اول-پسرک را به دیدن نمایش عروسکی برده بودم که بر اساس داستانهای کلیله و دمنه بود. نقش اصلی متعلق به دمنه ،یک شغال زیرک و باهوش و در عین حال مهربان بود .عروسک لباس دخترانه پوشیده بود و صدای دختر بچه ای داشت.
به این می اندیشیدم که گاهی میتوان همینقدر غیر مستقیم و ملایم برابری را به کودکانمان آموخت. چرا نباید شیر که سلطان جنگل است زن باشد؟ چرا به دختران و پسرانمان به آسانی نیاموزیم که تفاوتی نیست میان زن و مرد برای قدرتممند بودن! و یا چرا نقش هایی که نیاز به قدرت بدنی دارند مرد هستند ولی آنجا که نیاز به هوش و ذکاوت است نقش رنانه می شود؟ اگرچه در همین اندازه را هم باید خوشبینانه نگریست اما میتوان بهتر و مناسبتر آموزش داد تا پسرانمان هم دریابند نیازی به زور بازو ندارند تا قدرتمند باشند!
دوم-مرد برای مشاوره به دفترم آمده بود و در میان صحبتهایش و تعریف کردن ماجرای کلاهبرداری که اتفاق افتاده بود اشاره کرد که دو سه باری متهم پرونده را دیده است و دلش برای او سوخته زیرا ( با نگاهی به من و عذرخواهی شدید و مکرر) آن مرد مثل یک زن گریه میکرده است! حتی بعید میدانست زنی بتواند اینگونه گریه کند!
مرد جوان بود، حداکثر بیست و شش یا بیست و هفت ساله، اما او نیز خودش را مستحق گریه کردن نمیدانست! گریه کردن نشانه ضعف و مردانگی را زیر سوال می برد!
باید از کودکی بیاموزیم و به کودکانمان بیاموزیم فراتر از نقشهای جنسیتی که جامعه به آنها تحمیل می کنند رفتار کنند که هر نقشی به دنبال خودت محدودیتهای آزاردهنده ای را می آورد که گاه تا آخر عمر با ما خواهد ماند.