از نمایندگان زن مجلس که ناامید بودیم و فقط باید بگوییم: ما را به خیر تو امیدی نیست،شر مرسان.
اما مانده ام این نمایندگان مرد هم که تعدادشان چندین برابر زنان نماینده هست هم با زنانشان مشورت نمی کنند؟البته مشورت که بعید است بیشتر منظور این است که آیا واکنش انها را نمی بینیند؟آیا اصلا زنانشان واکنشی نشان می دهند به تصویب لایحه ای که راه را برای ازدواج مجدد همسرانشان باز می کند؟آخر چگونه می توان تحمل کرد که همسر ادم به این صراحت از قانونی کردن خیانت صحبت کند؟
۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه
۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه
ازدواج زود هنگام
این روزها بسیاری از اطرافیان در هر فرصتی که به دست می اورند زندگی که دارم را به من یاداوری می کنند ونرا گواه می گبرند پیش دختران و پسران مجرد و اینکه" ببینید زود ازدواج کردن چقدر خوبه و الان توی این سن هم خونه و زندگی داره هم شوهر خوب هم بچه".در اینجا نمی خواهم بر اساس نظرات روانشناسانه نتیچه بگیرم که ازدواج زود هنگام خوب است یا بد.می خواهم از تجربه شخصی بگویم:
تمام انها که یا حسرت زندگی مرا می خورید و یا از دیر ازدواج کردن ناراحتید من روزی هزار بار به خودم یاداوری می کنم که اشتباه کردم که نباید اینقدر زود وارد زندگی مشترک می شدم.اشتباه نکنید همسر خوبی دارم و از دست او نیست که ناراحتم.مسئله پذیرفتن بار مسولست یک زندگی مشترک است انهم در زمانی که باید بی دغدغه ترین روزهایم را می گذراندم.19 سالگی.زمانی که تازه وارد دانشگاه شده ای و هنوز ازادی را که در ایران شاید تازه بتوان در دانشگاه تجربه کرد امتحان نکرده ای.
اشتباه نکنید هیچکس مرا مجبور به انتخاب نکرد من خودم می خواستم چرا که فکر می کردم به حد کافی بزرگ شده ام.البته هیچکس به من نگفت بچه ای .هیچکس نگفت کودکی و جوانیت را اینقدر سریع از خودت نگیر!.هیچکس نگفت مگر با چند پسر اشنا بوده ای که ادعا می کنی انها را می شناسی!هیچکس نگفت خم می شوی زیر بار این مسولیت زود هنگام.(البته شاید اگر هم گفته می شد اعتماد به نفس وحشتناک من گوشهایم را کر می کرد)
اولین نقشم این بود که دختر جوانی هستم که باید خانم باشد در جامعه ایرانی و خانواده ای مذهبی و این یعنی هزاران باید و نباید و هزار چارچوب رفتاری.
بعد همسر می شوی و حالا هرچقدر هم که همسرت روشنفکر باشد و مانع پیشرفتهای تو نشود اما تو همسری و چارچوبهای بیشتری را به قیدهای قبلی اضافه کرده ای.
و مادر می شوی و این یکی دیگر نه روشنفکر است نه خواسته های تو را می فهمد و نه کاری از دستش ساخته است .این یکی تماما نیاز است و خواسته و بیش از نیمی از فشار براوده ساختن این خواسته ها با توست.
و یکباره سر می چرخانی و می بینی هنوز 30 ساله نشده ای اما هیچ وقت برای خودت زندگی نکرده ای. هیچگاه نتوانسته ای خودت باشی. خود خودت انگونه که می خواهی نه انگونه که چارچوبها به تو اموخته اند.تحمیل کرده اند.
می پرسی کودکیم کو؟جوانیم چه شد؟چرا همیشه من بزرگ بودم.چرا از کودکی بزرگسال بودم؟
و یکباره احساس می کنی فرصتی نمانده و تو باید همه چیز را بگذاری و بروی .تا چند صباحی خود خودت باشی.
تمام انها که یا حسرت زندگی مرا می خورید و یا از دیر ازدواج کردن ناراحتید من روزی هزار بار به خودم یاداوری می کنم که اشتباه کردم که نباید اینقدر زود وارد زندگی مشترک می شدم.اشتباه نکنید همسر خوبی دارم و از دست او نیست که ناراحتم.مسئله پذیرفتن بار مسولست یک زندگی مشترک است انهم در زمانی که باید بی دغدغه ترین روزهایم را می گذراندم.19 سالگی.زمانی که تازه وارد دانشگاه شده ای و هنوز ازادی را که در ایران شاید تازه بتوان در دانشگاه تجربه کرد امتحان نکرده ای.
اشتباه نکنید هیچکس مرا مجبور به انتخاب نکرد من خودم می خواستم چرا که فکر می کردم به حد کافی بزرگ شده ام.البته هیچکس به من نگفت بچه ای .هیچکس نگفت کودکی و جوانیت را اینقدر سریع از خودت نگیر!.هیچکس نگفت مگر با چند پسر اشنا بوده ای که ادعا می کنی انها را می شناسی!هیچکس نگفت خم می شوی زیر بار این مسولیت زود هنگام.(البته شاید اگر هم گفته می شد اعتماد به نفس وحشتناک من گوشهایم را کر می کرد)
اولین نقشم این بود که دختر جوانی هستم که باید خانم باشد در جامعه ایرانی و خانواده ای مذهبی و این یعنی هزاران باید و نباید و هزار چارچوب رفتاری.
بعد همسر می شوی و حالا هرچقدر هم که همسرت روشنفکر باشد و مانع پیشرفتهای تو نشود اما تو همسری و چارچوبهای بیشتری را به قیدهای قبلی اضافه کرده ای.
و مادر می شوی و این یکی دیگر نه روشنفکر است نه خواسته های تو را می فهمد و نه کاری از دستش ساخته است .این یکی تماما نیاز است و خواسته و بیش از نیمی از فشار براوده ساختن این خواسته ها با توست.
و یکباره سر می چرخانی و می بینی هنوز 30 ساله نشده ای اما هیچ وقت برای خودت زندگی نکرده ای. هیچگاه نتوانسته ای خودت باشی. خود خودت انگونه که می خواهی نه انگونه که چارچوبها به تو اموخته اند.تحمیل کرده اند.
می پرسی کودکیم کو؟جوانیم چه شد؟چرا همیشه من بزرگ بودم.چرا از کودکی بزرگسال بودم؟
و یکباره احساس می کنی فرصتی نمانده و تو باید همه چیز را بگذاری و بروی .تا چند صباحی خود خودت باشی.
۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه
مردن
این شعر رو دوستی(سودا)روی گودر گذاشته بود.نمی دونستم چجور می تونم لینکش رو بذارم ولی اینقدر فوق العاده بود و منو به شعف اورده بود که نتونستن اینجا نیارمش:
به آرامی آغاز به مردن مي كنی اگر سفر نكنی،اگر كتابی نخوانی،اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،اگر از خودت قدردانی نكنی
.به آرامی آغاز به مردن مي كنیزماني كه خودباوري را در خودت بكشی،وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند
.به آرامي آغاز به مردن مي كنیاگر برده ی عادات خود شوی،اگر هميشه از يك راه تكراری بروی …اگر روزمرّگی را تغيير ندهی اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی،يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی.
تو به آرامی آغاز به مردن مي كنی اگر از شور و حرارت،از احساسات سركش،و از چيزهايی كه چشمانت را به درخشش وامی دارند،و ضربان قلبت را تندتر مي كنند،دوری كنی . .. .،
تو به آرامی آغاز به مردن مي كنی اگر هنگامی كه با شغلت، يا عشقت شاد نيستی، آن را عوض نكنی،اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی،اگر ورای روياها نروی،اگر به خودت اجازه ندهیكه حداقل يك بار در تمام زندگي اتورای مصلحت انديشی بروی . . .-امروز زندگی را آغاز كن!امروز مخاطره كن!امروز كاری كن!نگذار كه به آرامی بميری!شادی را فراموش نكن!
پی نوشت: ظاهرا شعر از پابلو نرودا است.
۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سهشنبه
۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه
اعتراف
چه انگیزه ای می تواند یک زن متاهل را وادار سازد تا در برابر دوربین به داشتن رابطه با مرد دیگری و قتل همسرش اعتراف کند؟آن هم زنی را که در آستانه مرگ است؟او نه می خواهد از کسی طلب بخشش کند و نه کسی را به راه راست هدایت کند؟واقعا چرا؟
راستی آیا این اعترافات افشای مسائل خصوصی اشخاص نیست؟ به چه حقی می توانیم از یک زن بخواهیم تا در مورد خصوصی ترین مسائلش در برابر چشم ملیونها نفر حرف بزند؟اسلامی که مدعیش هستیم برای اثبات زنا 4 شاهد را به کمک می طلبد تا راه اثبات را سخت کن،تا آبروی اشخاص را حفظ کند،تا مانع گسترش فحشا شود،تا هرکسی جرات نکند و تهمت نزند. می گویند کسی را که به اقرار برای زنا نزد امام آمده بر می گردانند و به حرفش توجهی نمی کنند،تا فرصت توبه بدهند،تا شرم حیا از بین نرود آنگاه ما کسی را که ظاهرا به اتهام زنا محکوم گشته است جلوی دوربین می نشانیم تا به جرائم اعتراف کند،کاش کمی فکر کنیم،آنها به کجا می روند؟
راستی آیا این اعترافات افشای مسائل خصوصی اشخاص نیست؟ به چه حقی می توانیم از یک زن بخواهیم تا در مورد خصوصی ترین مسائلش در برابر چشم ملیونها نفر حرف بزند؟اسلامی که مدعیش هستیم برای اثبات زنا 4 شاهد را به کمک می طلبد تا راه اثبات را سخت کن،تا آبروی اشخاص را حفظ کند،تا مانع گسترش فحشا شود،تا هرکسی جرات نکند و تهمت نزند. می گویند کسی را که به اقرار برای زنا نزد امام آمده بر می گردانند و به حرفش توجهی نمی کنند،تا فرصت توبه بدهند،تا شرم حیا از بین نرود آنگاه ما کسی را که ظاهرا به اتهام زنا محکوم گشته است جلوی دوربین می نشانیم تا به جرائم اعتراف کند،کاش کمی فکر کنیم،آنها به کجا می روند؟
۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه
فاصله ها
فاصله ها علاوه بر تمام شعارهایی که سعی می کرد سر دهد،نا خواسته دردی اجتماعی را به رخ می کشید که احتمالا خیلی هدف سازندگانش نبود.دردی که باید زن باشی تا در جامعه ایران آنرا حس کرده باشی،و بارها و بارها از آن فرار کرده باشی:
بیتا هرگز کنار خیابان معطل نمی شد و این یک واقعیت است. در خیابانهای تهران نمی توانی قدم بزنی یا منتظر تاکسی یا کسی با یستی بدون اینکه دهها ماشین ترمز نکنند،مهم نیست چادر پوشیده ای یا مانتو،مشکی یا رنگی ، همین که زنی و کنار خیابان ایستاده ای هرکسی به خود اجازه می دهد شانسش را امتحان کند،شاید سوار شدی.
عده ای فقط چراغ می زنند،عده ای ترمز،عده ای هم حرفی و کلامی ناشایست نصیبت می کنند.آنها گاهی تنها هم نیستند و زنی هم کنارشان نشسته است( و نمی دانم آن زنها چگونه متوجه چراغ زدن مردشان نمی شوند و یا آن مرد با این کار به دنبال چیست؟) ولی این امنیتی است که جامعه ما برای زنانش فراهم نموده است..
بیتا هرگز کنار خیابان معطل نمی شد و این یک واقعیت است. در خیابانهای تهران نمی توانی قدم بزنی یا منتظر تاکسی یا کسی با یستی بدون اینکه دهها ماشین ترمز نکنند،مهم نیست چادر پوشیده ای یا مانتو،مشکی یا رنگی ، همین که زنی و کنار خیابان ایستاده ای هرکسی به خود اجازه می دهد شانسش را امتحان کند،شاید سوار شدی.
عده ای فقط چراغ می زنند،عده ای ترمز،عده ای هم حرفی و کلامی ناشایست نصیبت می کنند.آنها گاهی تنها هم نیستند و زنی هم کنارشان نشسته است( و نمی دانم آن زنها چگونه متوجه چراغ زدن مردشان نمی شوند و یا آن مرد با این کار به دنبال چیست؟) ولی این امنیتی است که جامعه ما برای زنانش فراهم نموده است..
فمنیستی پر از زنانگی
سرشار از انرژی شدم با خوندن این مطلب و خواستم شما را هم در این لذت شریک کنم.
فمنیستی پر از زنانگی!
انتقادی نوشتن به معنی از خود ننوشتن نیست! اگه اونجوری بود دیگه هیشکی وبلاگ نمیزد و همه میرفتن روزنامه میخوندن یا چه میدونم سایتای خبری! چند روزیه می خوام یه پست بنویسم در باره ی تجاوز علیه زنان ولی لامصب نوشتنم نمیاد! نمیدونم این چه فکر مزخرفیه که من خودمو مجاب میکردم بیام و همش اجتماعی مطلب بنویسم هرچند که اگه مخاطب تیزی باشید می فهمید که پستای شخصی منم اون ته ته هاش یه وجه جمعی و اجتماعی دارن! خاصیت کسایی که جامعه شناسی میخونن همینه به قول استادمون گند میزنن به همه چی حتی یه رمان عاشقانه!
جاتون خالی بچه ها من این اواخر خیلی بزرگ شدم! مخصوصا این مدت که کمرنگ بودم! الان خیلی از زن بودنم بیشتر لذت میبرم! یه سری چیزا دیگه خودشونو بکشنن نمیتونن عصبانیم کنن و من دیگه هر چی دلم بخواد به زبون میارم!
این روزا خوشحالم از اینکه میتونم بعد از مدت ها دامن بپوشمو خلخال ببندم به پاهام و موهامو بریزم دورم و انقدر برقصم تا گم بشم تو صدای جیرینگ جیرینگ خلخال پاهام و دو ساعت بعدش شلوار جین بپوشم با کتونی و کوله پشتی و برم تو قسمت مردونه ی اتوبوس بشینم و هرچی راننده میگه برو تو زنونه به هیچ جام حساب نکنم !
این روزا خوشحالم از اینکه میتونم لبخند بزنم به صورت پر از اضطراب مادربزرگم که وقتی دارم برا خواهرم از ازدواج خواهر 21 ساله ی دوستم میگم، رو میکنه به من و میگه: آخه تو چرا نمیذاری خواستگارات بیان، ببین همه شوهر کردن!!!!!!
این روزا خوشحالم از اینکه خیلییییی قوی تر از 2 ،3 ماه پیشم! این روزا خوشحالم از اینکه در عین اینکه پرم از رهایی ولی میدونم اون هست بی هیچ قیدو بند فیزیکی و من گاهی تو طول روز درست زمانی که منتظرش نیستم بهش فکر میکنم و بدون اینکه بدونم ته ش چی میشه لبخند میزنم!
این روزا خوشحالم از اینکه زنم، خوشحالم از اینکه زیبام، خوشحالم از اینکه میتونم صورت فرشته ی 6 ماهه ی خواهرمو به صورتم بچسبونم و با ریتم نفسش عطر شیر رو ببلعم و ذوق کنم که میتونم این حسو داشته باشم! این روزا خوشحالم از اینکه بعد از مدت ها با مامان دوتایی میرم بیرون و مانتو میخریم و مثل بچگیام میریم تو پارک میشینیم و ساندویچ میخوریم! این روزا خوشحالم که دارم داستان مینویسم, خوشحالم از اینکه بیشتر از قبل دلم میتپه برا به دست آوردن حقوقم، خوشحالم از اینکه منفعل نیستم و تلاش میکنم برای یه زندگی بهتر حتی اگه متعلق به زن نسل های بعدم باشه!
خوشحالم از اینکه مامانم بالاخره ازم میپرسه دوست پسر داری، من عکستونو دیدیم! و من میتونم با آرامش بهش نگاه کنم و دستمو بذارم رو دستش و بگم : مامان فقط نگرانم نباش من دیگه بزرگ شدم! خوشحالم از اینکه پراز زنانگیم ولی ضعیف نیستم! بذار هرکی هر چی میخواد بگه، من خوشحالم،آزادم،دوست میدارم، مبارزه میکنم،حقمومیگیرم،زندگی میبخشم، روی پاهای خودم وایمیسم و به آسمون نگاه میکنم و فریاد میزنم: خدایا اگه وجود داری ممنون که زن آفریدیم حتی اگر قدرم را نمیدونند!
ماه رمضون نوشت: هنوز تصمیم به روزه گرفتن ، نگرفتم چون اعتقادی به خودسازی یه ماهه ندارم! و اینکه من به سبک خودم تو ماه رمضونا زندگی میکنم! برا نزدیکی به خدا باید لحظه ها رو دزدید همه ی لحظه ها رو نه فقط یه ماه خاص! با این حال امیدوارم ماه خوبی باشه! شاید منم متحول شدم!
انتقادی نوشتن به معنی از خود ننوشتن نیست! اگه اونجوری بود دیگه هیشکی وبلاگ نمیزد و همه میرفتن روزنامه میخوندن یا چه میدونم سایتای خبری! چند روزیه می خوام یه پست بنویسم در باره ی تجاوز علیه زنان ولی لامصب نوشتنم نمیاد! نمیدونم این چه فکر مزخرفیه که من خودمو مجاب میکردم بیام و همش اجتماعی مطلب بنویسم هرچند که اگه مخاطب تیزی باشید می فهمید که پستای شخصی منم اون ته ته هاش یه وجه جمعی و اجتماعی دارن! خاصیت کسایی که جامعه شناسی میخونن همینه به قول استادمون گند میزنن به همه چی حتی یه رمان عاشقانه!
جاتون خالی بچه ها من این اواخر خیلی بزرگ شدم! مخصوصا این مدت که کمرنگ بودم! الان خیلی از زن بودنم بیشتر لذت میبرم! یه سری چیزا دیگه خودشونو بکشنن نمیتونن عصبانیم کنن و من دیگه هر چی دلم بخواد به زبون میارم!
این روزا خوشحالم از اینکه میتونم بعد از مدت ها دامن بپوشمو خلخال ببندم به پاهام و موهامو بریزم دورم و انقدر برقصم تا گم بشم تو صدای جیرینگ جیرینگ خلخال پاهام و دو ساعت بعدش شلوار جین بپوشم با کتونی و کوله پشتی و برم تو قسمت مردونه ی اتوبوس بشینم و هرچی راننده میگه برو تو زنونه به هیچ جام حساب نکنم !
این روزا خوشحالم از اینکه میتونم لبخند بزنم به صورت پر از اضطراب مادربزرگم که وقتی دارم برا خواهرم از ازدواج خواهر 21 ساله ی دوستم میگم، رو میکنه به من و میگه: آخه تو چرا نمیذاری خواستگارات بیان، ببین همه شوهر کردن!!!!!!
این روزا خوشحالم از اینکه خیلییییی قوی تر از 2 ،3 ماه پیشم! این روزا خوشحالم از اینکه در عین اینکه پرم از رهایی ولی میدونم اون هست بی هیچ قیدو بند فیزیکی و من گاهی تو طول روز درست زمانی که منتظرش نیستم بهش فکر میکنم و بدون اینکه بدونم ته ش چی میشه لبخند میزنم!
این روزا خوشحالم از اینکه زنم، خوشحالم از اینکه زیبام، خوشحالم از اینکه میتونم صورت فرشته ی 6 ماهه ی خواهرمو به صورتم بچسبونم و با ریتم نفسش عطر شیر رو ببلعم و ذوق کنم که میتونم این حسو داشته باشم! این روزا خوشحالم از اینکه بعد از مدت ها با مامان دوتایی میرم بیرون و مانتو میخریم و مثل بچگیام میریم تو پارک میشینیم و ساندویچ میخوریم! این روزا خوشحالم که دارم داستان مینویسم, خوشحالم از اینکه بیشتر از قبل دلم میتپه برا به دست آوردن حقوقم، خوشحالم از اینکه منفعل نیستم و تلاش میکنم برای یه زندگی بهتر حتی اگه متعلق به زن نسل های بعدم باشه!
خوشحالم از اینکه مامانم بالاخره ازم میپرسه دوست پسر داری، من عکستونو دیدیم! و من میتونم با آرامش بهش نگاه کنم و دستمو بذارم رو دستش و بگم : مامان فقط نگرانم نباش من دیگه بزرگ شدم! خوشحالم از اینکه پراز زنانگیم ولی ضعیف نیستم! بذار هرکی هر چی میخواد بگه، من خوشحالم،آزادم،دوست میدارم، مبارزه میکنم،حقمومیگیرم،زندگی میبخشم، روی پاهای خودم وایمیسم و به آسمون نگاه میکنم و فریاد میزنم: خدایا اگه وجود داری ممنون که زن آفریدیم حتی اگر قدرم را نمیدونند!
ماه رمضون نوشت: هنوز تصمیم به روزه گرفتن ، نگرفتم چون اعتقادی به خودسازی یه ماهه ندارم! و اینکه من به سبک خودم تو ماه رمضونا زندگی میکنم! برا نزدیکی به خدا باید لحظه ها رو دزدید همه ی لحظه ها رو نه فقط یه ماه خاص! با این حال امیدوارم ماه خوبی باشه! شاید منم متحول شدم!
وبلاگ یادداشتهای ضعیفه ای که فمنیست شد.
۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه
خستگی
چرا گاهی جراًت تغییر ندارم؟چرا هر چقدر توانمندیم را به کار می گیرم،کافی نیست؟نمی خواهم این بار هم مانند صدها بار گذشته احساساتم را نادیده بگیرم؟چرا این عقل رهایم نمی کند؟خسته ام از جنگ میان این دو.خسته.وکاش جراًت پیدا کنم تا به خودم و فقط به خودم فکر کنم....
۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سهشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)