۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۳, سه‌شنبه

ترس

نمیدانم ترس از پیر شدن را مردها هم تجربه میکنند  یا فقط ما زنها اینقدر نگرانش هستیم.
هیچ  چیز در طول زندگی ام مرا نترسانده که این چروکهای ریز هر روز بیشتر از دیروز ترس به قلبم می ریزد.
نمیدانم ترس از دست دادن زیبایی است یا ترس از ضعیف شدن...نمیدانم ترس از بیماری است یا ترس از طرد شدن..هر چه هست دارد به کابوسی تبدیل میشود....
زنانگی را در زیبایی تعریف کرده اند برایمان،در خواستنی بودن،در پسندیده شدن ..و زمانی که حس میکنی ممکن است اینها را از دست بدهی یکهو می ترسی از اینکه زنانگی را از دست بدهی ،میترسی که دیگر زنی ستودنی نباشی...
تلاش سختی است اینکه بخواهی پیشرفت در زندگی اجتماعیت را ،پیشرفت در کار و یا رسیدن به اهداف زندگیت را جایگزین آموخته های سنتی کنی...که زنانگی را دوباره تعریف کنی برای خودت و این تعریف جدید را به دیگران هم منتقل کنی.
پی نوشت:متاسفانه اینقدر پراکنده گفتم که شک دارم منظورم را بیان کرده باشم!!!اما نوشتم تا سالهی بعدی اگر بود بخوانم و بدانم حس این روزهایم را.

۱ نظر:

  1. نترس من فهميدم چي‌ميگي...آره اين ديد سنتي ترس رو به دلمون مياره...و به قول خودت سخته جا انداختن تعريف جديد زن...

    پاسخحذف