رودخانه های میان شهر می گذشتند....طبیعت زیبا و سرسبز....فوق العاده بود.

۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

سال نو مبارک

1. سال 1389 از راه رسید و من امسال مانده بودم در انتخاب دعاهای تحویل سال. مثل همیشه سلامتی و شادابی خانواده ام او بود اما بعد...نمی دانستم باید چه را آرزو کنم:آزادی؟خودم هم در دعای خودم تردید داشتم.فقط دعا کردم سال بهتری برای همه ایرانیان باشد.خیلی بهتر.

2. امسال هم خوشبختانه ر تعطیلات را در مسافرت هستم اما این بار هر لحظه که احساس می کنی چقدر خوشحالی و آرامش را با تمام وجودت لمس می کنی ،غمی بزرگ به سراغ آدم می آید که مانع رشد این احساسات می شود.خاطره آنها که دیگر نیستند،آنها که فعلا نیستند و خاطره درد و رنج خانواده های زیادی که هر روز هم بر تعدادشان افزوده می شود.

3. هرسال بهار یادآوری مان می کند،باید امید داشت.بهار امسال که سبزتر هم هست.آری، آدمی به امید زنده است.

۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

8 مارس

8 مارس.این روز برای من هم شادی می آورد و هم غم.شادم از تصور اینکه میلیونها زن در این روز دستاوردهایشان را به جشن می نشینند و خواسته هایشان را بلندتر فریاد می زنند. و غمگینم از یاداوری آنچه زنان کشورم از آن محرومند و اکثرا این محرومیت را نمی شناسند.و این روزها غمگینتر زیرا می بینم که با چه توان و تلاشی می خواهند آنچه را در طی سالها زنان ما به دست آورده اند به آرامی از آنها بگیرند.
8 مارس را در ایران تعداد محدودی از دانشگاهیان و روشنفکران به عنوان روز زن می شناسند آخر ما خودمان روز زن داریم و در آن بی وقفه از یک مادر نمونه و فداکاریهایش می گوییم و دلخوشیم به هدیه های که تقدیم مادرانمان می کنیم و نمی پرسیم در این سالها بر آنها چه گذشته است.اما در 8 مارس به" شجاعت زن" هدیه می دهند و از تلاشهایش برای رسیدن به حقوقش تقدیر می کنند نه از گذشت کردنها و خود ندیدنهایش.
8 مارس اما برای من احساس شور هم می آورد .امید به آینده و ایمان به تلاش.
پی نوشت:
1.چقدر دلتنگ روزهای بودن در "راهی" ام.در کنار دوستان و همکاران پر تلاش و با انگیزه ای که قصدشان فقط کمک بود.
2.برای اولین بار یک زن برنده اسکار بهترین کارگردانی شد.
3.این پست را دو روز قبل نوشته بودم اما به دلیل سرعت اینترنت امروز موفق به گذاشتن آن شدم.
4.برای تمام زنان آروزی سالی خوش و با موفقیت دارم.

۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

چرا فمینیسم در ایران نمی گیرد؟

دوست عزیزم دعوت کرده بود تا در آستانه 8 مارس در بحثی با این عنوان چرا فمینیسم در ایران نمی گیرد شرکت کنیم.از آنجا که خود ایشان این بحث رو به شکل مفصل بررسی کردند من فقط مختصری در این خصوص می نویسم:
اول اینکه من معتقدم نمی توانیم بگوییم فمینیسم در ایران نگرفته است. اگر کمی سطح توقع و انتظاراتمان را پایین بیاوریم می بینیم بسیاری از زنان جامعه ما در سطوح مخلف سنی ،شغلی، و عقیدتی با این بحث درگیر شده اند.اما من هم معتقدم عواملی سرعت پا گرفتن این جنبش را در ایران کند نموده است.و باز هم من معتقدم قطعا دو عامل سنت و فرهنگ مهمترین نقش را در این زمینه دارند.
باید دقت کرد که متاسفانه در ایران سنت و مذهب گاهی آنقدر آمیخته اند که نمی توان به راحتی مرز آنها را تشخیص داد و این موضوع را افرادی مثل من که هم اعتقادات مذهبی دارند و هم از سنت فراریند بیشتر درک می کنند.من و امثال من آرزومند روزی هستیم که با اطمینان این دو را از هم تفکیک می کردیم و به آنچه اسلام واقعی می دانیم می رسیدیم.
اما من می خواهم به یک مانع دیگر هم اشاره کنم و آن تبلیغات منفی طرف دیگ در خصوص حقوق زنان و به ویژه عنوان"فمینیسم" است.این تبلغات در رسانه های جمعی ما آنقدر زیاد و قوی است که باعث گشته بسیاری از افراد جامعه به خصوص زنان کاملا با پیش داوری با این موضوع روبرو شوند.آنها دید بسیار منفی نسبت به کسانی که از فمینیسم حرف می زنند پیدا نموده اند و در نتیجه به شما اجازه طرح موضوع را نمی دهند.
متاسفانه جریان بنیادگرایی مذهبی در ایران در این سالها با تمام توان تلاش نموده است تا بسیاری از موضوعاتی را که در فرهنگ ایرانی جایی نداشته اند و یا متعلق به سالهایی بسیار دور بوده اند را دوباره به نام دین وارد متن جامعه نمایند و همه ما با کمی دقت مصادیق آن را خواهیم یافت.تلاش مدافعین حقوق زنان در این روزها تا حد زیادی صرف خنثی نمودن این حرکات می گردد که البته از جایگاه مهمی هم برخوردار است.
با این حا در آستانه 8 مارس باید گفت:
همیشه باید امیدوار بود و تلاش کرد.خورشید در انتظار ماست.

پی نوشت: بحث اولیه از اینجا آغاز شده است: http://www.critic.ir/index.php/archives/169

1 سالگی زن و رهایی

1 سال گذشت.
از آغاز زن و رهایی 1 سال گذشته است. 4 اسفند روز تولد او بود.و من چقدر راضیم از این آغاز و از این نوشتن.احساس اینکه جایی در زندگی تنها و تنها متعلق به تو است و آنچه را می خواهی می نویسی. و دوستانت را در آن شریک می سازی.ولی سریع بود.خیلی سریع.
اتفاقات خوب امسال را شاید به سختی بتوان از اتفاقات بد آن بیشتر دانست.سال سختی بود برای ما ایرانیها.اما مطمئنم لحضاتی را تجربه کردیم که هرگز از ذهنمام پاک نخواهد شد.
کاش از ابتدا در بلاگفا شروع نکرده بودم تا الان همه مطالبم را در اینجا داشتم.
اما خوشحالم که 1 سال گذشته است.روز اول احتمال می دادم به دلیل گرفتاری و مشغله اینجا را هم نیمه کاره رها می کنم اما نکردم و چقدر حس خوشایندی دارم.

۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

تجربه جدید

فرزندم دیروز بی مقدمه پرسید : مامان از هم جدا شدن یعنی چی؟
پرسیدم: کجا این جمله رو شنیدی؟
گفت: توی یه کارتون می گفت مامان و بابا از هم جدا می شن.
گفتم: عزیزم بعضی وقتا بابا و مامانا دیگه همدیگرو دوست ندارن برای همین جدا از هم زندگی می کنن.ولی اونا همیشه بچه شونو دوست دارن.
با صدایی آروم پرسید:شما که هیچوقت از هم جدا نمی شین؟
گفتم: نه عزیزم
با خوشحالی گفت: می دونستم.
و من احساس کردم فرزندم کم کم با اضطرابها و نگرانیهای زندگی آشنا می شود.و چقدر کار ما برای اینکه او همیشه احساس آرامش و امنیت کند سختر می گردد.

۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه

اگر زمان مرگمان را بدانیم!!

my life without me.داستان زندگی زنی که در 23 سالگی در می یابد 2 تا 3 ماه دیگر بیشتر زنده نیست.
او از همان ابتدا بدون اینکه کسی را از این موضوع مطلع کند لیستی از کارهای که می خواهد قبل از مرگ انجام دهد تهیه می کند و از آنجا به بعد موضوع فیلم به سرانجام رساندن این لیست است.
اگرچه شک دارم که می توانستم تا این حد قوی باشم و هیچکس را در رنج و عذابم شریک نکنم اما با این حال در تمام طول فیلم به این فکر کردم که اگر من جای او بودم چه مواردی را در این لیست اظافه یا کم می کردم.احتما می دهم اکثر کارهایی که تصمیم به انجام آنها گرفته بود را بسیاری از زنان انتخاب می کردند.من مطمئنم یک مسافرت کوتاه و تنها به یک ویلای ساحلی را اضافه می کردم.
کاش واقعا همیشه این فرصت وجود داشت تا ..............
پی نوشت: ولی خیلی لذت بردم از اینکه "آن" تونست چند روز آخر زندگی رو اونجوری که می خواست باشه و زندگی کنه.کمتر زنهای ما در چنین شرایطی می تونن این کارو بکنن.یعنی اصلا شجاعتش رو پیدا نمی کنن.

۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

DAMAGE

هر چه تلاش کردم نتوانستم حس آنا( بازیگر زن فیلم) را به دکتر فلمینگ و پسرش درک کنم.اما مثل همیشه بازی ژولیت بینوش فوق العاده بود.

۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

روبان سفید

دیدن این فیلم که جوایز با ارزش کن و گلدن گلوب را به دست آورده است،خواب شب را بر من حرام کرد و حدودا ساعت 5 صبح بود که توانستم بخوابم.
اول از اینکه فیلم سیاه و سفید ساخته شده بود تعجب کردم اما کمی بعد به این انتخاب آفرین گفتم.در مجموع هم سوژه و هم ساختار فیلم به علاوه بازی بازیگران، فوق العاده تاثیر گذار بود.فیلمی که به کودکان یک جامعه و ظلمهایی که بر آنها روا می شود از زاویه تخریبهایی که این کودکان می توانند نثار همان جامعه کنند نگاه می کند. تلخ بود و دردناک اما بیان واقعیت به نحوی زیبا که کاملا نا محسوس ذهن تورا به سوی سربازان نازی و جنایتهای آنها در جنگ جهانی می برد.آزار و اذیت جسمی و روحی زنان و کودکان را در فیلمهای گوناگون دیده ایم اما کودکان و زنان این فیلم در نتیجه این شکنجه ها به موجوداتی تبدیل شده اند که آرامش را از آن جامعه گرفته اند و این از نتایج منفی آن آزار و اذیتهاست که شاید کمتر به آن پرداخته شده است.
در مجموع هم لذت بردم و هم ترسیدم و هم خشمگین شدم و هم نخوابیدم....