دو سال پیش در روز تولدم نوشته بودم که در آستانه ورود به دهه چهارم زندگی می خواهم آرزوهایم را تبدیل به واقعیت کنم اما آرزوهایی که دیگر از جنس آروزهای آرمانی دهه سوم نیست. امروز دوسال از این دهه گذشته است. و من خوشحالم و راضی. از خودم؛ از تلاشهایم و از خسته نشدنهایم.هنوز آروزهای زیادی مانده است برای رسیدن، هنوز روزهای می آیند که گاهی می اندیشم اینجایی که ایستاده ام متعلق به سی و دو سالگی نیست و باید در بیست و دو سالگی از اینجا می گذشتم، اما این افکار ناشی از خستگی افسوسهای زودگذری هستند که تنها یک اثر دارند آن هم اینکه عزم مرا جزمتر می کنند برای اینکه شرایط را فراهم کنم تا پسرکم همه زندگیش را به موقع و سرجای خود تجربه کند. غیر از این هر چه می ماند امید به آینده است و تواناییهای خودم که دست به دست هم مرا می برند به سوی آروزهایم.
جهت ثبت در حافظه ضعیفم: من امروز در سی و دوسالگی از خودم راضی هستم اما می دانم هنوز تلاش زیادتری لازم دارم.
جهت ثبت در حافظه ضعیفم: من امروز در سی و دوسالگی از خودم راضی هستم اما می دانم هنوز تلاش زیادتری لازم دارم.