خانم میلانی
کاش نساخته بودید «ملی و راههای نرفته اش» را، یا کاش کمی با حوصله تر، کمی با دقت تر و کمی هنرمندانه تر و کمی نزدیک به آنچه در «دو زن» بودید، ساخته بودید.
خانم میلانی
خشونت خانگی درد وحشتناکی است ، درد گروه بزرگی از زنان جامعه ما، می دانم که می دانید و برای همین به سراغش رفته اید، اما چنین موضوع مهمی را باید با حساسیت ساخت. باید جوری ساخت که شعار زده و گل درشت به نظر نرسد که مردم با آن احساس نزدیکی کنند. که مخاطب فکر نکند اغراق کرده اید، که زمزمه نکنند «دیگه حالا اینجوری هم نیستن مادر شوهرها» و با قهقهه نگویند«آآآآقای رییسی میخواد منو بکشه»
می دانید خانم میلانی
هیچ صحنه ای از فیلم شما نبود که من در زندگی یکی از زنان مراجعم ردپایش را ندیده باشم، هر دردی که «ملی» قصه شما می کشید برای من بغضی بود به یاد یکی... از طاهره که روی ولیچر می نشست و هرروز کتک می خورد، از لیلا زن هنرمندی که شوهرش چاقو می گذاشت زیرگلویش، از مریم که پسرهایش به حد مرگ کتکش میزدند، از فاطمه که خودش پزشک بود و شوهرش هم آقای دکتر معروف، از مینا و اکرم و سارا که در اوین منتظر اجرای حکم قصاص بودند به اتهام کشتن شوهرانشان،از زهرا که برای رهایی از خانواده ازدواج کرد و از چاله به چاه افتاد، همه و همه برای من یک «ملی» بودند، و شاید برای همین بغض گلویم را رها نمی کرد و مدام می گفتم کاش ، فقط کاش فیلم بهتری ساخته بودید، کاش تلاش نمی کردید تمام مشکلات زنان را فقط در یک فیلم به نمایش بگذارید، باور کنید خیانت زنان به شوهرانشان به دلیل بی توجهی خودش می توانست سوژه فیلم بعدی شما باشد، باور کنید تمام آنها که خشونت می کنند لزوما در گذشته و کودکی کتک خوردن مادرانشان را ندیده اند، باور کنید تمام زنانی که در گذشته مورد خشونت قرار گرفته اند، تماشاچی آن خشونت به عنوان مادرشوهر نمی شوند... می دانم، می دانم تمام این ها هست و واقعی است و باور کنید بارها و بارها دیده ام، اما کنار هم چیدن تمام این واقعیت ها در یک فیلم، مخاطبی که هیچ درکی از چنین خشونتهایی ندارد را بی اعتماد می کند به واقعی بودن فیلم!
چندصندلی آن طرف تر از من، سه دختر و دو پسر بسیار جوان نشسته بودند که تقریبا تمام طول فیلم در حال بلند حرف زدن و به سخره گرفتن بازی بازیگران و شعارها و دیالوگ ها بودند، می دانید چقدر درد دارد خانم میلانی که درست لحظه پایان فیلم شما همزمان شود با قهقهه این جوانان که نماینده یک نسل هستند؟ کاش کمی ، فقط کاش کمی حساسیت بیشتری به خرج داده بودید برای ساخت فیلمی که زندگی روزمره پر از درد زنان زیادی است...
من اما هرچه کردم طاقت نیاوردم،
فیلم که تمام شد رفتم سراغ این چند جوان که هنوز خنده شان را نمی توانستند کنترل کنند و گفتم نمی خواهم به شما بگویم سینما مکان عمومی است و صحبتها و سروصدای شما اجازه نمی داد ما صدای فیلم را بشنویم، میخواهم یک چیز بگویم، من سالهاست به عنوان وکیل با چنین زنانی برخورد داشته ام، می دانم به نظرتان مضحک است، اما باور کنید زندگیشان همینقدر اغراق آمیز پر از ترس و وحشت و خشونت است و اصلا هم شوخی نیست،
از خودشان دفاع کردند که ما به بازی بازیگران می خندیم
گفتم می دانم، اما فقط کاش کمی هم به دردی که پشت تمام این سکانسها بود فکر می کردیم و سکوت می کردیم به احترام تمام آن زنهایی که بیمارستان رفته اند، فرزندشان را از دست دادند، صورتهایشان را اسید از آنها گرفت و خیلی های دیگر که زندگی برایشان تمام شد...
و رفتم
و بغضم را رساندم به خانه و روی تخت تا در آرامش تنهایی بترکد.
کاش نساخته بودید «ملی و راههای نرفته اش» را، یا کاش کمی با حوصله تر، کمی با دقت تر و کمی هنرمندانه تر و کمی نزدیک به آنچه در «دو زن» بودید، ساخته بودید.
خانم میلانی
خشونت خانگی درد وحشتناکی است ، درد گروه بزرگی از زنان جامعه ما، می دانم که می دانید و برای همین به سراغش رفته اید، اما چنین موضوع مهمی را باید با حساسیت ساخت. باید جوری ساخت که شعار زده و گل درشت به نظر نرسد که مردم با آن احساس نزدیکی کنند. که مخاطب فکر نکند اغراق کرده اید، که زمزمه نکنند «دیگه حالا اینجوری هم نیستن مادر شوهرها» و با قهقهه نگویند«آآآآقای رییسی میخواد منو بکشه»
می دانید خانم میلانی
هیچ صحنه ای از فیلم شما نبود که من در زندگی یکی از زنان مراجعم ردپایش را ندیده باشم، هر دردی که «ملی» قصه شما می کشید برای من بغضی بود به یاد یکی... از طاهره که روی ولیچر می نشست و هرروز کتک می خورد، از لیلا زن هنرمندی که شوهرش چاقو می گذاشت زیرگلویش، از مریم که پسرهایش به حد مرگ کتکش میزدند، از فاطمه که خودش پزشک بود و شوهرش هم آقای دکتر معروف، از مینا و اکرم و سارا که در اوین منتظر اجرای حکم قصاص بودند به اتهام کشتن شوهرانشان،از زهرا که برای رهایی از خانواده ازدواج کرد و از چاله به چاه افتاد، همه و همه برای من یک «ملی» بودند، و شاید برای همین بغض گلویم را رها نمی کرد و مدام می گفتم کاش ، فقط کاش فیلم بهتری ساخته بودید، کاش تلاش نمی کردید تمام مشکلات زنان را فقط در یک فیلم به نمایش بگذارید، باور کنید خیانت زنان به شوهرانشان به دلیل بی توجهی خودش می توانست سوژه فیلم بعدی شما باشد، باور کنید تمام آنها که خشونت می کنند لزوما در گذشته و کودکی کتک خوردن مادرانشان را ندیده اند، باور کنید تمام زنانی که در گذشته مورد خشونت قرار گرفته اند، تماشاچی آن خشونت به عنوان مادرشوهر نمی شوند... می دانم، می دانم تمام این ها هست و واقعی است و باور کنید بارها و بارها دیده ام، اما کنار هم چیدن تمام این واقعیت ها در یک فیلم، مخاطبی که هیچ درکی از چنین خشونتهایی ندارد را بی اعتماد می کند به واقعی بودن فیلم!
چندصندلی آن طرف تر از من، سه دختر و دو پسر بسیار جوان نشسته بودند که تقریبا تمام طول فیلم در حال بلند حرف زدن و به سخره گرفتن بازی بازیگران و شعارها و دیالوگ ها بودند، می دانید چقدر درد دارد خانم میلانی که درست لحظه پایان فیلم شما همزمان شود با قهقهه این جوانان که نماینده یک نسل هستند؟ کاش کمی ، فقط کاش کمی حساسیت بیشتری به خرج داده بودید برای ساخت فیلمی که زندگی روزمره پر از درد زنان زیادی است...
من اما هرچه کردم طاقت نیاوردم،
فیلم که تمام شد رفتم سراغ این چند جوان که هنوز خنده شان را نمی توانستند کنترل کنند و گفتم نمی خواهم به شما بگویم سینما مکان عمومی است و صحبتها و سروصدای شما اجازه نمی داد ما صدای فیلم را بشنویم، میخواهم یک چیز بگویم، من سالهاست به عنوان وکیل با چنین زنانی برخورد داشته ام، می دانم به نظرتان مضحک است، اما باور کنید زندگیشان همینقدر اغراق آمیز پر از ترس و وحشت و خشونت است و اصلا هم شوخی نیست،
از خودشان دفاع کردند که ما به بازی بازیگران می خندیم
گفتم می دانم، اما فقط کاش کمی هم به دردی که پشت تمام این سکانسها بود فکر می کردیم و سکوت می کردیم به احترام تمام آن زنهایی که بیمارستان رفته اند، فرزندشان را از دست دادند، صورتهایشان را اسید از آنها گرفت و خیلی های دیگر که زندگی برایشان تمام شد...
و رفتم
و بغضم را رساندم به خانه و روی تخت تا در آرامش تنهایی بترکد.
از چه طریقی می شه با شما، نویسنده این مطلب تماس گرفت؟
پاسخحذفاسم و مشخصات و راه تماستان را برای من بگذارید، و دلیل نیاز به تماس را، من با شما تماس می گیرم. (پیغامها قبل از انتشار نیاز به تایید من دارد و در نتیجه در صفحه منتشر نمی شود)
حذفپیغامتان را هم می توانید به شکل کامنت بگذارید، باز هم در صفحه منتشر نخواهد شد اگر نخواهید.
ممنون از پیغامتان، روی فیس بوک مسیج زدم
حذفاین نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذف