۱۳۹۳ شهریور ۱۵, شنبه

خیابانهای نابرابر!

طی دعوتی در فیس بوک قرار است از تجربه های رانندگی بگوییم و من با این جمله تکراری شروع می کنم که : " زن که باشی زندگی یعنی جنگ هر روزه"
این جمله را مردان شاید در زمینه رانندگی اندکی حس کنند چرا که خیابانهای تهران بی اغراق برای همه نوعی میدان جنگ است! اما برای مردان جنگ برابر است : جنگ مردان علیه مردان! مسابقه ای است که بیشتر از سر تفنن شکل می گیرد، گاهی هم از سر لجبازی و یا عجله!
اما ماجرا برای زنان نوع دیگری است! متفاوت است و مثل همیشه نابرابر!
تجربه من از ده سال رانندگی در تهران چیزی متفاوت از همه انچه تا کنون دیگران گفته اند و نوشته اند نیست!
وقتی برای اولین بار آموزش رانندگی را شروع کردم ، از دو مربی آموزش دیدم که هر دو زن بودند. علیرغم توصیه همه دوستان که مردان مربی های بهتری هستند، به دلیل تنفر از قانون نانوشته توهین آمیزی که زنان را موظف می کرد برای استفاده از مربی مرد باید همراهی دیگر در ماشین داشته باشند، این کار را نکردم!
مربی من یک توصیه مهم کرد که همیشه مفید بود و مطمئنا ناشی از تجربه او به عنوان یک زن بود! یکبار که که در ترافیک سنگینی بودیم و من با استرس به اطراف نگاه می کردم گفت " همیشه فکر کن در خلا هستی! اینا رو می بینی؟ فکر کن اصلا وجود ندارن. با آرامش فکر کن و تصمیم بگیر"
کلاسها و آزمون به خوبی گذشت و من به سرعت توانستم شروع به رانندگی کنم.
از همان روزهای آغازین می دانستم تنها دشمن من ترس است! پس نبایدبترسم! روزهای ابتدایی فقط دوبار وقتی پشت چراغ قرمز در سربالایی منتظر بودم ، ماشین خاموش شد! فاصله ای زیر سی ثانیه طول کشید تا من حرکت کنم! اما به خوبی صدای بوقهای ممتد و حرفهای توهین آمیز را به خاطر دارم و همینطور تلاشم برای نشنیدن تمام آن حرفها!
ماشین ابزار کارم بود و نیازم به آن سبب شد هر روز زمان زیادی را در آن بگذرانم!
در تمام این سالها من فقط یکبار تصادفی کردم که منجر شد به مراجعه به پلیس! و باز تمام آن حرفها و نگاهها که " زنه دیگه"!
یکبار که ماشین را برای یک صافکاری کوچک برده بودم و داشتم به طرف اصرار می کردم که وقت ندارم بروم و برگردم و میخواهم همین الان انجام شود، با پوزخند بهم گفت " ماشینو زدی می خوای شوهرت نفهمه؟ " و وقتی با تعجب و عصبانیت گفتم ماشین خودم هست ، باز هم با تمسخر رفت!
گذشته از تمام اینها من هرگز در کنار مردان رانندگی نکردم! مردان خانواده همیشه ترجیح می دادند خودشان رانندگی کنند! ازمسافرتهای جاده ای که معتقد بودند اگر رانندگی نکند خسته میشود، تا مسافتهای کوتاهی که به استناد عجله داشتن ترجیح می دادند خودشان رانندگی کند! من اما می دانستم پشت تمام این استدلالها ، یک دلیل اصلی وجود دارد، عدم اعتماد به رانندگی من! حالا هرچند سال هم که از رانندگی من گدشته باشد، باز هم به عنوان راننده قابل اعتماد نبودم!
.
.
اصلی ترین موضوع اما به نظر من این است که جامعه توقع دارد ، راننده ها تند بروند، خلاف کنند و بی احتیاط باشند. چنین راننده ای قابل تقدیر است. اگر احتیاط کردی ، سرعت مجاز رفتی، به ماشین کناری راه دادی، ورود ممنوع نرفتی و پشت چراغ زرد ترمز کردی ، می شوی زن و می شنوی : " زنه دیگه" !
و من آنقدر این جمله را شنیده بودم که تمام تلاشم را کردم تا در رانندگی زن نباشم! بیشتر از سرعت مجاز حرکت کنم! گاهی خلاف کنم! با عجله و شتاب نگذارم ماشینی پیش از من بپیچد و هزارن نمونه دیگر! که تنها برای من حس شرمندگی باقی گذاشته است که کاش همانطور زنانه رانندگی می کردم: محتاط و با رعایت قوانین !
.
.
کافی است بدانیم و باور کنیم رانندگی هم امری اکتسابی است! فرصت آزمون و خطا می خواهد!
کافی است باور کنیم رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی امر بیهودی نیست و نشان از عدم مهارت نیست!
کافی است نترسیم و علیرغم تمام آن فضای آزاردهنده، باز هم کوتاه نیایم!
و کافی است اعتماد کنیم و با حوصله و آرامش به زنان فرصت تجربه بدهیم.
و کلام اخر برای شما مردانی که معتقدید با تجارب تلخ مشابهی مواجه شده اید و می گویید این موضوع زن و مرد ندارد: شما اگر تصادف کنید، اگر بیهوده ترمز کنید، اگر با سرعت کم رانندگی کنید و اگر چراغ راهنما را برعکس بزنید، ممکن است با صدای بلند ناسزا بشنوید! اما هرگز مرد بودنتان زیر سوال نیست! هرگز به شما نمی گویند چرا در آشپزخانه نیستی! نمی گویند "مرده دیگه، ولش کن" ! پس باور کنید فضای خیابانهایمان را هم برابر قسمت نکرده ایم و جنگیدنمان در رانندگی هم برابر نیست!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر