۱۳۹۰ دی ۲۶, دوشنبه

می خواهم بشینم!

زن که باشی.
زن که باشی
زن که باشی
یعنی هر روز لباس رزم بپوشی و بروی میدان جنگ.
میادین جنگ متفاوتن.گاهی خانه است گاهی بیرون خانه.گاهی دفتر کار است
گاهی محیط دادگاه.گاهی خیابان گاهی مهمانی.تفاوتی نمی کنند.مهم این است
که در حال جنگیدنی.می گیوم جنگ! اما درواقع از جنگ سختتر است.خیلی
سختتر.در جنگ گلوله و تفنگ.تو تنها نیستی.یک ارتش با هزاران هزار نفر
همراهیت می کنند اما در این کارزارهای زندگی تنهایی.خودت هستی و خودت.در
جنگ گلوله و تفنگ تو مرخصی می گیری و دیگری جایت را پر می کند اما در
اینجا ازمرخصی که خبری نیست هیچ هر روز هم به خط مقدم نزدیکتر می شوی.در
جنگ گلوله و تفنگ یا باید چند سالی را بجنگی و یا دیر و زود تیری بر بدنت
می نشیند و خلاص.اما در کارزار زندگی نه شانس آتش بس وجود دارد و نه این
شانس را داری تا تیری نصیبت شود.
من از جنگیدن خسته ام.میخواهم میدان را خالی کنم.می خواهم جا
بزنم.میخواهم بگویم نتوانستم .دوام نیاوردم.میخواهم بگویم له شدم زیر بار
این زندگی. و دیگر کافی ست....اما می دانم.میدانم این هم جنگی دیگر
است.جنگ با خود واقعیم که اهل کوتاه آمدن و جا زدن نیست.اهل سازش و آتش
بس هم نیست.
آه...
زن که باشی....

۱ نظر:

  1. زن كه باشي...بايد بجنگي...خودت بهترين تعريف را گفتي...پس بجنگ...مي‌دونم كه روزهايي مياد كه خسته ميشي...آزرده ميشي...غمگين ميشي...اما نبايد نااميد بشي....خدا هم همراهت خواهد بود...مطمئنم

    پاسخحذف