۱۳۹۲ آبان ۱۱, شنبه

طوفان

صدای طوفان صدای عجیبی است
هم ترس می ریزد به دلت هم میخواندت به سوی خودش 
که بروی راه بروی زیر باران ،  و باد بپیچید در گوشهایت و چشمهایت را ببندی 
نه از ترس که توان بازکردنشان را نداری
 
.
.

هوای طوفانی را عاشقم
شبیه من است
پر است از تلاطم ،!
.
.

صدای دخترکان شاد می آید!  
مست و سرخوشند
خنده هایشان کوچه را پر کرده است 
آخرین بار کی در کوچه قهقه زدیم؟ مستانه بود؟ هیچگاه در کوچه خندیده ایم مستانه؟ بی پروا شادیهایمان را فریاد زده ایم؟ 
یادم نمی آید چرا؟ 
حافظه ام ضعیف است
همه اطرافیان می دانند 
همه آنها تعجب می کنند 
اما کسی نمیداند حافظه ام خیلی قدرتمند است 
آنقدر قدرتمند که همه چیز را پاک می کند!! 
دلم برایش می سوزد، 
دارد تلاش می کن زندگی را راحت کند 
ولی نمی داند خاطرات به حافظه مرتبط نیستند! 
خاطرات متعلق به قلب آدمی اند، 
قلب هم که نمی تواند درست کار نکند 
می تواند؟
.
.
قلبم چرا درد می کند ؟ 
حافظه ام باید قدرتمند تر عمل  کند 
مویز باید بخورم؟ 
جدول شاید باید حل کرد؟!
.
.

پر از تلاطمم امشب!
مقصر هواست یا من خسته ام ؟ نمیدانم!هیچگاه نفهمیدم مقصر کیست؟ اصلا مقصری وجود دارد یا 
نه؟ 
.
.

صدای طوفان صدای عجیبی است
هوای طوفانی را عاشقم
شبیه من است
پر از راز 
رمز آلود 
آرامش پس و پیشش را اعتباری نیست 
ماهیتش طوفان است 
.
.

و من دلتنگم
خودم را دلتنگم
خودم را که زیر طوفان برود 
زیر طوفان قهقهه بزند 
سرخوشانه مست باشد
.
.
.
هوای طوفانی را عاشقم 
که دیوانگی هایم را یاداوری می کند
دیوانگی همیشه بد نیست
گاه خوبی هم داشته
خوبی های ماندگار 
از آنها که دلت برایشان تنگ می شود 
که یادشان که می افتی قطره اشکی به گوشه چشمت بیاید
.
.
.
صدای طوفان صدای عجیبی است. 


پی نوشت:راستی چه شد که یادم رفت اینجا از خودم هم می توانم بنویسم؟!!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر