۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

سالگرد آغاز زندگی دو نفره


یک دهه گذشت امروز از آغاز نقش همسری من.و من دیگر آن دختر 19 ساله ساده و آرام روزهای اول زندگی مشترک نیستم.امروز زنی هستم که هم به دلیل گذشت این زمان زیاد از زندگی متاهلی و هم به دلیل نوع کارم و ارتباط با زندگی های مشترک بسیاری از خانواده ها، احساس می کنم تجربه زیادی دارم که هیچکدامشان در زمانی که برای ازدواج تصمیم میگرفتم همراهم نبود.
آن روزها مانند بسیاری از دختران جوان با اعتقادات قوی مذهبی، تصورم بر این بود که برای زندگی مشترک اول از همه باید از لحاظ مذهبی همانند هم فکر کنیم.و این البته تا حد زیادی به دلیل تعامل خاص مذهب و سیاست در جامعه ما شامل اشتراک در دیدگاههای سیاسی هم میشد.
عامل دومی که من فکر می کردم نقش زیادی خواهد داشت عشق بود.تصورم از ازدواج نشستن در کنار دریا و تماشای غروب خورشید بود زمانی که دست همسرت در دست توست.
و جز این موارد عامل دیگری را در خوشبختی مهم نمیدانستم.
این روزها اما آموخته ام آن دو عاملی که من مهم می پنداشتم می توانند کمترین نقش را در خوشبختی ایفا کنند.اکنون که 29 ساله شده ام ،5سال است وکالت میکنم ،و 5 سال است تجربه مادری دارم ،میدانم اولین عامل خوشبختی احترام متقابل است،احترام به همسر و پذیرش او با تمام خصوصیاتش.مهم نیست از لحاظ سیاسی یا مذهبی مانند هم فکر میکنیم مهم این است که به عقاید هم احترام بگذاریم.
این روزها در یافته ام عشق چند سال بیشتر دوام ندارد ،آنچه به آن نیازمندیم محبتی عمیق است که تلاش کنیم هر روز بی دریغ نثار هم کنیم.توجه به خواسته های یکدیگر و حمایت از آرزوها از مهمترین شیوه های ابراز این محبت است.
این روزها میدانم برای ازدواج باید واقع بینانه تصمیم گرفت.باید زمان زیادی قبل از ازدواج با هم بود تا به اشتراکات پی برد.تفاوتها را درک کرد.قطعا چند جلسه صحبت کردن(در محیط خانواده یا حداکثر 2-3 بار رستوران رفتن) ،آنچنان که درون خانواده های مذهبی یا سنتی مرسوم است راهی مناسب نیست.
19 ساله که بودم ازدواج برایم تقسیم تمام زندگی بود با کسی که همسرت میشد.اما امروز میدانم حریم خصوصی هرکسی باید حفظ شود،باید از هم فاصله بگیریم تا همیشه با هم بمانیم.تا اکسیژن کافی برای تنفس هر دو نفر باقی بماند.
و می دانم ازدواج آنقدر مهم است که تنها برای آنکه اطرافیانمان ازدواج کرده اند،یا برای اینکه سن ما از آنچه عرف تعریف می کند بیستر شده است،یا برای فرار از تنهایی و یا چون اعتقادات مذهبی راه دیگری برای تعامل با جنس مخالف برای ما تعریف نکرده، نباید در موردش تصمیم گرفت.
پی نوشت:در حال نوشتن این مطلب به ذهنم رسید احتمالا تنها کشوری هستیم که بسیاری از جوانانمان در انتخاب همسر به اشتراک دیگاه سیاسی هم فکر می کنند.!!

۴ نظر:

  1. واقعا اگر می شد آدم با داشتن تجربه هایی که بعد از ازدواج کسب می کنه، ازدواج کنه خیلی عالی می شد، اما از یک طرف سن کم و تجربه کم در زمان ازدواج هم حال و هوا و گیجی دلپذیر خاص خودشو داره.

    پاسخحذف
  2. خوشحالم که این حرف‌ها رو می‌شنوم. حس خوبی بهم می‌ده. اینکه در مورد بعضی چیزا درست فکر می‌کنم.
    سپاسگذارم. :)

    پاسخحذف
  3. شاید تنها کشور غیرسوسیالیست. چون کشورهای سوسیالیست هم عقاید سیاسی تأثیر داره

    پاسخحذف
  4. salam
    man ye dokhtare 20 sale hastam,va az aghayedetun khosham miad va fekr mikonam mitunid behem komak konid chon tajrobatun kheili bishtare,dar halr hal khoshhal misham nazaretuno bgid.email e man :mahdieh1388@yahoo.com

    merc

    پاسخحذف