۱۳۹۱ اسفند ۱۴, دوشنبه

خانه داری، مدال افتخار؟

این روزها به لطف تلاشهای دوستان،صحبت از کار خانگی زنان افزایش یافته است.همین بهانه ای شده تا من هم در آستانه روز جهانی زن از این موضوع بنویسم.
اطرافمان پر است از زنهایی در سنین مختلف که به تنهایی به انجام کارهای خانه می پردازند.از مادربزرگها گرفته تا مادران و همسران جوانی که به تازگی ازدواج کرده اند.
از پشتوانه فرهنگی و تاریخی که کار درون خانه را به زنان و خارج از خانه را به مردان سپرده است که بگذریم، من معتقدم که زنان را اگر به دو گروه تقسیم کنیم هر کدام انگیزه دیگری هم برای پذیرفتن کار خانگی به عنوان وظیفه خود دارند:



گروه اول زنان خانه دار هستند.برای این زنان خانه قلمرو حکومتشان است.خانه جایی است که در آن فرمانروایی و حکمرانی می کنند.و برای اینکه خود را در این زمینه استثنایی نشان دهند همه تلاششان را می کنند که دیگری را به این محوطه راه ندهند، تا بتوانند قدرت نمایی کنند.این زنان از عنوان کدبانویی لذت می برند و از آنجا که هیچ محل دیگری برای بروز توانمندی هایشان وجود ندارد ترجیح میدهند تا خانه و امور خانه را خود به تنهایی اداره کنند تا افتخارش تنها نصیب خودشان باشد.

گروه دوم زنان شاغل هستند.این زنان که یا تمام وقت یا نیمه وقت کار می کنند نیازی به افتخار و برچسب کدبانوی خوب بودن ندارند؛اما عامل دیگری وجود دارد که در نهایت آنها نیز کارهای خانه را به عنوان وظیف می پذیرند.زنان شاغل باید بتوانند همسران خود را راضی نگه دارند تا در راه کار کردن بیرون از خانه شان اختلال و مانعی ایجاد نکنند.به عبارت خیلی ساده آنها کارهای سنگین خانه را به تنهایی به دوش میگیرند تا مبادا از امتیازات دیگری که دارند محروم شوند چرا که بر اساس قوانین و عرف مرد می تواند مانع اشتغال همسرش گردد.
.
.
مطمئنا بسیاری از خوانندگان این مطلب خود را در هیچ کدام از دو گروه طبقه بندی نمی کنند و برای مثال با خود می اندیشند که "من اگر از شوهرم بخوام که کمک کنه حتما اینکار رو می کنه ولی خب اون بیرون از خونه اینقدر خسته میشه که دیگه واقعا گناه داره" و یا " شوهر من اصلا بلد نیست کاری انجام بده و وقتی هم کمکی می کنه من باید دوباره اونکار رو تکرار کنم" و یا " همون بهتر که کمک نکنi چون بدتر همه جا بهم می ریزه" ویا " من اصلا عاشق کار خونه هستم و لذت می برم از انجام اونها" و  امثال این بهانه ها که همه بارها و بارها شنیده ایم، اما من می گویم دو دلیلی که در بالا ذکر کردم تاثیر زیادی در ناخوداگاه ما زنان دارد که شاید به راحتی قادر به دیدنش نباشیم،اما ندیدن و یا انکار ما سبب نمی شود که آنها نیز وجود نداشته باشند.

پی نوشت1: بارها به آنها که گفته اند شوهر ما هیچ کاری بلد نیست گفته ام باید مسئولیت را بر دوش آنها هم گذاشت تا کم کم راه و رسم کنار آمدن با آن را یاد بگیرند.

پی نوشت 2: این تصور که من که خانه دار هستم پس اگر کار خانه نکنم حوصله ام سر می رود و کار دیگری برای انجام دادن ندارم بسیار خطرناک است.همه ما زنها آرزوهای زیادی داریم که نباید از آنها دست بکشیم.هر چقدر زمان بیشتری به کار خانه اختصاص دهیم به همان نسبت از آرزووهایمان فاصله میگیریم.و هیچ کس مستحق این اتفاق نیست.پس مراقب آرزوهایمان باشیم.

پی نوشت 3: حال و روز زنهای 50 سال به بالای اطرافمان، از اثرات مخرب کار خانگی می گوید.مادرانمان که یا از کمر دردهای طولانی رنج می برند ،یا دستهایشان مدام بی حس می شود و نیاز به جراحی دارد و یا آنها که با دیسک گردن دست و پنجه نرم می کنند زمانی هیچ نیازی به کمک کارگر،یا همسر و یا فرزندانشان نداشته اند.آنها نیز با افتخار و شادمانی به خانه داری می پرداخته اند اما اکنون که سالهای استراحتشان فرا رسیده است بیماری های متعددی دارند که همه پزشکان آنها را از عوارض خانه داری طولانی مدت می دانند.