۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه

اعدام در ملاء عام


ماده 205 قانون مجازات اسلامی مجازات قتل عمد را قصاص معین نموده است.قصاص در مورد قتل به معنی اعدام است و از جمله حقوق اولیا دم محسوب می شود.اولیا دم می توانند و اختیار دارند قاتل را قصاص کنند.قصاص مانند بسیاری از موارد دیگر مذکور در قانون مجازات اسلامی نوعی از مجازات است که به دنبال هدفی وضع گشته است.هدف از تمام مجازاتها سه مورد کلی است: اصلاح و تربیت بزهکار، پیشگیری عمومی و پیشگیری فردی.به عبارت دیگر قانونگذار به دنبال آن است تا با مجازات بزهکار علاوه بر اینکه او را با عواقب کار اشتباهی که مرتکب شده است روبرو می کند جامعه و نیز خود بزهکار را از تکرار جرم بازدارد.از آنجا که حق حیات مهمترین حق در زندگی هر فردی است پس قطعا برخورد با کسی که این حق را از انسانی سلب کرده است مستلزم شدید ترین برخوردهاست. و به همین جهت ؛هدف از وضع قصاص نیز پيشگيرى از تكرار ظلم و ستم بر اجتماع و حمايت از ساير افراد بى گناه است.
اما با این وجود در آیات قرآن هم آمده است"اگر قصاص نكنيد، و جانى را مورد عفو و بخشش قرار دهيد، بهتر است"(آیه 178 سوره بقره) به عبارت دیگر در احکام الهی نیز آنچه از اهمیت زیادی برخوردار است تاثیر اجتماعی یک عمل است و اگرچه قصاص حق قانونی و شرعی اولیای دم دانسته شده است اما به این نکته نیز توجه گشته که لزوما مجزاتهای شدید اثر مثبت به همراه ندارند و بلکه در مقابل گذشت است که می تواند آرامش و امنیت را به جامعه بازگرداند.و در واقع اگرچه شاید انتظار داشتن از خانواده‌ و اولياي‌ دم‌ به‌ سبب‌ آسيب‌ و رنج‌ عاطفي‌ كه‌ ديده‌انددر خصوص اینکه گذشت کنند توقع بسیار زیادی محسوب شود اما جلوگیری از تکرار هرچه بیشتر خشونت می تواند تالمات روحی را در جامعه کاهش دهد.
اما آنچه در این پرونده از سوی نماینده دادستان مطالبه شده است:  به دار آویختن متهم در ملاءعام و در محل قتل است. همانگونه که گفتیم اگرچه در نگاه اول  قصاص را می توان عاملی بازدارنده از وقوع جرایم مشابه بعدی و در عین حال  حمایت از حق مظلوم دانست اما نمیتوان پیچیدگیهای زندگی امروزی را نیز نادیده گرفت.هدف اصلی که قصاص به دنبال آن است ایجاد ترس در مجرم و سایر مردم از ارتکاب جرم در آینده است اما شاید برای رسیدن به این هدف نیازی به تاکید بر اجرای اعدام در ملا عام نباشد.در این میان باید دقت کرد آیا واقعا اجرای حکم قصاص در ملاء عام می تواند از تکرار خشونتها در جامعه بکاهد و یا در مواردی هم می تواند خود به نوعی خشونت را جزئی از زندگی مردم نماید. هدف از مجازات مجرمین ،دفاع از جامعه و ایجاد مصونیت و ایمنی در آن است.اعدام در ملاء عام به گونه ای که مردم از خانه خارج شده و با انگیزه های متفاوت به تماشای این صحنه بشینند لزوما نمی تواند هدف قانونگذار را از وضع مجازاتی مانند قصاص تامین نماید. در فقه قاعده ای وجود دارد به نام قاعده تنفیر . قاعده تنفیر اشاره می کند که اساسا اگر  اجرای مجازاتی باعث آن شود که مردم از این حکم متنفر شوند نباید آن را اجرا کرد.  یعنی نباید احکام شرعی طوری اجرا شوند که موجب نفرت مردم شوند.در خصوص اجرای اعدام در ملا عام هیچ مبنای قانونی وجود ندارد و احکامی اینچنینی کاملا در مخالفت با اصل قانونی بودن جرم و مجازات است.طبق این اصل هم جرم ،هم مجازات ، هم دادرسی و هم اجرای حکم باید به موجب قانون باشد.به عبارت دیگر هیچ قانونی وجود ندارد که اعدام در ملاء عام را به عنوان نوعی از مجازات معرفی کرده باشد و از سوی دیگر در سال 87 ریاست قوه قضاییه بخشنامه ای مبنی بر  توقف صدور حکم اعدام در ملاءعام را صادر کردند که اگرچه برای قضات لازم الاجرا محسوب نمی شود اما خود نشانگر عدم تمایل سیستم قضایی کشور به صدور احکامی اینچنینی است.به همین دلیل نیاز تصویب مقررات و ضوابط قانونی در این زمینه به شدت احساس می شود.
* این مطلب به استثنای پارگراف آخر در ضمیمه تپش روزنامه جام جم مورخ 2/6/90 چاپ شده است.








۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

کی می توان رنگ آرامش را دید؟

عصبانی ام و خسته.خسته از این کار.از این حرفه وکالت که فرسوده ات می کند در این سیستم قضایی بیمار و آلوده .


شوهرش اعتیاد شدید داشت.از همه نوع مواد مخدر.بیش از 15 سال بود که در خانه بود و هیچ شغل و درآمدی نداشت.زن اما درآمد خوبی داشت و هزینه زندگی خود و دو فرزندش را تامین می کرد.بارها برای ترک دادن همسر تلاش کرده بود.او را در مراکز ترک اعتیاد بستری نموده بود اما هر بار روز از نو روز از نو.

دو سال پیش که پرونده را قبول کردم می دانستم کار سختی است اما اینقدر مدارک برای دفاع در دادگاه داشتیم که زیاد هم نگران نباشم.جلسات مکرر دادگاه برگذار شد.شهود آمدند و رفتند.از کمپ ترک اعتیاد استعلام گرفته شد.و از همه مهمتر خود شوهر در دادگاه به اعتیادش اعتراف کرد.در نهایت با گذشت یکسال دادگاه رای داد.زن می توانست با بذل مهریه طلاق بگیرد.این اما چیزی نبود که ما میخواستیم. متاسفانه زن قبلا خانه ای را که خریده بودند و بیش از نصف مبلغش را خودش پرداخت کرده بود و مدارک پرداختش هم موجود بود به عنوان مهریه قبول کرده بود.(بماند خشم آن زمان ما از اینکه وقتی پول آن را داده ای دیگر چرا سند امضا کرده ای که مهریه خود را گرفته ای).حال باید خانه را دوباره به شوهر منتقل می کرد تا بتواند طلاق بگیرد.تجدیدنظر و دیوان عالی می دانستیم کارساز نخواهد بود.

با قاصی رایزنی های زیادی کردیم.راضی شد که پس از گذشت مهلت اعتبار گواهی عدم امکان سازش دوباره دادخواست بدهیم.همه مراحل دوباره طی شد.و در نهایت بعد از یکسال رایی که منتظر بودیم صادر شد.مهلتهای مختلف تجدیدنظر و فرجام خواهی گذشت و مرد و وکیلش هم اعتراضی نکردند.رای قطعی شد. و در نهایت موکل بعد از مدتها انتظار موفق به گرفتن طلاق شد.

5 ماه از طلاقش میگذرد.از تجدیدنظر ابلاغیه آمده که رای بدوی را رد کرده است.تجدید نظری که به موکل ابلاغ نشده تا تبادل لوایح انجام شود و از آن مهم تر اینکه بعد از مهلت تجدیدنظر و 4 ماه بعد از اجرای رای صورت گرفته است.

با دادگاه مراجعه کرده ایم .میگوید دلایلی آورده که رای به او ابلاغ نشده و من هم تقاضای تجدیدنظرش را پذیرفته ام.طبق ماده فلان قانون دست قاضی را در پذیرش این ادعا باز گذاشته است.

و من مانده ام در پاسخ به موکلی که با گریه میگوید این چه کشوری است که من بعد از اینکه طلاق گرفته ام باز هم نباید احساس آرامش کنم چه پاسخی بدهم.

و خسته ام از اینکه حتی زمانی که احساس می کنی کارت را با موفقیت به اتمام رسانده ای باز هم باید استرس داشته باشی که نکند روزی همه چیز از آعاز شروع شود و تو هیچ تضمینی نمی توانی به موکلت بدهی.........

۱۳۹۰ مرداد ۱۹, چهارشنبه

به بهانه اسیدپاشی های مکرر


جرمی مانند اسید پاشی اگرچه در طول تاریخ همیشه وجود داشته است اما قطعا دلایل بسیاری سبب شده اند تا امروز ما با موج شدیدی از ارتکاب این جرم مواجه باشیم.جرمی که به دلیل ماهیت بسیار خشن و کریه آن آسیبی که به فرد قربانی و نیز جامعه وارد می کند بسیار شدیدتر از بسیاری جرایم دیگر است.و از سوی دیگر نیز خیلی بیشتر از اینکه در مجرم بخواهیم راهکارهای مقابله با این پدیده را بیابیم باید به بررسی جامعه و راهکارهای اجتماعی بپردازیم.
1.در یک سیستم قضایی نقض در تعریف یک جرم و نیز عدم وجود مجازات مناسب باآن می تواند نقش زیادی در افزایش ارتکاب آن جرم ایفا کند.در جرم اسید پاشی تنها قانونی که به طور خاص به این موضوع پرداخته است لایحه قانونی مربوط به پاشیدن اسید مصوب  16/12/1337 می باشد که قسمت ابتدای ماده به دلیل تصویب قانون مجازات اسلامی نسخ ضمنی شده است اما قسمت اخیر آن همچنان قابل اعمال است.علاوه بر اینکه مواد قانونی مربوط به قصاص عضو نیز در این زمینه وجود دارد.که به دلیل عدم امکان اجرای آنها در عمل مجازات محسوب نمی شوند.تنها مجازاتی که این روزها شاید بیشترین مبنای صدور رای را تشکیل میدهد احکام مربوط به دیه است که از قدرت بازدارندگی بسیار کمی برخوردار است .بنابراین جای خالی قانونی دقیق و صریح در خصوص جرم اسید پاشی که متناسب با دنیای امروز و فراوانی وقوع این جرم باشد به شدت احساس می شود.

2. در یک نگاه سطحی و سریع تشدید مجازات بهترین و سریعترین راهکار به نظر می رسد.باید دقت کرد اگرچه از مهمترین کارکردهای مجازات ارعاب مجرمین آینده است اما عوامل بسیار دیگری در تاثیر گذاری یک مجازات  در ظاهر سنگین و شدید ، دخیل است.از آنجمله میتوان به عدم آشنایی مردم با مهارتهای ارتباطی و مهارتهای زندگی، نفوذ تفکرات مردسالارانه در لایحه های مختلف اجتماع،وضعیت نابسمان مردم از لحاظ روانی،وسردرگمی مردم در گذار از سنت به مدرنیته اشاره کرد. شناخت این عوامل و تلاش در جهت رفع آنها قطعا میتواند بیشترین نقش را در افزایش تاثیر گذاری مجازاتها داشته باشد اجرای مجازاتهای سنگین به تنهایی اگرچه ممکن است به شکل موقتی سبب کاهش جرم شود اما راهکار نهایی نیست و خودش به نوعی می تواند آستانه  خشونت پذیری جامعه را بالا ببرد.
3.افزایش آگاهی جامعه از طریق ارائه آموزشهای عمومی به مردم برای شناخت اسید ،انواع آن و نحوه رفتار اولیه با فرد اسیب دیده  و یا تشخیص موقعیتی که احتمالا مجرم قصد دارد اقدام به اسیدپاشی کند. و از سوی دیگر مجهز کردن کلیه بیمارستانها،درمانگاهها و کلینکها به تجهیزات و دانش لازم برای انجام اقدامات پزشکی سریع در جهت بهبود فرد آسیب دیده
4. بخش عمده ای از مقابله با جرم را پیشگیری از وقوع آن تشکیل می دهد.متاسفانه در حال حاظر بسیاری از تهدیدات کلامی از سوی مردم و گاه از سوی نیروهای انتظامی و قضایی بی اهمیت تلقی شده و پیگیری جدی در مورد آنها صورت نمی گیرد.در صورتیکه شرایط باید به نحوی فراهم شود تا در صورت وقوع هرگونه تهدیدی قربانی و اطرافیانش به سرعت اقدام به طرح شکایت کنند و نیروهای انتظامی و قضایی نیز در کوتاهترین زمان برخورد لازم را انجام دهند.
قطعا تمام موارد فوق باید در کنار هم بررسی شوند و به آنها پرداخته شود تا بتواند تاثیر گذار باشد.جرمی مانند اسید پاشی سطح وسیعی از جامعه را تحت تاثیر خود قرار میدهد.از قربانی و خانواده اش گرفته تا اطرافیان و همشهریها و در سطح کلان آن به دلیل پوشش خبری گسترده تمام کشور را درگیر میکند و احساسات گروه عظیمی از مردم تحت تاثیر قرار میگیرد و دقیقا به همین دلیل برخورد با آن نیاز به یک هم اندیشی سریع،دقیق و هوشمندانه میان تمام نهادهای اجتماعی دارد تا نتیجه مطلوب کسب گردد.

این مطلب در ویژه نامه تپش(روزنامه جام جم)مورخ 19/5/90 نیز به چاپ رسیده است*

۱۳۹۰ مرداد ۱۷, دوشنبه

وقتی قانون زن را تنها می گذارد


بخش اول-

می دانم انسان بودن و زندگی کردن سخت است.مهم نیست در کدام کشور زندگی میکنی هرجایی که باشی سختیهای خودش را دارد.میدانم زن بودن سخت تر است.باز هم تفاوتی نمی کند در کجا باشی.اما میزان سختی اش تفاوت زیادی دارد.در یک کشور پیشرفته زن که باشی هرچند بسیاری از سنتها هنوز وجود دارند و تو بار سنگین آنها را بر دوشت حس می کنی ...هرچند هنوز تفکرات مردسالارانه در عمق جامعه وجود داشته باشد و تو ناگزیر با آنها دست و پنچه نرم کنی..اما حمایتها نیز انقدر زیاد شده است که دلگرم باشی به دستگاه قضایی و نیروی امنیتی کشورت.قوانین حمایتی اینقدر وجود دارند که تو را برای جنگیدن مسلح کنند.و تو  ناگزیر نباشی بی سلاح در برابر رقیب تا دندان مسلح بجنگی.

گاهی خسته می شوم و نا امید از اینکه باید به بسیاری از مراجعانم بگویم کار زیادی برایشان نمیتوانم بکنم.که نه من بلکه از دست هیچکس کاری ساخته نیست.در این مواقع بیشتر سعی میکنم آنها را امیدوار کنم به خودشان و نیروهای درونیشان..نقشم خیلی بیش از آنکه وکیل باشد میشود یک مشاور..یا یک همجنس که تجربه بیشتری دارد و سعی میکند تا یک زن را با تواناییهایش و نیروهایش آشتی دهد.و اما بعد از جلسه لبریز اندوه میشوم که کاری نیمتوانم بکنم.حس پزشکی را دارم که باید به بیمارش بگوید کاری از دستش ساخته نیست و او باید تحمل کند تا بمیرد و تفاوتش در این است که میتواند تصمیم بگیرد این روزهای زندگی اش را به چه نحو بگذراند.و من به آنها میگویم تلاش کنند تا در همین شرایط بهترین وضعیت را برای خودشان رقم بزنند.


بخش دوم-

دیالوگی در فیلمی بود که زنی به مردی که دوستش داشت و لی همسرش نبود می گفت تصمیم گرفته است گناه کند.زیرا به این نتیجه رسیده است گاهی برای احساس خوشبختی کردن باید کمی احساس گناه را هم تحمل کرد.

این دیالوگ در جامعه آزادی مانند آمریکا گفته می شد.جایی که زنانش خیلی راحتتر از آنچه بتوان تصور کرد می توانند از قید رابطه زوجیتی که خواهانش نیستند رهایی یابند.و آنها که می مانند و راهی دیگر بر میگزینند عمدتا با شرایط خاصی روبرو هستند.
اما در جایی مانند ایران که زنها به هزاران دلیل گفته و نگفته – از مهمترین آن که عدم وجود قانون مناسب است گرفته  تا فشارهای فرهنگی و سنتی و فشارهای اقتصادی و عدم توانمندی شخصی زنان- قادر به خارج شدن از رابطه زوجیت نامطلوبشان نیستند به راحتی می توان حدس زد که چه راهکارهای جایگزینی میتواند سبب ایجاد احساس خوشبختی اندک برای آنان باشد و این راهکارها قطعا آشفتگی روحی بیشتری را بر جامعه تحمیل میکنند

۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

زنها و جبران نقص قوانین

دخرتک 4-5 سالی بود که ازدواج کرده بود.و به دلایل مختلف با همسرش دچار مشکل شده بود.درآمد او تنها پولی بود که در خانه خرج می شد ومی گفت همسرش همیشه درآمدش را خرج امور خودش می کرده.می گفت همه می گویند معتاد است ولی او باور ندارد.می گفت 3 سال است هیچ رابطه جنسی باهم نداشته اند. مرد صبح زود از خانه می رود و شبها بعد از نیمه شب بر می گردد و فقط وقتی پول میخواهد سراغی از او می گیرد و هزاران مشکل دیگر.


بارها با من برای گرفتن وکالت در طلاق و یا طلاق توافقی مشاوره کرده بود.هر بار یا خودش پی قضیه را نگرفته بود یا همسرش راضی نشده بود.چند روز پیش تماس گرفت و گفت که طلاق گرفته است.پرسیدم چگونه راضی شده است همسرش و پاسخش جالب بود.

به همسرش گفته بود در صورتی که طلاق بگیرند حاظر است به مدت یک سال هزینه اجاره خانه و مخارج خانه را پرداخت کند و با هم زندگی کنند تا او در این مدت فرصت پیدا کند بدهی هایش را بپردازد.همسرش نیز پذیرفته بود.به دادگاه رفته بودند و در عرض چند ساعت طلاق گرفته بودند.

میگفت قاضی دادگاه وقتی مرد بیرون از اتاق بوده است گفته همسرت اعتیاد شدید دارد و همین که تو با چنین بهانه ای توانستی او را راضی به طلاق کنی نشانه همین اعتیاد شدید است.

میگفت بعد از محضر و ثبت طلاق شروع کرد به گفتن اینکه من به این راحتی ها از خانه نمیروم و تا پول زیادی از تو نگیرم می مانم.می گفت من هم حرفی نزدم.خداحافظی کردم و مستقیم به کلانتری رفتم و اقدامات لازم برای تهیه صورتجلسه و تعویض قفل خانه را انجام دادم. و ... تمام.

و این یعنی:

1. زنها وقتی استقلال مالی داشته باشند بسیار راحتتر می توانند به تغییرشرایط فکر کنند.آنها لازم نیست بمانند و بسوزند به امید سرپناهی و لقمه نانی......کاش این خطر را زنهایی که بعد از ازدواج خانه نشین می شوند و می گویند همسرشان اینقدر درامد دارد که آنها نیازی به کار کردن نداشته باشند لمس می کردند.

2. وقتی جای حمایتهای قانونی خالی است ،وقتی قوانین ما دست و پای زنان را می بندد و اجازه طلاق نمی دهد،زنها مجبور میشوند تا به حقه دست بزنند.

3. وقتی کار دیگری از دستمان بر نمی آید به شیوه ای باید متوسل شد.حتی باید دروغ گفت.اما هنر دروغ گفتن آنگونه که برای طرف مقابل قابل باور باشد را نیز نباید دست کم گرفت .



۱۳۹۰ تیر ۱۱, شنبه

متلک شنیدن عادت ماست

دختران ما به ازای هر باری که در یک محیط عمومی مانند کوه یا پارک سیگار بکشند باید انواع متلکها را متحمل شوند.زمانی که در خیابان بلند بلند بخندند باید خود را اماده شنیدن کنند.زمانی که در ماشین در حال آرایش کردن هستند باید انتظار داشته باشند که صدای مردی که دارد خطاب به او حرفی میزند را بشنود.کافی است تنها در یک محیط خلوت منتظر کسی باشد تا انواع کلمات و الفاظ به سوی او روانه شود.مهم نیست دخترکی هستنی دانش آموز،یا جوانی دانشجو ،یا زنی که به خرید می رود یا از محل کار بر میگردد.همیشه رفتاری وجود دارد که میتواند زنان را آزار دهد.دختران ما آنقدر با این رفتارها خو گرفته اند که گاهی بسیاری از انها را نمیشنوند.آنقدر عادی جلوه میکند که خشونت مستتر در آن و آسیبی که به روح وارد میشود را نمیبینند.
آزارهای کلامی زنان موضوع جدیدی نیست.همگی زنها از کودکی این نوع از خشونت جنسیتی را تحمل کرده اند.من واقعا نمیدانم که مردان از آنچه ما به عنوان متلک گویی از آن یاد میکنیم چه لذتی میبرند.شاید الفاظ رکیک نوعی لذت به همراه دارد و شاید هم آزاری که در چهره دختر مشهود میشود عامل لذت بخشیدن به این کار است.اما چند نکته در این میان همیشه برایم جالب بوده است:
 بسیاری در مقابل اعتراض زنان به این رفتارها معتقدند که نحوه لباس پوشیدن و رفتارهای خود زنان باعث میشود تا مردان برای زدن این سخنان تحریک شوند.میخواهم بدانم واقعا مردانی وجود ندارند که نحوه لباس پوشیدن،زیبایی یا رفتار و حرکاتشان زنان را تحریک کند؟چرا پس ما هیچگاه نشنیده ایم مردان از آزارهای کلامی شکایت داشته باشند.
دلیلش قطعا در برخورد جامعه با رفتارهای مردسالارانه است.مردان در جامعه ما آموخته اند حق دارند تحریک شوند و هیچ عاملی نمیتواند سبب زشتی ابراز این تمایل باشد.متلک گویی به نوعی رفتاری است که از کودکی در پسرانمان پذیرفته ایم.زمانی که بچه ها با هم بازی می کنند و پسرها مثلا شروع به دست انداختن آنها میکنند رفتار مادران پسران این است که دارد بازی اش را میکند و رفتار مادران دختران این است که دختران خود را ترغیب به دور شدن از آن فضا و جدا شدن از آن گروه بکنند.پسران یاد میگیرند نیازی نیست رفتارشان را یا سخنانشان را کنترل کنند.همین نحوه رفتار وقتی که بزرگتر میشوند نیز ادامه دارد..بارها همه ما این مکالمه را شنیده ایم که وقتی دختری در جمعی دارد از خاطره ای که نشان از متلک گویی دارد سخن میگوید متهم میشود به اینکه وقتی اینگونه لباس میپوشی یا اینگونه ارایش میکنی خوب مسلما باید انتظار این رفتار را هم داشته باشی و اگر شنونده ها خیلی از سطح روشنفکری بیشتری بخوردار باشند می گویند اینجا ایران است و تو نباید انتظار داشته باشی مردها مثل کشورهای پیشرفته رفتار کنند.
در این حالت همان اتفاق دوران کودکی تکرار میشود.به جای انکه پسرها تادیب شوند که چرا مسخره میکنند و یا چرا متلک میگویند و یا به دخترها نحوه تقابل با این امر را بیاموزیم، به زنها میگوییم درست است حق داری آنگونه که میخواهی که لباس بپوشی(اگرچه بسیاری همین اعتقاد را هم ندارند) اما متاسب با ظرفیت مردان ایرانی بپوش.آرایش کن .رفتار کن.
این کار باعث میشود سطح شعور فرهنگی جامعه ما همچنان به قهقرا برود.سبب میشود مردان هیچگاه یاد نگیرند باید بر رفتارشان و تمایلاتشان کنترلی داشته باشند.و اینگونه باز هم زنان جامعه هستند که به جای آنکه در برابر این آسیب اجتماعی محافظت شوند باید خود را محدود تر کنند.زنها هستند که همیشه باید تمایلات خود را کنترل کنند.آنها باید بدانند که چه لباسی بپوشند تا کمترین آسیب را ببینند. باید بدانند که نباید ساعت 10 شب به بعد کنار خیابان منتظر تاکسی باشند و یا بخواهند قدمی بزنند.آنها باید احساسات خود را کنترل کنند تا در محیط عمومی بلند بلند حرف نزنند و نخندند،در کوه و دشت هرچقدر هم بخواهند با دوستانشان خوش باشند و سیگاری روشن کنند یا باید این کار را نکنند یا خود را برای شنیدن هر سخنی آماده کنند.
و تمام اینها دخترانمان را و زنانمان را از لذت بردن از زندگی محروم می کند.شادی آنها را محدود می کند به محیط های خصوصی و به جای آن بغض است و کینه که جایگزین میشود.
پی نوشت:لازم به توضیح نیست که نه در مورد قشر خاصی از دختران سخن میگوییم که انقدر توانمند شده اند که راه مقابله را بدانند و نه از مردانی که محترمانه با تمام زنها رفتار میکنند.از انچه در سطح عمومی جامعه میگذر حرف می زنیم.

۱۳۹۰ تیر ۷, سه‌شنبه

تنهایند و خسته این زنها...

من میتوانم تعداد زیادی از آنها را در اطراف خودم نام ببرم.زنهایی که نمیدانم معنی زندگی را فهمیده اند یا خیر؟در کودکی ازدواج کرده اند.در نوجوانی بچه دار شده اند و در جوانی فقط به دنبال درآوردن لقمه نانی بوده اند برای فرزندانشان.


هیچگاه برای خودشان نبوده اند.هیچگاه چیزی را برای خودشان نخواسته اند.

در کشورهای دیگر به زنها میآموزند باید از زندگی لذت برد.باید برای خودت هم کاری انجام دهی یا گاهی برای خودت هم که شده هیچ کاری انجام ندهی.تو هم از زندگی حق شاد بودن داری.حق آرامش.حق لذت بردن.

اینکه روزهایی را نه مادری باشی پر تلاش و خسته و نه همسری دلشکسته و تنها.خودت باشی.

اما اینجا....این زنان تنها هستند و من هر بار یکی از آنها را میبینم دلم مگیرد و پر از بغص میشوم.
.
.
کاش دخترانمان یاد بگیرند اذت بردن از زندگی را فارغ از نقشهای جنسیتی شان.