هدیه خریدن روز مادر یکی از راههای قدردانی از مادرنمان است هرچند که برای عمده ما تنها به همین ختم می شود.هدیه ها بر اساس توانایی مالی و ذوق و سلیقه و حوصله انواع مخلفی دارند از لباس و روسری و زیوراآلات گرفته تا گل و شیرینی و کارت هدیه و امثالهم.
من اما پیشنهاد می کنم به مادرانمان شادی هدیه بدهیم.آرامش.فراغت از همه روزمرگی ها و دردسهای خانواده.
بلیط یک سفر به همراه دوستی که از بودن با او لذت ببرند.نمیگویم با دختر یا همسر یا پسر زیرا اینها همه وابستگی های خانواده را به دنبال دارند اما رفیق سفر اگر یک دوست باشد مادر آنجا مادر نیست دیگر؛یک زن است که هر گونه بخواهد رفتار میکند،حرف میزند،میخندد یا گریه میکند و هیچ قید و بندی ندارد ( یا حداقل قید و بند کمتری دارد)
این اما اگر میسر نیست یک مهمانی ناهار یا شام ؛بیرون از محیط خانه شاید بتواند این فراغت را چند ساعتی نصیب مادرانمان کند. حتی چند ساعتی خانه را خالی کردن و به او گفتن که نیازی به پخت شام نیست و شما غذا را از بیرون می خرید و از او بخواهید لیوان چای را بردارد و روی تخت یا مبل لم بدهد و کتاب مورد علاقه را بخواند و یا فیلم مورد علاقه را تماشا کند و بداند این خانه هیچ توقعی از او ندارد و زمان فقط مال اوست.
مادران ما شاد بودن را یاد نگرفته اند آنها آموخته اند برای یک مادر خوب بودن باید از خود گذشتگی کرد و جامعه نیز این فداکاری را ارج نهاده و تقویت کرده است.شاید زمان آن است که فرزندان آنها شادی کردن و برای خود زندگی کردن را به آنها بیاموزند و حتی اگر شده به اجبار بخواهند طعمی متفاوت از زندگی را تجربه کنند.به این امید که شاید روش زندگیشان تغییر کند.بپذیرند حق دارند روزها و ساعتهایی اختصاصا مال آنهاست و هرگونه برای خودشان لذت بخش است باید از آن استفاده کنند.من مطمئنم بسیاری از زنان و مادران ما حتی اگر ساعتها به آنها وقت بدهید نخواهند نتوانست کار لذت بخش خود را پیدا کنند.آنها خودشان را فراموش کرده اند، خودشان را به آنها هدیه بدهیم.
من اما پیشنهاد می کنم به مادرانمان شادی هدیه بدهیم.آرامش.فراغت از همه روزمرگی ها و دردسهای خانواده.
بلیط یک سفر به همراه دوستی که از بودن با او لذت ببرند.نمیگویم با دختر یا همسر یا پسر زیرا اینها همه وابستگی های خانواده را به دنبال دارند اما رفیق سفر اگر یک دوست باشد مادر آنجا مادر نیست دیگر؛یک زن است که هر گونه بخواهد رفتار میکند،حرف میزند،میخندد یا گریه میکند و هیچ قید و بندی ندارد ( یا حداقل قید و بند کمتری دارد)
این اما اگر میسر نیست یک مهمانی ناهار یا شام ؛بیرون از محیط خانه شاید بتواند این فراغت را چند ساعتی نصیب مادرانمان کند. حتی چند ساعتی خانه را خالی کردن و به او گفتن که نیازی به پخت شام نیست و شما غذا را از بیرون می خرید و از او بخواهید لیوان چای را بردارد و روی تخت یا مبل لم بدهد و کتاب مورد علاقه را بخواند و یا فیلم مورد علاقه را تماشا کند و بداند این خانه هیچ توقعی از او ندارد و زمان فقط مال اوست.
مادران ما شاد بودن را یاد نگرفته اند آنها آموخته اند برای یک مادر خوب بودن باید از خود گذشتگی کرد و جامعه نیز این فداکاری را ارج نهاده و تقویت کرده است.شاید زمان آن است که فرزندان آنها شادی کردن و برای خود زندگی کردن را به آنها بیاموزند و حتی اگر شده به اجبار بخواهند طعمی متفاوت از زندگی را تجربه کنند.به این امید که شاید روش زندگیشان تغییر کند.بپذیرند حق دارند روزها و ساعتهایی اختصاصا مال آنهاست و هرگونه برای خودشان لذت بخش است باید از آن استفاده کنند.من مطمئنم بسیاری از زنان و مادران ما حتی اگر ساعتها به آنها وقت بدهید نخواهند نتوانست کار لذت بخش خود را پیدا کنند.آنها خودشان را فراموش کرده اند، خودشان را به آنها هدیه بدهیم.