علیرغم تشویق بسیاری از دوستان فرصت دیدن نمایش خشکسالی و دروغ نصیبم نشد و به اجبار به خواندن نمایشنامه بسنده کردم.نمی خواهم از ضعف یا قوت نمایشنامه سخنی بگویم که قطعا در حیطه دانشم نیست.اما میخواهم از تصویر آزار دهنده ای بگویم که نویسنده از زنان ارائه می کند.پیام اصلی نمایش نقش دروغ است در از هم پاشیدن خانواده ها.اما آنچه به شدت در این نمایشنامه به رخ کشیده می شود تصویر کلیشه ای از زنانی است که مدام همسر خود را سوال پیچ می کنند،به آنها اعتماد ندارند و مدام در انتظار خیانت همسران خود هستند.
زنانی که علیرغم تحصیلات و برخورداری از آگاهی هیچ تفاوتی میان آنها و زنان روزگار قاجار به چشم نمی خورد جز آنکه نهایتا برای آزار همسر خود، تلاش می کنند حسادت اورا برانگیخته کنند.
چرا به زنان می گوییم باید مراقب همسران خود باشند؟چرا با ارائه این کلیشه های جنسیتی به دختران یاد می دهیم باید همیشه شکاک باشند؟
من میگذرم از توهینی که در پشت این تصورات برای مردان پنهان است و اینکه نشان میدهد مردان قابل اعتماد نیستند.من از دید گاه زنان که می نگرم آنچه می بینم این است که این زنان هستند که مردان را وادار به دروغ می کنند.در این تصویر زنان هرچقدر هم مدرن باشند و اهل کتاب و روزنامه و مشروب و مهمانی باز هم تفاوتی نمی کند.آنها باید با تمام وجود مراقب همسر خود باشند،آنها باید همه نیازهای همسر خودرا برآورده سازند تا مبادا همسرشان سراغ زنی دیگر برود.
اینها آموزش است.هیچ چیز مانند این نوع تصویرسازی ها نمیتواند ذهن زنها و مردهای ما را سرشار از این نوع پیش داوری ها کند.احتیاط کنیم.
موافقم. ولی تعداد کسانی که این ظرافت ها را متوجه می شوند خیلی کمه.
پاسخحذف