۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

فاصله ها

فاصله ها علاوه بر تمام شعارهایی که سعی می کرد سر دهد،نا خواسته دردی اجتماعی را به رخ می کشید که احتمالا خیلی هدف سازندگانش نبود.دردی که باید زن باشی تا در جامعه ایران آنرا حس کرده باشی،و بارها و بارها از آن فرار کرده باشی:
بیتا هرگز کنار خیابان معطل نمی شد و این یک واقعیت است. در خیابانهای تهران نمی توانی قدم بزنی یا منتظر تاکسی یا کسی با یستی بدون اینکه دهها ماشین ترمز نکنند،مهم نیست چادر پوشیده ای یا مانتو،مشکی یا رنگی ، همین که زنی و کنار خیابان ایستاده ای هرکسی به خود اجازه می دهد شانسش را امتحان کند،شاید سوار شدی.
عده ای فقط چراغ می زنند،عده ای ترمز،عده ای هم حرفی و کلامی ناشایست نصیبت می کنند.آنها گاهی تنها هم نیستند و زنی هم کنارشان نشسته است( و نمی دانم آن زنها چگونه متوجه چراغ زدن مردشان نمی شوند و یا آن مرد با این کار به دنبال چیست؟) ولی این امنیتی است که جامعه ما برای زنانش فراهم نموده است..

۱ نظر:

  1. واقعا همين طوره..اصلا ايستادن كنار خيابان خصوصا تنهايي هميشه براي من استرس زاست..تشخيص اينكه چه كسي جلوي پايت ترمز خواهد كرد و اينكه چه انگيزه اي ميتواند داشته باشد....واقعا بايد يك زن باشي تا اين موقعيت را درك كني...

    پاسخحذف