در ماجرای آمنه و مجید هیچکس به اندازه آموزه های اجتماعی ما مقصر نیست.راههای درست زندگی کردن را نیاموخته ایم تا آن زمان که دختری که عاشقش میشویم دست رد به سینه مان زد خشممان را کنترل کنیم..نیاموخته ایم هر کسی حقی دارد در این زندگی و ما را اجازه گرفتن آن حق نیست..جامعه ایرانی هر روزه خشونت را به رخ ما کشد پس ما هم زمانی که نیازش داریم به کارش میگیریم...و نتیجه اش میشود دختری که از ابتدایی ترین حقوق زندگی کردن به سادگی محروم میشود.
اما دخترک نیز در جامعه ای زندگی می کند که نه قبل از این حادثه در برابر تهدیدها از او حمایت کرده است و نه بعدش او را در بر گرفته است...او سالها برای گرفتن حق قانونی اش که قطعا مجازات عامل حادثه بوده در سیستم قضایی بیمار و ضعیف ما گرفتار شده است و از او دختری پر از نفرت ساخته شده .دختری که از همه کینه دارد و قطعا نمیتوان به او خرده گرفت....و در نهایت هم راهی که برای آرامش یافتن از اینکه مسبب قضیه مجازات شده است به او پیشنها میشود خودش عین خشونت است و بعید میدانم ارامشی را به او برگرداند.
کاش کمی تحمل را به ما یاد میدادند..کمی محبت...احترام به نظر دیگران..احترام به حقوق دیگران...کاش کمی کمتر از خشونت میخواندیم و میشنیدم..کاش روحمان فرصت شاد بودن می یافت.
پی نوشت:هیچ تضمینی نیست ما هم اگر جای این دو بودیم کاری متفاوت میکردیم..ما هم در این جامعه رشد یافته ایم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر