۱۳۹۳ آذر ۱۴, جمعه

Diversity

دوستی چند روز پیش به من میگفت در میان اطرافیانش من نمونه خاصی از دینداری هستم
مشابه این سخن را قبلا هم شنیده ام، هم از افراد دیگر و هم از خودم!
روزهای زیادی هم ذهن من را مشغول کرده است اینکه اساسا در گروه دین مدارن طبقه بندی می شوم یا نه یا کاملا برعکس در گروه دین نداران! به راحتی در میان گروهی خاص قرار نگرفتن و یا خود را متعلق به گروهی خاص ندانستن  خیلی کار راحتی نیست،
اینکه تعلق به یک گروه، یک قیبله، یک خانواده یا یک اجتماع به انسان احساس امنیت می دهد، احتمالا دلیل تمایل ما است برای این تقسیم بندی ها. اما نتجیه منفی ماجرا در این است که هر کدام از این گروه بندی ها قواعد خود را دارند و از عضو گروه انتظار دارند بر اساس آن قواعد رفتار کند.هر چه قدر تعداد این گروه ها کمتر باشد، قدرت انتخاب هم کمتر می شود. در نهایت در جامعه ای مانند ایران، شما یا مذهبی هستید یا نیستید (با یک تقسیم بندی فرعی بر مبنای سیاست البته) وقتی رفتارهایتان در مرزهای تعریف شده نمی گنجد، دیگران احساس گیجی می کنند. نمی توانند راحت شما را بپذیرند و شما را یکی از خودشان بدانند.
 من و امثال من با چارچوبهای تعریف شده از دینداری یا به زبان عامیانه، مذهبی بودن در جامعه ایران تفاوت داریم. به آیین هایی پایبندیم و با برخی  اصول مخالفت می کنیم. این موضوع در جوامع غربی شاید کم رنگ تر باشد. در آنجا شما می توانید در سال یکبار هم کلیسا نروید، هیچ یکی از روزهای دینی را به خاطر نیاورید، اما خود را فردی مسیحی بدانید. دیگران نیز از هر فرقه و گروهی که باشند از مسیحی کاتولیک تا آتيست، با شما به راحتی و فارغ از اعتقادتان یا اعتقادشان نگاه می کنند و از شما هم توقع ندارند به شیوه خاصی رفتار کنید.



در جامعه ما ماجرا بسیار متفاوت است، عمدتا عادت به دیدن افراد با انواع اعتقادات مختلف در سطوح مختلف را نداریم.در نتیجه از افراد توقع می رود بر مبنای یک الگوی مشخص رفتار کنند.و اگر اینگونه نبودی متفاوت می شوی. و بارها و بارها می شنوی <دین یک بسته کامله، نمی تونی یه قسمتیش رو بپذیری و یه قسمتش رو نه> <خودت رو مسخره کردی یا خدا رو >‌و یا < نه به این نماز و روزه نه به اون لاک ناخن> ، یا < اصلا معلوم نیست کدوم طرفی هستی !>  و امثال این موارد..
این تفاوت در بسیاری از موارد علاوه بر اینکه خودت را آزار میدهد، سبب موضع گیری اطرافیانت هم می شود
و خیلی ساده، نه در میان آین گروه پذیرفته شده ای نه در میان آن گروه. با چارچوبهای هردوطرف ناسازگاری و با خطکش هایشان نمی خوانی!
من اما به گمانم اعتقادات آدمها از هر نوعی ( از اعتقاد به همه دستورات شیعی تا اعتقاد به عدم وجود خدا) تا زمانی که شخصی هستند، متعلق به خود آنهاست و برایشان دوست داشتنی است. این اعتقادات هیچ اهمیتی در حوزه روابط اجتماعی ما بازی نمی کنند. اینکه من نهایتا دین دار هستم یا نیستم، از من انسان مهربان تر، با اخلاق تر و یا انسانی تری نمی سازد. من را تبدیل به دوست یا همکار یا عضو بهتری برای خانواده نمی کند.
خیلی سخت نیست بپذیریم که کسی می تواند در مسجد در کنار شیعیان نماز بخواند، یکشنبه ها به کلیسای مسیحیت برود، و در انتهای یک روز کاری با همکارانش مشروب بنوشد. او می تواد در کنار تمام این گروهها احساس شادی و امنیت کند بدون ذره ای معذب شدن و قضاوت شدن.  

۱۳۹۳ آبان ۱۰, شنبه

آرزوها...


سی و هفت هشت ساله است، سالها پیش بر اساس مناسبات جامعه سنتی ایرانی و با معرفی اطرافیان و خواستگاری کردن سنتی ازدواج کرده است.



همسری خوب، کار و درآمد خوب و دو فرزندی که از آب و گل در آمده اند ، حاصل این سالهاست  ....با شوخی و خنده می گوید : "می دونی  بدی ماجرا کجاست؟ اینکه هیچ وقت نمی فهمی اون عشقی که تو قصه ها و داستانها ازش حرف زدن! اونی که باعث میشه قلبت به تپش بیوفته ، اون رو، هرگز تجربه نمی کنی "

۱۳۹۳ مهر ۱۱, جمعه

شاد کردن!

دیروز که پسرک رو به مدرسه بردم. یادم افتاد یه موضوعی رو بهش نگفتم. برگشتم دم در کلاس و معلمش گفت برم پیش پسرک و باهاش حرف بزنم. موقع بیرون اومدن، معلم دیگری که قبلا ندیده بودمش و پشت میزش در حال کار کردن بود، آمد کنارم و گفتم می تونم چند دقیقه باهات حرف بزنم! گفتم حتما و به سمت بیرون کلاس رفتم. با خودم فکر می کردم چه اتفاقی افتاده و چرا معلمش می خواد با من صحبت کنه! بیرون کلاس گفت صبح به خیر. من می خواستم بگم چقدر پسرک فوق العاده است و چقدر در کلاس پر تلاشه و چقدر دوست داشتنی. ممنون از شما.... و همین! معلم همین رو می خواست به من بگه! 
بارها در سالهای قبل، در ایران، این صحبتها را از معلمهاش شنیده بودم اما همه وقتی بود که من به سراغ معلم می رفتم و می گفتم می خوام از وضعیت پسرم بدونم ، خب اونها هم همین حرفها رو می زدن. اما اینکه معلمی در بین کارش با دیدن مادر یکی از دانش آموزهاش به این فکر کنه که با اون مادر چند کلمه حرف بزنه و بهش بگه که چقدر فرزندش در مدرسه موفق هست، این تجربه واقعا عالی بود ! چقدر کار ساده ای هست و چقدر آدم امیدوار میشه به اینکه فرزندش در محیطی درس می خونه که دیگران هم مراقبش هستن و رفتارهاش رو با دقت زیر نظر دارن. علا،ه بر اینکه اون دیگران این توجه و احساسشون رو با هم تو تقسیم می کنن!

۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه

استیصال

و باز یکی از آن لحظات سخت!
دوستی قدیم زنگ زده و با بغض می گوید که خواهرش زندگی نا به سامانی دارد و دیگر خسته شده و می خواهد طلاق بگیرد ! چه باید بکند؟ 
-وکالت در طلاق دارد؟ 
+خیر
-شوهرش اموالی مثل ماشین یا خانه دارد؟ 
+ نه! همه اموالش را از ابتدای زندگی به بهانه های مختلف به نام پدر و مادرش کرده است.
-برای سوءرفتار همسرش دلیلی دارد؟ مثلا مدرکی مبنی ضرب و شتم یا شاهدی برای فحاشی و توهین وجود دارد؟ 
+ (با خجالت) نه هیچ مدرکی ندارد !
ـ.....
+....
درنهایت می گویم بهترین راه توافق است! و می شنوم که شوهر گفته حتی اگر بمیرم هم طلاق نمی دهم! 
راهکار حقوقی برای کمک به او زیاد نیست! می گویم تلاششان را بر جلب توافق، متمرکز بکنند و اگر نشد می توان راهکارهای حقوقی را امتحان کرداما شانس زیادی وجود ندارد. و مکالمه پایان می گیرد، اما مثل همیشه درد ناشی از ناتوانی کمک به یک انسان در مغزم می پیچد!

پی نوشت : کاش شروط ضمن عقد را جدی بگیریم! همیشه ممکن است روز مبادایی باشد که نداشتن پس انداز، می تواند به قیمت از دست دادن زندگی تمام شود!

۱۳۹۳ شهریور ۱۵, شنبه

خیابانهای نابرابر!

طی دعوتی در فیس بوک قرار است از تجربه های رانندگی بگوییم و من با این جمله تکراری شروع می کنم که : " زن که باشی زندگی یعنی جنگ هر روزه"
این جمله را مردان شاید در زمینه رانندگی اندکی حس کنند چرا که خیابانهای تهران بی اغراق برای همه نوعی میدان جنگ است! اما برای مردان جنگ برابر است : جنگ مردان علیه مردان! مسابقه ای است که بیشتر از سر تفنن شکل می گیرد، گاهی هم از سر لجبازی و یا عجله!
اما ماجرا برای زنان نوع دیگری است! متفاوت است و مثل همیشه نابرابر!
تجربه من از ده سال رانندگی در تهران چیزی متفاوت از همه انچه تا کنون دیگران گفته اند و نوشته اند نیست!
وقتی برای اولین بار آموزش رانندگی را شروع کردم ، از دو مربی آموزش دیدم که هر دو زن بودند. علیرغم توصیه همه دوستان که مردان مربی های بهتری هستند، به دلیل تنفر از قانون نانوشته توهین آمیزی که زنان را موظف می کرد برای استفاده از مربی مرد باید همراهی دیگر در ماشین داشته باشند، این کار را نکردم!
مربی من یک توصیه مهم کرد که همیشه مفید بود و مطمئنا ناشی از تجربه او به عنوان یک زن بود! یکبار که که در ترافیک سنگینی بودیم و من با استرس به اطراف نگاه می کردم گفت " همیشه فکر کن در خلا هستی! اینا رو می بینی؟ فکر کن اصلا وجود ندارن. با آرامش فکر کن و تصمیم بگیر"
کلاسها و آزمون به خوبی گذشت و من به سرعت توانستم شروع به رانندگی کنم.
از همان روزهای آغازین می دانستم تنها دشمن من ترس است! پس نبایدبترسم! روزهای ابتدایی فقط دوبار وقتی پشت چراغ قرمز در سربالایی منتظر بودم ، ماشین خاموش شد! فاصله ای زیر سی ثانیه طول کشید تا من حرکت کنم! اما به خوبی صدای بوقهای ممتد و حرفهای توهین آمیز را به خاطر دارم و همینطور تلاشم برای نشنیدن تمام آن حرفها!
ماشین ابزار کارم بود و نیازم به آن سبب شد هر روز زمان زیادی را در آن بگذرانم!
در تمام این سالها من فقط یکبار تصادفی کردم که منجر شد به مراجعه به پلیس! و باز تمام آن حرفها و نگاهها که " زنه دیگه"!
یکبار که ماشین را برای یک صافکاری کوچک برده بودم و داشتم به طرف اصرار می کردم که وقت ندارم بروم و برگردم و میخواهم همین الان انجام شود، با پوزخند بهم گفت " ماشینو زدی می خوای شوهرت نفهمه؟ " و وقتی با تعجب و عصبانیت گفتم ماشین خودم هست ، باز هم با تمسخر رفت!
گذشته از تمام اینها من هرگز در کنار مردان رانندگی نکردم! مردان خانواده همیشه ترجیح می دادند خودشان رانندگی کنند! ازمسافرتهای جاده ای که معتقد بودند اگر رانندگی نکند خسته میشود، تا مسافتهای کوتاهی که به استناد عجله داشتن ترجیح می دادند خودشان رانندگی کند! من اما می دانستم پشت تمام این استدلالها ، یک دلیل اصلی وجود دارد، عدم اعتماد به رانندگی من! حالا هرچند سال هم که از رانندگی من گدشته باشد، باز هم به عنوان راننده قابل اعتماد نبودم!
.
.
اصلی ترین موضوع اما به نظر من این است که جامعه توقع دارد ، راننده ها تند بروند، خلاف کنند و بی احتیاط باشند. چنین راننده ای قابل تقدیر است. اگر احتیاط کردی ، سرعت مجاز رفتی، به ماشین کناری راه دادی، ورود ممنوع نرفتی و پشت چراغ زرد ترمز کردی ، می شوی زن و می شنوی : " زنه دیگه" !
و من آنقدر این جمله را شنیده بودم که تمام تلاشم را کردم تا در رانندگی زن نباشم! بیشتر از سرعت مجاز حرکت کنم! گاهی خلاف کنم! با عجله و شتاب نگذارم ماشینی پیش از من بپیچد و هزارن نمونه دیگر! که تنها برای من حس شرمندگی باقی گذاشته است که کاش همانطور زنانه رانندگی می کردم: محتاط و با رعایت قوانین !
.
.
کافی است بدانیم و باور کنیم رانندگی هم امری اکتسابی است! فرصت آزمون و خطا می خواهد!
کافی است باور کنیم رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی امر بیهودی نیست و نشان از عدم مهارت نیست!
کافی است نترسیم و علیرغم تمام آن فضای آزاردهنده، باز هم کوتاه نیایم!
و کافی است اعتماد کنیم و با حوصله و آرامش به زنان فرصت تجربه بدهیم.
و کلام اخر برای شما مردانی که معتقدید با تجارب تلخ مشابهی مواجه شده اید و می گویید این موضوع زن و مرد ندارد: شما اگر تصادف کنید، اگر بیهوده ترمز کنید، اگر با سرعت کم رانندگی کنید و اگر چراغ راهنما را برعکس بزنید، ممکن است با صدای بلند ناسزا بشنوید! اما هرگز مرد بودنتان زیر سوال نیست! هرگز به شما نمی گویند چرا در آشپزخانه نیستی! نمی گویند "مرده دیگه، ولش کن" ! پس باور کنید فضای خیابانهایمان را هم برابر قسمت نکرده ایم و جنگیدنمان در رانندگی هم برابر نیست!

۱۳۹۳ مرداد ۲۷, دوشنبه

عدم رضایت از روابط جنسی نامتعارف

سخن گفتن از رابطه جنسی به خودی خود در جامعه ای مانند ایران  تابو هست، چه رسد به حرف زدن از جزییات آن و روابط نامتعارف.  همین امر مشکلات زیادی برای زنان ما ایجاد کرده است . این مطلب بسیار خوب و دقیق به این مشکل پرداخته است ، و اطلاعات بسیار مفیدی به خواننده می دهد.
متن اصلی در اینجاست.
خانه امن: برقراری روابط جنسی در چهارچوب خانواده را می توان ایمن ترین و سالم ترین نوع کام جویی جنسی تلقی نمود. با این حال، برخی رفتارهای جنسی ممکن است این ارتباط را به خشونتی خانگی تبدیل نماید و کام جویی جنسی یک طرف، این رابطه را به کابوسی وحشتناک برای طرف دیگر مبدّل سازد. متاسفانه این نوع خشونت خانگی علیه زنان رواج بیشتری دارد و به علّت تابو بودن سخن گفتن از رفتارهای جنسی، کمتر صدای اعتراضی از زنان در برابر آن شنیده می شود.
خوشبختانه اخیراً صداهای بیشتری در جامعه ایران در اعتراض به این نوع خشونت بلند شده است و ابعاد مختلف این موضوع هر روز بیشتر مورد بحث قرار می گیرد. در کنار اجبار زن توسط شوهر به رابطه جنسی در مواقعی که زن مایل به برقراری آن نیست، برقراری روابط جنسی نامتعارف نیز به هر دلیل و انگیزه ای که باشد، می تواند مصداقی از خشونت خانگی علیه زنان تلقی شود. یکی از رایج ترین این روابط نامتعارف، ارتباط جنسی مقعدی است که برای بسیاری از زنان ناخوشایند و غالباً غیرقابل تحمل است.
برخی اعتقادات غلط که به دین نسبت داده می شود، در کنار این باور اشتباه که زن برای جلوگیری از خیانت مرد یا گرایش او به زنان دیگر باید به هر نوع رابطه ای تن دهد، باعث رواج این نوع خشونت علیه زنان در جامعه ایران شده است.  علل گرایش به این نوع رابطه متفاوت است و طیف وسیعی از علل و انگیزه ها را در برمی گیرد. سلیقۀ جنسی افراد اصولاً تحت تاثیر عوامل مختلفی شکل می گیرد، اما آنچه اهمیت دارد این است که سلیقۀ جنسی هر دو شریک باید ملاک کام جویی های جنسی باشد نه علایق یک طرف این رابطه.
برخی سوء تعبیرها از تعالیم دینی در روابط زناشویی، ممکن است این تصوّر باطل را برای بعضی ایجاد نماید که زن در رابطه جنسی باید به هر نوع درخواست شوهرش تن دهد و الّا تمکین نکرده و اصطلاحاً “ناشزه” تلقی می شود. درست است که در فقه گفته می شود که زن باید خود را برای هر لذّتی که شوهر می خواهد تسلیم نماید اما، حد این لذّت طلبی مرد بی تردید سلامت جسمی و روحی زن است. از نظر فقهی و شرعی هیچ کس حق ندارد به سلامت جسمی و روحی دیگری صدمه بزند و جواز کام جویی جنسی به هیچ وجه به معنای مجاز بودن ایراد صدمه به دیگری نیست. قاعدۀ مشهور “لاضرر” بر تمام ابواب فقه و احکام شرعی حکومت دارد و اجرای هیچ کدام از دستورات دینی نمی تواند باعث ایراد ضرر و صدمه به دیگران شود. بنابراین نه تنها آمیزش مقعدی، بلکه تماس جنسی دهانی نیز می تواند از طرف زن رد شود و مرد حق مطالبه این موارد را از همسرش ندارد. بنابر تحقیقی که نتایج آن به تازگی منتشر شده است، تماس جنسی دهانی عامل بیش از یک سوم سرطان های گلو است. رابطه جنسی معقدی هم می تواند با اثرات غیرقابل جبرانی مانند صدمه به اسفنکترهای خارجی انتهای دستگاه گوارش همراه شود و از طرق مختلف به سلامت جسمی زن صدمه وارد آورد. اثرات روحی رابطه جنسی غیرمطلوب و زجرآور نیز بر همگان روشن است. بی تردید شرع اجازه چنین رفتاری را در روابط زناشویی نمی دهد و فقهایی که چنین چیزی را تجویز نموده اند، قطعاً به خطا رفته اند. مشهور فقهای امامیه حکم به حرمت این رابطه صرف نظر از رضایت زوجه داده اند و تعداد کمی هم قائل به کراهت این نوع رابطه در صورت رضایت زوجه شده اند. بنابراین رابطه جنسی مقعدی که در اصطلاح فقهی به آن “وطی از دُبُر” گفته می شود، از نظر مشهور فقهاحرام است.
در قوانین ایران صرف وطی از دبر توسط زوج، فاقد عنوان جزایی است اما چنانچه این عمل باعث ایراد جرحی به زوجه یا نقص عضوی شود، شوهر به اتهام ایراد جرح یا نقص عضو قابل تعقیب است. نکته مهم این است که چنین رفتاری می تواند از مصادیق سوء رفتار شوهر با همسر خود و عسر و حرج زوجه باشد. مطابق ماده ۱۱۳۰ قانون مدنی، “در صورتی که دوام زوجیت موجب عسر و حرج زوجه باشد، وی می تواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق کند، چنانچه عسر و حرج مذکور در محکمه ثابت شود، دادگاه می تواند زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورتی که اجبار میسر نباشد زوجه به اذن حاکم شرع طلاق داده می شود.”
مطابق تبصره این ماده ،عسر و حرج موضوع این ماده عبارت است از به وجود آمدن وضعیتی که ادامه زندگی را برای زوجه با مشقت همراه ساخته و تحمل آن مشکل باشد. از جمله مواردی که در صورت احراز توسط دادگاه صالح از مصادیق عسر و حرج محسوب می گردد، ضرب و شتم یا هر گونه سوءرفتار زوج است که عرفا با توجه به وضعیت زوجه قابل تحمل نباشد. همچنین ابتلاء زوج به بیماری های صعب العلاج روانی یا ساری یا هر عارضه صعب العلاج دیگری که زندگی مشترک را مختل نماید نیز از مصادیق عسر و حرج زن است.
اعمال خشونت علیه زن از طریق اجبار به تن دادن به تماس جنسی غیرمعمول می تواند سوءرفتاری تلقی شود که، ادامه زندگی مشترک با مردی را که چنین رفتاری دارد برای زن غیرقابل تحمّل می نماید. همچنین گرایش مرد به این نوع رابطه جنسی ممکن است ناشی از ابتلاء او به برخی ناهنجاری های روانی باشد. برای نمونه، ممکن است مرد به نوعی بیماری روانی مبتلا باشد که در اثر آن از زجر دادن دیگران به اوج لذّت می رسد و بدون زجر دادن همسرش نمی تواند به ارضاء جنسی دست یابد. در این حالت نیز برای زن حق درخواست طلاق بر اساس عسر و حرج ایجاد می شود.
اگر قربانی این خشونت قرار گرفتید؟
به عنوان یک مشاور حقوقی به شما توصیه نمی کنم که اولین واکنش شما به چنین درخواست یا رفتاری از جانب همسرتان، مراجعه به دادگاه باشد. اصولاً در مسائل خانوادگی آخرین راه توسّل به قانون است. استفاده از خدمات مشاوره ای روانشناسان متخصص در مسائل زناشویی می تواند اقدامی بدون توسّل به قانون باشد که در صورت لزوم به شما در روال قانونی نیز کمک خواهد کرد. از همسرتان بخواهید که برای بحث در این زمینه با شما به مشاوره تخصصی بیاید. این کار در بسیاری از موارد راهگشا خواهد بود و البته در صورت عدم تاثیرگذاری بر رفتار جنسی همسرتان، می تواند در پیگیری قانونی حقوقتان نیز موثر باشد.
به هر حال اگر توسّل به شیوه های غیرقضائی برای بازداشتن همسرتان از این نوع خشونت موثر نبود، باید اقدامات زیر را برای جمع آوری ادله اثبات در رابطه با اعمال این نوع خشونت انجام دهید:
-         اگر از این طریق مورد اعمال خشونت قرار گرفتید، در اولین فرصت به دادسرای محل اقامت خود یا مکانی که این اتفاق در آن رخ داده است مراجعه کرده و با تنظیم شکایتی، درخواست کنید که شما را برای معاینه تخصصی و ثبت آثار جرم به پزشکی قانونی معرفی نمایند.
-         به هیچ وجه از بیان خشونتی که علیه شما به کار رفته است خجالت نکشید. با این حال لزومی هم ندارد که به هنگام ثبت شکایت و در حضور اشخاصی غیر از مقام قضائی، شکایت خود را شرح دهید. می توانید شکایت خود را روی یک برگ کاغذ معمولی بنویسید و آن را لای پوشه ای قرار دهید و به قسمتی تحویل دهید که محل ثبت اولیه شکایت است. معمولاً در دادسراها سربازی مسئول گرفتن شکایات است. این سرباز حق خواندن شکایات و اخذ توضیح در رابطه با آن را ندارد و فقط باید آن را به دادستان یا معاون وی برای صدور دستور ثبت و ارجاع ارائه نماید. می توانید در شکایت خود از مقام قضائی درخواست نمائید که این شکایت را به دادیاران زن (در صورت وجود در آن مجتمع)ارجاع دهد. اخذ تصمیم در این مورد با دادستان یا معاون او است اما ذکر این درخواست در شکایت معمولاً می تواند موثر باشد.
-         هنگامی که نزد مقام قضائی برای ادای توضیح حاضر می شوید، حق دارید درخواست کنید که به جز شما و مقام قضائی کسی در اتاق حضور نداشته باشد.
-         در هر مرحله از پیگیری شکایت که احساس می کنید انجام اقدامی شما را با معذوریت های اخلاقی رایج در محل سکونت تان مواجه می کند، از مقام قضائی بخواهید که آن معذوریت ها را در صدور دستوراتش در نظر بگیرد.
-         در صورت امکان از خدمات وکلای دادگستری برای پیگیری پرونده خود استفاده نمایید. از در میان گذاشتن جزئیات خشونتی که علیه شما به کار رفته است با وکیلتان ترسی نداشته باشید. وکلای دادگستری قسم یاد کرده اند که حافظ اسرار موکلان خود باشند و در مقابل افشای اسرار موکلین خود مسئول هستند.
-         در موارد اضطراری که به دادسرا دسترسی ندارید، می توانید به کلانتری نیز مراجعه نمائید و ضمن طرح شکایت، درخواست معرفی خود به پزشکی قانونی را داشته باشید. در صورت امکان با یکی از نزدیکان و حتی المقدور با یکی از محارم مرد خود به کلانتری مراجعه نمائید.
-         اگر یک قاضی کم تجربه یا کم دقت مرتکب تخلف شد و شما را به پزشکی قانونی معرفی نکرد، به یک پزشک عمومی مراجعه نمائید وبا تشریح اتفاقی که برای شما افتاده است، از او بخواهید که شما را معاینه نماید. این پزشک بعداً می تواند به درخواست مقام قضائی مشاهدات خود را گواهی نماید. در صورت مواجهه با چنین تخلفی از سوی یک قاضی، مورد را به مقامات قضائی بالاتر گزارش نمائید. کم تجربگی یا تراکم کار ممکن است برخی قضات را نسبت به برخی شکایات بی تفاوت نماید. این موضوع نباید باعث انصراف شما از پیگیری حقوقتان شود.
-         اگر برای مدتی طولانی یا به دفعات از اعمال این خشونت رنج می برید، یا نحوه اعمال این خشونت به گونه ای است که اثرات آن تا مدت ها شما را رنج می دهد، بدون مراجعه به دادسرا هم می توانید از طریق دادگاه خانواده برای اثبات وقوع این خشونت به پزشکی قانونی معرفی شوید. به هر حال اگر قصد شما از پیگیری موضوع جمع آوری دلیل برای درخواست طلاق است، لزوماً نباید به دادسرا مراجعه کنید. قاضی دادگاه خانواده نیز می تواند با توجه به دلیل درخواست طلاق، شما را جهت معاینه به پزشکی قانونی یا پزشک معتمد معرفی نماید.
مجموعه اقدامات فوق می تواند مهم ترین دلیل وقوع چنین خشونتی علیه شما را ثبت و ضبط نماید. البته این دعوی نیز مانند هر دعوای دیگری با دلایل متنوعی می تواند اثبات شود اما، مهم ترین دلیل شما همین گزارش پزشکی قانونی خواهد بود که وقوع این خشونت را تایید می نماید. در مراحل بعدی می توانید از دادگاه درخواست نمایید که همسرتان را برای معاینات روانی به پزشکی قانونی معرفی نماید. روانشناسان و روان پزشکان می توانند اختلالات روانی احتمالی را که باعث گرایش شدید یک مرد به این رفتار می شود، شناسایی و گواهی نمایند. این گواهی می تواند مدرکی مهم برای اثبات عدم امکان ادامه زندگی مشترک شما با چنین مردی باشد.
به هر حال زنان ایرانی باید بدانند که هیچ دلیلی برای تن دادن به این نوع رابطه وجود ندارد و هیچ مردی نمی تواند همسرش را مجبور به روابطی نماید که سلامتی جسمی و یا روحی او را به خطر می اندازد>

۱۳۹۳ تیر ۶, جمعه

افیون آیا؟ مسکن؟ حقیقت؟ دروغ؟

وجودت که از کودکی با دین آمیخته باشد، ، زندگی سخت است! دینی که اول و اخرش، آغاز و پایانش ممنوعیت تمام لذتهای دنیوی باشد ، می شود زنجیر! حالا بیا و همه زنجیرها را متصل کن به خواست پروردگار، به عدم توانایی عقلت! به بی شعوریت در واقع! فایده دارد؟ گاهی آری دارد! همه وجود باید بشود  غرق در اراده نیرویی قوی تر ! ندانسته ها و نفهمیدنهایت را می گذاری  به دوش او! اوی که عاقل است، قادر است و همه چیز را می داند؟ همانها که تو نمی دانی! باید حالت بهتر شود،اما از جایی به بعد می بینی حتی وقتی بار روی دوش دیگری است باز هم این تو هستی که اسیب می بینی! مشکل آن بار است نه مسئولیت نگهداریش! مشکل آن است که اصلا نباید بار باشد که حالا دنبال کسی باشی برای حملش!
چرا همه لذات زندگی برایت با عذاب وجدان همراه باشند؟ چرا آب خوش را نمی گذاری راحت از گلویت پایین برود؟ 
اموخته هایت ! امان از این اموخته هایی که هرچقدر هم بنیانشان را می زنی باز ریشه هایشان باقی مانده اند در عمق وجودت! !!!
پی نوشت یک: می پرسد چرا مثل خیلی از مسلمانهای کشورهای دیگر هیجان آمدن رمضان را نداریم؟ می گویم شاید چون از دل آنها خبر نداریl؟ شاید چون آنها جراتش را نیافته اند؟ شاید چون ما از عقل خداداnی بیشتر استفاده می کنیم! اما همه اینها به کنار! خدا هیچ عزیزی را بلاتکلیف ننماید ! درد بی درمانیست جانا! 
پی نوشت دو: یک جایی در نهایت این جوب عرضش خیلی زیاد می شود جانا! مراقبت کن! 

۱۳۹۳ خرداد ۳۰, جمعه

سالها می گذرد...

روزهایی هست که از آغازش می دانی روز خوبی نیست! هرچه قدر هم تقویم زندگیت عوض شده باشد! هرچه قدر هم دور ! هر چه قدر هم که کار و درس بر سرت ریخته باشد که نتوانی در اینترنت چرخی بزنی و از اوضاع و احوال خبری بگیری، ! مهم نیست! آنروز حالت خوش نیست!بیستم جون است! دو روز دیگر تحویل کار داری !؟ مهم نیست !دلت آرام ندارد! اپلیکیشن تبدیل تقویم را که باز می کنی می فهمی!!سی خرداد است ! آخ! ! آخ از آنهمه درد ! از چشمهایش! از ضجه هایمان! از قلبهایمان که می پرسیدیم چرا نایستاد وقت خواندن خبر؟ وقت تماشای فیلم! امان از چشمهایش!!...پنج سال یک عمر است ولی گذشته! چرا گذشت ؟ چطور گذشت؟ چرا فراموش می کنیم!؟ 
حالت خرابتر می شود! می روی سراغ درسها! که سرت گرم شود ، که یادت برود! ....نمی شود چرا؟؟ 
به خودت پیشنهاد موسیقی می دهی! هایده که شروع می کند به خواندن ، ده دقیقه نگذشته می بینی دارد می خواند: 
سرزمین من خداحافظ....
.

دیگر اشکها امان نمی دهند ! 
.
امان از چشمهایش.
.

اما نه باید فراموش کنی 
چشم دوخته ای به لپتاپ و سعی می کنی ذهنت را متمرکز کنی...ظهرگذشته است و برای استراحت سری به فیس بوکت می زنی تا خبری بگیری از دوستانت و دلت شاد بشود شاید! اما اولین خبر تلخ است انقدر تلخ و دلهره اور که میگویی وای ؟ بچه ها چه ؟ حالشان خوب است؟ به پیج دوستانت سر می زنی تا خیالت راحت بشود انها که برای تشویق کشورشان وقت و انرژی گذاشته اند ، حالشان خوب است و امشب را کنار خانواده هایشان هستند! 
لعنت به این حال امروز!
.
لعنت به این روزها
به این اخبار 
به ادمها 

 ...لپتاپ را می بندی و چشمهایت را هم !اما ! 
امان از چشمهایش و آن آخرین نگاه!!!!

۱۳۹۳ خرداد ۱۰, شنبه

فراموشی...

امروز چشمم خورد به هیستوری وبلاگ که نشون می داد هر سال نسبت به سالهای قبل کمتر مطلب نوشتم ..رفتم نگاهی کردم به پستهای قبلی و فکر کردم به دلیل این موضوع!
مهمترین دلیلش اینه که مدتهاست از خود خودم نمی نویسم اینجا! شاید چون جاهای دیگه یعنی شبکه های اجتماعی دیگه  هست و شاید چون این از خودم نوشتن هی سختتر شده برام! هی سانسور کردن خودم بیشتر شده! و شاید هم اینقدر درگیر کارهام شدم که خودم یادم رفته! خودم نه، بیشتر دردل کردنهام یادم رفته!
باید بنویسم ولی...می نویسم.  

۱۳۹۳ خرداد ۸, پنجشنبه

ریاست خانواده از خصائص شوهر است!

زن ملکی را برای اجاره به عنوان دفتر کارش پسندیده و تلفنی به توافق رسیده و قرار است راس ساعتی برای امضای قرارداد حاضر شود.
او سر قرار حاضر نمی شود و ده دقیقه بعد مردی به مالک زنگ می زند و می گوید "من همسرش هستم و حرف آخر رو من می زنم. و من هم نظرم مساعد نیست".
پی نوشت : آن زن وکیل است و مادر دو فرزند. همسر مدیر رده بالای یکی از بخشهای قوه قضائیه!

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۵, پنجشنبه

آرامش در خانه!

یکی از رایج ترین صحنه هایی که در کشورهای اروپایی در کافه ها و رستورانها می بینید ، میزهایی هستند که میزبان دو سه یا بعضا یک جمع چند نفره از زنان هستند. این میزها اگر نگویم نیمی از میزهای کافه یا رستوران که قطعا تعداد زیادی از  آنها را تشکیل می دهند.بازه سنی زنان بسیار بسیار متفاوت است از حوالی بیست سالگی تا هشتاد سالگی را می توان تطبیق زد. در این مدت و در اینجا متوجه شده ام که مردم تایم زیادی را در این گونه مکانها می گذرانند اما گذشته از این قاعده کلی به این موضوع فکر می کردم که چرا در ایران کمتر پیش می آید که زنان با هم رستوران بروند یا کافه؟ می دانم این قالب در حال تغییر است و این روزها دختران هم قرارهای کافه ای کم ندارند اما اولا هنوز از نسل مادران ما در این مکانها و از این نوع قرارها خبری نیست و ثانیا هنوز اکثر زنان ترجیحشان این است که همان زمان را در خانه جمع شوند.
بگذریم از مزاحمتها و نگاههای سنگین اطرافیان وقتی که مثلا دو دختر تنها در کافه ای باشند و بخواهند بلند بخنند، به نظرم یکی از مهمترین دلایل حجاب است. طبیعتا ادمها وقتی می خواهند زمانی را استراحت کنند و فارغ از همه مسایل باشند ، می خواهند آزاد و راحت باشند! این آزادی برای زنان فقط در مهمانی ها و دورهمی های خانگی ممکن است. همه ما بارها این تجربه ها را داشتیم : وقتی که دوستی گفته است همدیگر را ببینیم و بعد از ارزیابی مکانهای مختلف نهایتا گفته ایم "ولش کن اصلا، خونه راحتتریم"! وقتی با خاله و دخترخاله رفته ایم خرید و تصمیم گرفته ایم که با هم گپی هم بزنیم و چای هم بنوشیم و باز نهایتا ختم به این جمله شده است که " بریم خونه ، اونجا راحتتریم"


خانه برای ما همیشه محل راحتتری برای استراحت کردن و خوش گذارنی بوده است!کانسپت پررنگی به نام "دورهمی های زنانه" در ایران به نظرم از همینجا می آید. این دورهمی ها که اگرچه برای خوشگذرانی های فارغ از دردسرهای بیرونی شکل گرفته اند اما خود تبدیل به محیطهای نامطلوبی برای تقویت کلیشه های جنسیتی شده اند. شاید در مطلبی جداگانه بنویسم از این مهمانی هایی که عدم حضور مردان در آنها چقدر شکل و نوع حرفها و بحثها را تغییر می دهد. اما در اینجا می خواهم از این بنویسم که همین عدم راحتی در محیطهای بیرونی و اینکه ما زنان می خواهیم سریع به خانه برسیم تا خود را از بند رخت و لباس نامطلبومان رها کنیم چقدر نقش دارد در محدود کردن حضورمان در محلهای تفریحی! محیطهای کاری و اداری را عموما تحمل می کنیم چون چاره ای نداریم اما استراحت و آرامش و تفریح با این لباسها سازگاری ندارد گویا!
بسیاری از ما آرزو داشته ایم کافه ای طراحی کنیم مخصوص زنان که با عدم حضور مردان در آنها بتوان حجاب نداشت (هرچند در مطلوب بودن چنین مکانی تردید دارم) اما می خواهم بگویم حجابی که طراحی شده تا زنان را در مکانهای عمومی محافظت کند در عمل سبب حذف ما از جامعه ای می شود که قرار است در آن دیده شویم! جامعه که با حضور کمتر زنان، برای مردانه کنترل شدن مهیاتر است!
حجاب خیلی بیشتر از آنکه باور کنیم در همه ابعاد زندگیمان نقش بازی می کند!

۱۳۹۳ فروردین ۳۱, یکشنبه

افزایش ممنوعیتها


در راستای مطلب قبلی، این نوشته نیز قابل توجه است:

افزایش جمعیت، آزادیها و چالش سلامت شهروندان
















نگرانی در خصوص میزان و ترکیب سنی جمعیت یک کشور امری عجیب و نادر نیست. تمامی کشورها بر اساس شرایط مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود سیاستهای کنترل جمعیت متفاوتی را اتخاذ میکنند. این تغییرات اما هرگز نمیتواند در محیطی مجزا از سایر نیازها و واقعیات اجتماعی صورت پذیرد. علاوه بر اینکه قطعاً نباید سالب آزادیهای افراد باشد و سلامت شهروندان را بیش و پیش از هر چیز دیگری مدّ نظر قرار دهد۱


طرح جامعی که خود جای بحث داشت 

بیش از یکسال است که زنگ خطری تحت عنوان کاهش جمعیت در ایران نواخته شده است و نهادهای گوناگون در صدد حل این معضل برآمدهاند. از سال ۹۱ کلیهی اقدامات رایگان در راستای پیشگیری از باروری با ممنوعیت مواجه شد و وزارت بهداشت طی اطلاعیههایی مراکز درمانی را از ارائه این خدمات به شکل رایگان منع کرد۲. در خرداد ماه سال ۹۲ لایحهای به مجلس ارائه شد به نام "طرح جامع جمعیت و تعالی خانواده" که در دستور کار مجلس شورای اسلامی قرار گرفت و با هدف نیل به نرخ باروری ۲.۵ در رشد کمی جمعیت تا سال ۱۴۰۴ توأم با ارتقای کیفی جمعیت و تثبیت آن تا سال ۱۴۳۰ شمسی تنظیم شده بود.
طرح جامع جمعیت و تعالی خانواده، خود نگرانیهای بسیاری را به دنبال داشت و به ویژه موقعیت زنان را در جامعه با خطر مواجه میساخت. برای مثال مادهی ۴ این طرح، کلیه دستگاههای فرهنگی را موظف میسازد در صورتی به ترویج فعالیتهای اجتماعی و تحصیلی و اشتغال زنان بپردازند که متناسب با ایفای نقشهای همسری و مادری باشد. و یا در ماده ۹ اولویت استخدامی را به مردان متأهل میدهد. 

تعجیل نمایندگان در سلب آزادی شهروندان
نگرانیها و عواقب ناشی از چنین تصمیماتی بارها از سوی فعالان حقوق بشر مطرح شده است، اما آنچه در این نوشتار هدف است تأکید ماده ۴۳ این طرح بر "افزایش بارداریهای سالم، ترویج بارداریهای برنامهریزی شده، ترویج بارداری ارادی و افزایش پوشش مراقبت ویژه از بارداریهای پرخطر" است. تا به اینجا به نظر میرسد مجموعه موارد گفته شده در ماده ۴۳ نباید عامل نگرانی باشد اما مسئله از آنجایی شروع میشود که برخی از نمایندگان مجلس به این نتیجه رسیدهاند که به دلیل طولانی شدن روند بررسی و تصویب این طرح، موقتا از خیر آن بگذرند و طرحی دو فوریتی به نام"طرح افزایش نرخ باروری و پیشگیری از کاهش رشد جمعیت" را به مجلس ببرند۳. این طرح در جلسه روز ۲۴ فروردین ماه مجلس بررسی و در نهایت یک فوریت آن تصویب شده است. نمایندگان موافق دلیل ارائه این طرح را ضرورت توجه به مساله افزایش نرخ جمعیت و باروری در کشور و حذف موانع موجود در افزایش جمعیت دانستهاند. این طرح درچهار ماده و دو تبصره تنظیم شده است .
 در مادهی یک طرح افزایش نرخ باروری و پیشگیری از کاهش رشد جمعیت صراحتاً تاکید شدهاست که کلیهی اقدامات راجع به سقط جنین، عقیمسازی مانند وازکتومی، توبکتومی و هرگونه تبلیغات راجع به تحدید موالید و کاهش فرزندآوری ممنوع و مرتکب، به مجازات مندرج در ماده ۶۲۴ قانون اسلامی (تعزیرات) محکوم خواهد شد. 
در ماده دو وزارت بهداشت و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی موظف میشوند موارد تخلف را شناسایی و متخلفین را به مراجع صالح قضایی معرفی کنند. همچنین آییننامه اجرایی این قانون باید توسط وزارت بهداشت، وزارت فرهنگ و وزارت دادگستری ظرف سه ماه تهیه و به تصویب هیات وزیران برسد. در مادهی سوم این طرح تأکید شده است که تمامی دستگاههای اجرایی مکلفند در اجرای این قانون برنامههای سلامت و بهداشت مادران و کودکان را همچنان ادامه داده و تمهیدات لازم جهت اجرایی شدن سیاستهای جمعیتی مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال ۹۱ را فراهم کنند. ماده چهار این طرح نیز میگوید از تاریخ لازمالاجرا شدن این قانون، قانون تنظیم خانواده و جمعیت مصوب سال ۷۲ و اصلاحات بعدی آن و دستورالعملها و آییننامههای مرتبط با این قانون لغو میشود. 

آنچه بسیار مهم است این است که ماده یک این طرح در مقام تعریف جرم برآمده و برای افرادی که مبادرت به عقیم سازی نمایند مجازات سنگینی در نظر گرفته است. "حقّ بر بدن " یکی از اساسیترین حقوق بشر است که اگرچه به صراحت مورد بیان اسناد حقوق بشری قرار نگرفته است اما امروزه هیچ اختلافی میان حقوقدانان مبنی بر شناسایی این حق از خلال مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر و نیز دو میثاق مدنی سیاسی و اقتصادی اجتماعی وجود ندارد و یک توافق عمومی وجود دارد مبنی بر اینکه مندرجات دو میثاق بر آزادی تن انسان فارغ از مشخصات جنسی و نژادی و مذهبی و مانند آن تأکید دارند و در آنها مالکیت انسان بر تن خویش را به رسمیت شناخته شده و بر مالکیت دولت بر تن انسان پایان داده شده است. از آنجا که ایران نیز به این دو میثاق پیوسته و متعهد به ایفای مفاد آنها میباشد، در نتیجه مواردی مانند این طرح که افراد را از مالکیت بر بدنشان منع مینماید قطعاً در تعارض با این تعهدات است. علاوه بر اینکه در متون شرعی اسلام نیز همهی افراد حقّ دخل و تصرف در بدنشان را دارا هستند مگر آنکه کاری عقلانی نبوده و یا آسیب جدی به بدن وارد نماید. بنابراین حقّ انسان بر بدن یک حقّ بنیادی است و هر انسانی این حق را دارد که در آزادی کامل راجع به وضعیت بدنی خویش تصمیم گیری نماید و هرگونه تعرض به این حریم، نقض یکی از حقوق بنیادین بشر شناخته میشود. اما در صورت تصویب نهایی این طرح نه تنها افراد از تصرف در بدنشان به دلیلی کامل عقلانی منع میشوند بلکه این کار آنها با مجازاتی برابر ۲ تا ۵ سال حبس روبرو خواهد شد. 
نکتهی بسیار مهم دیگری که در مادهی یک به آن اشاره شده است این است که هرگونه مبادرت به سقط جنین نیز جرم بوده و مجازات آن مجازات مذکور در ماده ۶۲۴ قانون مجازات یعنی حبس از دو تا پنج سال است.. این در حالی است که تا پیش از این زنی که مبادرت به سقط جنین مینمود بر اساس ماده ۴۸۹ قانون مدنی فقط به پرداخت دیه جنین در هر مرحلهای که باشد محکوم میشد و خود از آن دیه سهمی نمیبرد. به عبارت دیگر عمل مادر عنوان مجرمانه نداشت و فقط "طبیب یا ماما یا داروفروش و اشخاصی که به عنوان طبابت یا مامایی یا جراحی یا داروفروشی " اقدام به سقط جنین مینمودند مجرم شناخته شده و به حبس محکوم میشدند. به نظر میرسد تمام تلاشهای فعالان حقوق زنان برای به رسمیت شناختن حق سقط جنین برای مادران نه تنها پیشرفتی نداشته است بلکه با یک روند قهقرایی در قوانین نیز روبرو هستیم، زیرا این طرح اگر به همین صورتی که مواد آن در جراید منتشر شده تصویب گردد ، مادر را نیز برایسقط جنین با همان حبس ۲ تا ۵ سال مجازات خواهد کرد. 
به آزادی و سلامت شهروندان بیندیشیم 
برای افزایش نرخ باروری میتوان راهکارهای فرهنگی و نیز اقتصادی زیادی را به کار گرفت تا نرخ بارویهای ارادی و سالم افزایش یابد اما آنچه از دل طرح تصویبی مجلس بر میآید افزایش نرخ بارداریهای ناخواسته و نیز به خطر انداختن سلامت افراد جامعه است.
 قطعاً همانگونه که سالها ممنوعیت سقط جنین سبب شده است تا این عمل به شکل غیرقانونی و در محیطهای غیربهداشتی، مکرراً سلامت زنان جامعه را به خطر بیاندازد، ممنوعیت اعمال جراحی سادهای مانند وازکتومی نیز میتواند مردم را به سمت مراکز غیر قانونی و غیر بهداشتی برای این جراحیها هدایت کند. بنابراین قطعاً حذف برنامههای کنترل جمعیت به این شکل نخواهد توانست به افزایش باروری کمک کند و علاوه بر سلب آزادیهای مردم، مشکلات بهداشت باروری را نیز افزایش می دهد.
لینک مطلب اصلی در سایت یک شهر اینجا است.


۱۳۹۳ فروردین ۱۹, سه‌شنبه

فرزند بیشتر یا بیمار بیشتر؟

سیاست های کنترل جمعیت بیش از یکسال است که دستخوش تغییرات زیربنایی و دگرگونی شده اند. کاندوم و قرصهای پیشگیری از بارداری که پیش از این به آسانی در تمامی مراکز بهداشت به صورت رایگان در اختیار مردم قرار می گرفت بسیار کمیاب و تقریبا نایاب  شده اند. کاندوم های خارجی موجود در بازار قیمتهای سرسام آور پیدا کرده و نمونه های ایرانی به اعتقاد بسیاری قابل اطمینان نیستند. همه چیز به گونه ای طراحی شده است تا سیاستهای مورد نظر حکومت در راستای افزایش جمعیت به هدف برسد. در این نوشته نمی خواهم از ایده افزایش جمعیت و تاثیرات آن بر حقوق زنان بنویسم. می خواهم فرض را بر درستی این ایده بگذارم . سخنم اما از شیوه در پیش گرفته شده است. آیا واقعا تنها کارایی کاندوم پیشگیری از بارداری است؟ چرا وقتی می دانیم شایع ترین راه سرایت بیماری ایدز، تماسهای جنسی است و وقتی هر از گاهی اخباری از شیوع یک نوع بیماری مقاربتی به گوش می رسد ؛ به راحتی از پخش رایگان این محصول خودداری می کنیم؟
اگرچه می دانم در بسیاری از کشورهای جهان  ماجرا کاملا برعکس است اما می خواهم از تجربه حضور خودم در یک کشور اروپایی بگویم. در اینجا در دانشگاه به وفور و به راحتی کاندوم رایگان در اختیار دانشجویان قرار می گیرد آن هم نه به این صورت که دانشجو مجبور باشد تقاضا کند و در نتیجه نگران این باشد که کسی او را ببیند یا بشناسد، بلکه کاندومها در محل مشخصی گذاشته شده اند و هرکسی بخواهد می تواند به راحتی از آنجا بردارد. حتی دسترسی محدود به دانشجویان نیست و محل عرضه دقیقا قسمتی از دانشگاه است که همه افراد از بیرون دانشگاه هم امکان رفت و آمد دارند. در دستشویی محل های عمومی مانند سینماها،پارکها و باشگاهها، دستگاههایی قرار دارد که می توان با پرداخت مبلغ کمی کاندوم تهیه کرد
ماجرا اما وقتی جالبتر می شود که می بینید تقریبا هیچ خانواده تک فرزندی در اینجا نیست. تمام خانواده ها دو یا سه فرزند با اختلاف سنی بسیار کم دارند. یادمان نرود در اینجا سقط جنین هم اگرچه با محدودیت هایی، اما  قانونی است. پس چرا؟

پاسخ ساده است. اول اینکه واقعیات را پذیرفته اند و انکار نمی کنند. آنها انکار نمی کنند که روابط جنسی  در جامعه رواج دارد  و نمی خواهند با انکار واقعیات مانع روابط جنسی باشند. پس با پذیرش، آن را مدیریت می کنند تا کمترین آسیب ها به جامعه شان وارد شود. دوم اینکه سیاست افزایش جمعیت کشورشان را بر افزایش بارداری های ناخواسته بنیان نگذاشته اند. برای تشویق به داشتن فرزند ، شرایط رفاهی را افزایش داده اند،طیف گسترده ای از خدمات که از کمک هزینه های مالی تا بیمه ها و مرخصی های کاری والدین و از همه مهتر آسایش و امنیت روانی که والدین را از داشتن فرزند بیشتر هراسان نکند را در بر می گیرد.
نتیجه چیست؟ همه چیز سر جای خودش قرار گرفته است. اگر دختر یا پسر جوانی بخواهد رابطه جنسی داشته باشد می داند و می تواند خود را در برابر خطرات محافظت کند، ریسک بارداری های ناخواسته که زندگی زنان و کودکان را تحت الشعاع قرار می دهد بسیار کم می شود و خانواده ها تمایل بیشتری به داشتن فرزند دارند.
پی نوشت: یادمان نرود این نوع خطرات یا دامن قشر بسیار جوان جامعه را میگیرد که بر فرض داشتن اگاهی لازم، علاوه بر اینکه توان مالی زیادی ندارد، بسیار هم بی احتیاط است و هر بهانه ای برای اینکه بخواهد از استفاده از کاندوم منصرف شود برای او کافی است. و یا دامن خانواده های بسیار کم توان جامعه را که قطعا پرداخت هزینه ای ده پانزده هزارتومانی برایش غیرممکن می شود! 

۱۳۹۲ اسفند ۱۵, پنجشنبه

کدبانو ایرانی!

بسیاری از زنان ما که لزوما هم از نسل مادران ما نیستند ، خانه را محل فرمانروایی خود می دانند. محل اعمال قدرت ! اما نه به این دلیل که صاحب نظر هستند و می توانند حرفشان را به کرسی بنشاندد، بلکه به این دلیل که تلاششان نمود پیدا می کند! فرصت دیده شدن پیدا می کنند! آنها به همسران و پدران و برادرانشان حتی در صورت تمایل، اجازه ورود به آشپرخانه را نمی دهندبه بهانه اینکه توانایی ندارند و کارها را بدتر می کنند و مثلا غذا خراب می شود یا ظرفها تمییز شسته نمی شود و خانه به خوبی جارو نمی شود و امثال اینها!
زنان ما در مهمانی هایشان به شدت تلاش می کنند همه چیز عالی و در بهترین شکل باشد!به تنهایی چندین مدل غذا و دسر  درست می کنند ، خانه را تمییز می کنند و در این فرآیند باز هم اجازه مداخله نمی دهند!
دلایلی که سبب این امر می شود قطعا بسیار زیاد هستند اما من معتقدم یک دلیل مهم را نباید فراموش کرد:
زنان در هیچ وضعیت دیگری مورد ستایش و تشویق عمومی قرار نمی گیرند. شما میز شام مهمانی را تصور کنید. وقتی همه مهمانها مدال افتخار بهترین مهمانی را به گردن زن میزبان می آندازند، چه احساس غروری می کند آن زن..این تنها فرصتی است که دیگران از او تعریف می کنند به ویژه در مقابل همسر و خانواده اش... بدیهی است که نخواهد این فرصت را از دست بدهد... و همه افتخارش را مال خود کند...از سوی دیگر این تنها فرصتی است که غریبه ها ( به غیر از خانواده) این امکان را دارند تا به راحتی از یک زن تعریف و تمجید کنند. این اتفاق به ویژه در خانواده های سنتی و یا مذهبی بسیار مشهود تر است. یک زن در هیچ حالت دیگری ممکن نیست که در یک فضای عمومی مورد تمجید و تشویق قرار بگیرد.

اما کاش نتایج منفی این موضوع را هم می دیدند. این احساس افتخار و احساس قدرت کاذبی که در پس آن هزاران درد روحی و جسمی نهفته است.افتخاری که با لغت " کدبانو" گری ، زن را به یک آشپز و خدمتکار تقلیل می دهد! افتخاری که هزاران توانایی دیگر زن را نادیده می گیرد.
و کاش با گفتن اینکه " مادر" یا " همسر" مان خودش می خواهد کارها را به تنهایی انجام بدهد، از خود رفع مسئولیت نکنیم! نظافت و آشپزی که با همکاری همه انجام شود مدالش برای همه می شود و نتایج منفی اش به مراتب کمتر خواهد شد!
پی نوشت: این مطلب در پاسخ به دعوت پیج کار خانگی برای نوشتن از کارخانگی در روز 14 اسفند نوشته شد.

۱۳۹۲ اسفند ۱۰, شنبه

خانه امن است...

صحنه اول- اتاق مطالعه دانشجویان ارشد دانشگاه
دو دختر و دو پسر  که به نظر میاد برای انجام پروژه با هم جمع شدن در حال شوخی و خنده هستند.هیچ نیازی نیست به حرفهایشان گوش بسپاری چون کاملا بلند بلند در حال حرف زدن هستند.توجه من اما جلب میشود چون به راحتی در مورد اعضای جنسی بدن خود حرف میزند! شوخی میکند ! عادات و تمایلات جنسی خود را به راحتی بیان می کردند و می خندیدند! در اتاق بیش از ده نفر دیگر حضور داشتند! هیچکدام از آنها حتی برای لحظه ای سرش را بلند نمیکرد! هیچ کدامشان زیر لب لبخند نمی زد! هیچ کدامشان به میز دختران و پسران نزدیک نشد تا با ترفندی وارد مذاکره آنها شود! چند دقیقه بعد دخترها وسایلشان را جمع کردند و رفتند و هیچ کس نه تنها دنبالشان نرفت حتی به آنها نگاه هم نیانداخت تا قیافه اشان را برای فرصت مناسب! بعدی به خاطر بسپارد...
صحنه دوم-قطار بين شهری
چند دختر جوان که مست هستند وارد قطار می شوند و می نشیند! آنقدر مست هستند که شوخی و خنده هایشان تمام سالن را دربگیرد !شوخی ها همه از همان نوعی است که در بالا اشاره کردم..واکنشها باز هم از همان نوع است!تمام صندلی های اطرافشان را مردان تنها نشسته اند! یکی کتاب میخواند، یکی روزنامه، یکی خواب است دیگری با تبلت کار میکند! اما هیچ کدام حتی به این دختران نگاه هم نمی کنند! مامور قطار که برای فروش بلیط می آید هم پسر جوانی است! دخترکان سر شوخی را باز میکنند! پسر اما کاملا جدی بلیط را می دهد و می رود!


احساس امنیت در این جامعه یکی از بهترین تجربه های زنان است! در اینجا می دانی هر ساعتی از شبانه روز در هر کجا و با هر حالی که باشی هیچ کس به حریم تو وارد نمی شود! هیچ کس مزاحمت نخواهد شد،هیچ کس نگاه پرمعنی یا بی معنی نثارت نمی کند!هیچ کس جدی یا شوخی بدنت را لمس نمی کند! هیچ کس حتی سعی نمی کند به بهانه ای سر صحبت را باز کند مگر خودت بخواهی!مزاحمت معنایی ندارد!  و قیمت این مزاحم نشدن سانسور کردن حرفهایت، پنهان کردن حال و رفتارت و یا پوشاندن تن و بدنت نیست! قیمت آن آموزش دادن سیستمی است که زنان  ،رفتارشان ، لباسشان و حضورشان در جامعه را عامل فساد جامعه نمی داند!سیستمی که با پذیرفتن واقعیات جامعه اش توانسته با تفکیک موقعیت ها، امنیت را به مکانهای عمومی اش بیاورد! به افراد آموخته اگر میخواهند ساعتی را به خوشی بگذرانند حق ندارند به هر زنی در خیابان،رستوران کافه یا دانشگاه که نمی شناسند متعرض شوند!برای خوشگذرانی مکان مناسب یا قواعد مخصوص به خودش (و نه باز هم بدون قاعده) وجود دارد!
این سیستم زنان را مجبور نمی کند خودشان را محدود کنند و مردان را آزادی بی حد نمی دهد!هر دو گروه به یک میزان باید به یکدیگر احترام بگذارند!احترامی که ناشی از جنسیت،عفاف،حجب و حیا نیست بلکه ناشی از احترام به انسانیت انسانهاست!

۱۳۹۲ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

مخالفان مخفی!

این روزها احساس می کنم با نوع جدیدی از مردسالاری رو برو هستیم. نوعی از مردسالاری که توسط زنان جوانمان باز تولید می شود. زنانی که لزوما دیگر مسن یا بی سواد یا سنتی نیستند. زنانی که می توان آنها را در قشر جوان تحصیلکرده دسته بندی کرد. زنان و دخترانی که معتقدند تلاش های برابری خواهانه فعلالان حقوق زنان، به نفع آنها که نیست هیچ، حتی به آنها آسیب هم می رساند.
دوست تحصیلکرده ام بعد از هشت سال سابقه کار درخشان می خواهد استعفا داده و در خانه در کنار فرزندانش بماند چون معتقد است تجربه به اون نشان داده هیچ جا به اندازه محیط خانه برای یک زن آرامش و امنیت به همراه ندارد.( نگوییم انسانها حق انتخاب دارند چون هیچ مردی بعد از کار کردن تصمیم به خانه نشینی نمیگیرد و نمیگوید در خانه ارامش بیشتری وجود دارد)  دختر جوان دیگری با غرور از احساسات زنانه اش مبنی بر تمایل به کنترل شدن توسط همسرش و لذت بردن از به اصطلاح غیرت مردانه می نویسد و صدها دختر جوان دیگر به او احسنت می گویند. دختران جوانی که اولین و مهمترین هدفشان یافتن همسری منابسب است و تا پیش از آن علیرغم موفقیتهای تحصیلی و شغلی خود را بلاتکلیف می خوانند ، گویی تمام ان تلاشها و موفقیتها بی اهمیت است و تنها یافتن شوهر مناسب است که سبب افتخار افرینی می شود و مثالهای دیگری که متاسفانه مشغله این روزها اجازه بازیابی به ذهنم نمی دهد.این آموزه ها گاهی ناشی از دین هستند و گاهی نه. بسیاری از موارد مدافعان و مروجان این نوع عقاید هیچ سنخیتی هم با دین ندارند.گاههی این دختران آموزه های روانشناسانه (لزوما هم آکادمیک نه) را به کار می گیرند تا ثابت کنند برابری نه تنها سودی ندارد بلکه آنها را از زنانگیشان دور می سازد! آنها تصمیم گرفته اند درست برخلاف تلاشهای فمنیستها و بربری خواهان قدم بردارند چون آن را مضر می ببینند!
به نظرم می رسد گاهی باید آموزشها را از مسائل بسیار ابتدایی تر شروع کنیم و بپذیریم بسیاری از آن به اعتقاد ما بدیهیات ، کاملا غیر بدیهی هستند و اتفاقا محل اختلاف می توانند باشند.


۱۳۹۲ دی ۱۷, سه‌شنبه

آیا مهریه در چرخه قوانین به مرز حذف شدن نزدیک می شود؟

مهریه و دعاوی مرتبط با آن از بحث بر انگیز ترین مباحث حقوق خانواده است. بسیاری مهریه را مالی ناعادلانه می دانند که بی هیچ دلیلی به زن تعلق می گیرد و بسیاری نیز مهریه را تنها حمایت واقعی از زوجه در نهاد ازدواج می دانند. دعوای مطالبه مهریه اگرچه به سادگی هر دعوای مالی دیگری است و قواعد مرتبط با آن در سیستم دادرسی کاملا مشخص است اما به دلیل نگاه ایدئولوژیک و مخالف برابری حاکم، مدام دستخوش تغییراتی به ضرر زنان شده است.
مهریه مالیاست که مرد در زمان عقد ازدواج به همسرخودمی‌پردازد یا تعهد به پرداخت آن می کند.همیشه در کنار اسم مهریه، از اعسار هم می شنویم.بنابراین باید بدانیم منظور از اعسار چیست.اعسار در لغت به معنی  نیاز مند شدن و تنگدست شدن است و در حقوق، ناتوانی از پرداخت دین است.قانون اعسار در ماده یک می گوید  معسر کسی است که به واسطه ناکافی بودن دارایی یا در دسترس نبودن  مال خود قادر به پرداخت مخارج محاکمه یا دیون خود نباشد. به زبان ساده هر گاه بدهکار قادر نباشد بدهی خود ( هرگونه دین مالی اعم از پولی که قرض گرفته، یا دینی که قانون بر عهده او گذاشته است مانند دیه و یا دینی که خودش تعهد نموده است مانند مهریه)  را ادا نماید “مُعسِر” نامیده می شود.
در طول حدودا بیست سال گذشته آنچه بر طبق قوانین مختلف از جمله قانون اعسار مصوب ۱۳۱۳، ماده ۶۵۲ قانون مدنی و قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی مصوب ۷۷ آنچه در عمل در دادگاهها اتفاق می افتاد این بود که وقتی طلبکار پرداخت دین را از دادگاه مطالبه می کرد، دادگاه بعد از اثبات اصل دین، بدهکار را ملزم به پرداخت می نمود. به این معنی که در مرحله اول  اگر اموالی از او وجود داشت توقیف می شد و در مرحله بعد و در صورتی که این اموال به میزان طلب نبود و یا اموالی وجود نداشت، بدهکار بازداشت، و تا زمان تادیه دین و یا اثبات اعسار روانه زندان می شد.
 مثلا در موارد بسیار، زنانی که بعد از گذشت بیست یا سی سال از زندگی مشترک متوجه می شدند شوهر، همسر دیگری اختیار کرده است و وقتی آزرده از این توهین، تصممیم به طلاق می گرفتند و یا به دلایل دیگر تصمیم میگرفتند از همسر خود جدا شوند  متوجه می شدند هیچ اندوخته مالی ندارند، و یا زنانی که همسرانشان به بهانه های مختلف از پرداخت نفقه آنها و فرزندان خودداری می کردند و آنها برای تامین مخارج زندگی به شدت دچار مشکل می شدند و یا هزاران زن دیگر که هرکدام قصه خود را داشتند، تصمیم میگرفتند مهریه یعنی تنها پشتوانه مالی برای زنانی که قانون  هیچگونه حمایتی از حقوق آنها نمی کرد را مطالبه کنند.بر اساس توضیحات فوق آنچه در دعاوی خانواده می دیدیم این فرآیند بود:
زن دادخواست مطالبه مهریه را به دادگاه ارائه می کرد. دادگاه تشکیل و مرد را محکوم به پرداخت مهریه می کرد. بعد از قطعی شدن رای دادگاه و صدور اجراییه به شوهر مهلت کوتاهی برای پرداخت داده میشد و در صورت عدم پرداخت مهریه، با درخواست زن، دادگاه دستور بازداشت صادر و زوج تا زمانی که می توانست کل مبلغ را پرداخت نماید و یا اعسارش را اثبات نماید در زندان می ماند. شوهر بعد از زندانی شدن می توانست دادخواست اعسار به دادگاه تقدیم کند و با ارائه مدارکی نشان دهد که امکان پرداخت این دین (مهریه) را ندارد و آنگاه دادگاه بر اساس شرایط محکوم علیه(زوج)، حکم اعسار و تقسیط مهریه را صادر می کرد و محکوم علیه بعد از پرداخت اولین قسط از زندان آزاد می شد و پس از آن متعهد بود بر اساس زمان بندی دادگاه نسبت به پرداخت بدهی به شکل اقساطی اقدام کند و در صورت عدم پرداخت به موقع اقساط باز هم امکان درخواست دستور بازداشت از سوی زوجه وجود داشت.
این فرآیند اگرچه شامل تمامی بدهکاری ها از جمله طلبهای ناشی از سفته؛چک ،قرض، دیه و یا هر نوع طلب دیگری می شد اما به وضوح در مورد مهریه کارکرد دیگری هم داشت. زنان که بر طبق قانون از هیچ حق مشخص و برجسته ای در سیستم حقوق خانواده برخوردار نبودند و به گاه دل بریدن از زندگی زناشویی به هردلیلی، حق طلاق نداشتند، از مهریه به عنوان اهرم فشاری برای رسیدن به طلاق استفاده می کردند و به شرط موافقت همسر با طلاق مهریه خود را میبخشیدند، و یا اگر شوهر قصد طلاق آنها را داشت با بخشسیدن مهریه میتوانستند دست کم حضانت فرزند را بگیرند. برای زنان تحت خشونت،اثبات عسر و حرج(ازار و اذیت شوهر) به عنوان تنها راه طلاق برای زوجه در بسیاری موارد غیر ممکن بود و راه دیگری جز کسب رضایت شوهر برای طلاق باقی نمی گذاشت و زنان از مهریه به عنوان وجه المصالحه این توافق استفاده می کردند.
بررسی روند  تغییرات قوانین مربوط به دیون، نشان می دهد اگرچه در ظاهر نگرانی ها از باب تعداد زندانیان و عدم کفایت زندانها بود اما در عمل هدف تمام این تغییرات به طور خاص دعاوی مطالبه مهریه را هدف گرفته بود و زنان بیشترین آسیب را از این تغییرات دیدند.
در ابتدا در سال ۸۲ دیوان عالی کشور در  رای وحدت رویه شماره ۶۶۳  ارائه دادخواست اعسار را پیش از زندانی شدن جایز دانست. به عبارت دیگر به محض صدور حکم به محکومیت پرداخت دین، محکوم علیه (شوهر) می توانست دادخواست اعسار بدهد و در عمل دیگر امکان بازداشت و زندانی شدن بسیار محدود شد و یا مدت آن بسیار کاهش پیدا کرد.
در سال ۹۰ دیوان در رای دیگر خود ( شماره ۷۲۲) پذیرش دادخواست اعسار به شکل دعوای تقابل را هم پذیرفت  که بر اساس آن  محاکم می توانستند دادخواست اعسار را به صورت همزمان و همراه با اصل دادخواست مهریه قبول کرده و به هردو به شکل همزمان رسیدگی نمایند. در نتیجه فرآیند رسیدگی به شدت تسریع یافته و امکان صدور دستور بازداشت بسیار کاهش پیدا کرد.
در سال ۹۱ قوه قضاییه طی بخشنامه ای تغییری اساسی در رسیدگی به دعاوی اعسار ایجاد کرد که سبب ایجاد سردرگمی زیاد در میان قضات،وکلا و مردم شد. در این بخشنامه (اصلاحیه بند ج ماده ۱۸ آیین‌نامه اجرایی موضوع ماده ۶ نحوه اجرای محکومیت های مالی ) بند ج به این شکل تغییر کرد که چنانچه  نتوان از محکوم علیه مالی به دست آورد فقط در صورتی حکم حبس صادر می شود که ملائت (توانایی پرداخت) در نزد دادگاه اثبات شده باشد در غیر این صورت  از حبس محکوم علیه خودداری و چنانچه در حبس باشد آزاد می‌شود. مفهوم این ماده این بود که زنانی که مهریه خود را مطالبه می کردند برای درخواست دستور بازداشت در همان ابتدای امر باید می توانستند توانایی مالی همسرانشان را هم اثبات کنند.
در سال ۹۲ لایحه جنجال آفرین موسوم به حمایت از خانواده به تصویب نهایی رسید و مستند به  ماده ۲۲ این قانون از آن پس  در خصوص مهریه ای که بیش از  یکصد و ده سکّه تمام بهارآزادی یا معادل آن باشد امکان توسل به ماده(۲) قانون اجرای محکومیت‌های مالی وجود ندارد. به عبارت دیگر تنها به میزان ۱۱۰ سکه امکان درخواست دستور بازداشت وجود دارد و بیش از آن تنها در صورت توانایی مالی شوهر قابل پرداخت است.
تغییرات اخیر
این روند تغییرات که مدام راه را برای مطالبه مهریه سخت و سخت تر می کند ظاهرا قصد متوقف شدن ندارد. این روزها مجلس بررسی لایحه نحوه اجرای محکومیت های مالی را در دستورکار دارد.برخی از مواد این لایحه که علی الظاهر به دلیل ناسازگاری‌های قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی و در راستای رفع مشکلات و نیازها و به منظور حبس زدایی از محکومان به مجلس شورای اسلامی شده تقدیم شده است، تصویب و برخی دیگر مانند ماده ۷ هنوز در کمیسون حقوقی به سر می برد.در ماده ۷ که به گفته خود نمایندگان مهمترین ماده این لایحه است و با مشورت رئیس قوه قضاییه و مراجع تنظیم شده است  آمده است:
” در مواردی که مدیون در عوض دِین، مالی دریافت کرده یا به هر نحو تحصیل کرده باشد، اثبات اعسار بر عهده اوست و در مواردی که مدیون در عوض دین، مالی دریافت یا تحصیل نکرده باشد مانند دیه و مهریه هرگاه خوانده ی دعوای اعسار نتواند ملائت مدیون را ثابت کند ادعای اعسار با ادای سوگند مدیون مطابق تشریفات مقرر در قانون آیین دادرسی مدنی پذیرفته می شود.
تبصره ـ در مواردی که اثبات اعسار بر عهده مدیون نیست نیز هرگاه ملائت سابق او ثابت شود اثبات اعسار فعلی وی بر عهده مدیون خواهد بود.”
این ماده میان دعاوی مهریه و دیه که در آنها محکوم علیه مالی دریافت نکرده است و سایر مواردی که مالی در اختیار محکوم علیه بوده تفکیک قائل شده است. بر این اساس اگر شوهر دادخواست اعسار بدهد نیاز به ارائه مدرکی برای اثبات ندارد و تنها با قسم خوردن می تواند ادعای خود را ثابت کند و در واقع مهریه را به شکل اقساط پرداخت نماید و زن در صورت مخالفت باید بتواند توانایی مالی شوهر را اثبات نماید.
این ماده ایرادات حقوقی بسیاری دارد از جمله اینکه:
  1.  برخلاف اصول آیین  دادرسی است که بار اثبات دعوا را بر عهده خواهان می داند.بر طبق مقررات آیین دادرسی خواهان باید برای اثبات ادعای خود ادله قانونی ارائه کند تا دادگاه را قانع کند امکان پرداخت دین را ندارد و خوانده در صورت تمایل می تواند اعتبار آن دلایل را مخدوش کند. در حالیکه در این ماده اصل بر اعسار گذاشته شده است و طلبکار باید توانایی محکوم علیه را اثبات نماید در نتیجه به وضوح جایگاه خواهان و خوانده دعوای اعسار بهم ریخته است. اگر اصل بر اعسار محکوم علیه است دیگر چه نیازی به طرح دعوا و ارائه دادخواست است و اگر محکوم علیه(زوج) خواهان دعوای اعسار است چرا خوانده (زوجه) باید ادعایی را اثبات کند؟
  2. اما گذشته از ایرادات حقوقی، آنچه با فرض تصویب ماده اتفاق خواهد افتاد این است که  قانونگذار تمام مردان را از پرداخت مهریه ناتوان فرض کرده مگر اینکه همسرانشان بتوانند خلاف آن را اثبات نمایند. قانونگذار با تصویب این ماده مهریه را کاملا نهادی ناکارآمد خواهد نمود زیرا هرشخصی تنها چند بار گذرش به دادگاههای خانواده افتاده باشد و یا با پرونده های خانواده در ارتباط بوده  باشد می داند در اکثریت قریب به اتفاق پرونده ها، زنان به هیچ عنوان قادر به معرفی اموال همسران نیستند. مردان با زیرکی هیچ مالی را به نام خود ثبت نمی کنند و یا در صورت وجود اموال آنها را از زنان مخفی می کنند. بارها زنان بسیاری را دیده ام که ایمان داشتند همسرانشان دارای املاک ، سهام، خودرو اموال متعدد دیگری هستند اما هیچ نام و نشانی از این اموال نداشتند.فیش های حقوقی کارمندان در اکثر مواقع بسیار غیر واقعی هستند و علاوه بر آن  تعداد افرادی که دارای مشاغل آزاد هستند و در نتیجه هیچ فیش حقوقی ندارند هم بسیار زیاد است کاملا قابل پیش بینی است که بعد از تصویب این مقرره دیگر حتی طرح دعوای اعسار که خود تا حدی زحمتی برای همسران فراری از پرداخت دین بود نیز، زمان و انرژی زیادی نمی طلبد و نگرانی دیگری از نگرانی های مردانی که مایل به پرداخت حق همسر خود نبودند کم خواهد شد. گویی قانونگذار قصد دارد این تصور عمومی ” مهریه را کی داده،کی گرفته” را به خوبی یک حقیقت تبدیل نماید.
در اینکه سیستم مطالبه دین در قوانین ایران آشفته و دارای نواقص بسیاری است و همین امر سبب ایجاد تالی فاسدهای بسیاری شده است شکی نیست. اما آیا وقتی می خواهیم به اصلاح سیستمی بیاندیشیم نباید به تابعان آن سیستم هم نگاهی بیاندازیم ؟ برای تصویب هر قانونی باید تاثیر این قوانین هم برمنتفعان آن سنجیده شود و هم بر افرادی که این قوانین بر آنها تحمیل می شود. اما آنچه مشخص است این است که سیستم قانونگذاری در زمان اصلاح این قوانین نگاهش تنها متوجه کسانی است که منتفع قانون هستند یعنی شوهران و هیچ توجهی به این موضوع نمی شود که اگر مهریه مالی شرعی و قانونی متعلق به زنان است و قانونگذار آن را به رسمیت شناخته است (تقریبا تنها قانونی که به نفع زنان تنظیم شده است) آیا نباید راهی برای مطالبه آن نیز وجود داشته باشد؟ زنی که نه می تواند اموالی از همسرش شناسایی کند و نه قادر است اثبات نماید همسرش توانایی پرداخت آن را دارد چگونه می تواند مدعی حق خود شود؟
لینک مطلب اصلی در سایت زنان و قوانین در جوامع اسلامی  http://farsidari-wluml.org/?p=2242