۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۲, جمعه

فرصت و مهارت

یادم نیست اولین بار چندساله بود که به آشپزی علاقه نشان داد، اما از هفت سالگی تجربه های دونفره آشپزی من و پسرک با پختن کیکهای ساده و بعد غذاهای ابتکاری شروع شد.
هیچ چیز به اندازه اینکه فرصت آشپزی پیدا کند، او را سر ذوق نمی آورد،
الان سه هفته است که به شکل منظم حداقل هقته ای سه یا چهار بار، غذاهای مختلفی را از روی یک سایت آشپزی که خودش پیدا کرده درست می کند.
در این چهارسال گذشته، قدم به قدم از کنارش فاصله گرفتم و فرصت دادم تا یاد بگیرد و تجربه کند.
امشب وقتی می خواست ماکارانی بپزد، به کارهایش که نگاه می کردم شگفت زده شده بودم! به خوبی همه ظرایف را رعایت می کرد، حواسش به مواد اولیه کاملا جمع بود و می دانست باید گوش را چطور در تابه سرخ کند تا گلوله نشود، یا اینکه ماکارانی چه موقع آبکش شود. و یا سیب زمینی ها چطور به ته دیگه تبدیل می شودد.




گفتن ندارد، دلم غنج می رفت از تماشایش، از تماشای بزرگ شدنش، ذوق کردنش و لذت بردنش
اما بیشتر حواسم پی این بود که آموزش دادن خیلی چیزها، فقط به کمی باور کردن و فرصت دادن نیاز دارد، اگر بار اولی که سراغ آشپزی امد، مسخره اش می کردم، شاید هرگز کار به اینجا نمی رسید. شاید اگر به او گفته بودم، نیازی نیست یاد بگیری، و این کار دخترهاست هرگز این لذت را کشف نمی کرد.
می دانم قطعا نسل ما بسیاری از لذتها را چون هرگز فرصت تجربه نداشتیم از دست داده ایم. 

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۴, پنجشنبه

نقطه کور

انتخابم برای رفتن به سینما و دیدن فیلم «نقطه کور» تا حد زیادی از سر ناچاری بود و نداشتن گزینه دیگر، اما فیلم کاملا مرا غافلگیر کرد.
بازی فوق العاده زیبا و واقعی فروتن، یاداور فیام تاثیر گذار و استثنایی قرمز بود. مردی دارای اختلالش شخصیت پارانویید که همسر و فرزندانش را مدام مورد بازجویی قرار می دهد و وقتی به پاسخ نمی رسد سراغ اطرافیان و همسایه ها می رود. مردی که از همسرش می خواهد لیست تمام خریدها و کارهایی که در غیاب او انجام می دهد را نگه دارد و بعد یک به یک آنها را جمع می زند تا ببیند پولی که به خانه می آید چطور و کجا خرج می شود. 
پدری که علیرغم اینکه زحمت کش است و شغل بسیار سختی دارد و همه تلاشش را می کند تا خانواده اش را تامین کند، فرزندانش از او فاصله می گیرند و می ترسند. 
همسری که به وضوح در یک صحنه به خواهر جوانترش می گوید که در انتخاب همسر دقت کند وگرنه وقتی بچه دار شود باید با همه اخلاقهای بد شوهر بسازد. 

فیلم، خشونت حاکم بر خانواده را که اتفاقا بر خلاف تصور دیگران از نوع خشونت فیزیکی نیست به خوبی به تصویر می کشد. 
فیلم در کنار روایت داستان زندگی خانواده خسرو، زندگی زوج های دیگری را هم روایت می کند که تمام آنها اگرچه  خوب و خوش به نظر می رسند اما در واقع درگیر مشکلات بسیاری هستند. یکی شغلش را از دست داده اما هنوز به همسرش نگفته است، آن دیگری پس از گذشتن از بحران خانوادگی که تا حد طلاق پیش رفته، حالا با ورشکستگی همسرش دست و پنجه نرم می کند، و دختر جوان دانشجوی پزشکی که به نظر می رسد با دوست پسرش مشکلاتی دارد. 

تمام فیلم به نظر من روایتی واقعی و ملموس را پیش می برد، تا پانزده بیست دقیقه اخر فیلم. آنجا بود که من را نسبت به فیلم و نگاه سازنده فیلم دچار تردید کرد. 
تا دقایق انتهایی فیلم شما کاملا بی رغبتی، سردی و خشم هانیه توسلی در نقش همسر خسرو را نسبت به خسرو لمس می کردید و هر لحظه در انتظار بودید که چمدانی را که جمع کرده است بردارد و برود. اما از یک جایی به بعد، کارگردان به سراغ روایت یک زندگی دیگر هم می رود. 
زندگی زن  و مردی که دو دختر دوقلو دارند و از یکدیگر جدا شده اند، هر کدام از دختران با یکی از والدین زندگی می کند و آخر هفته در کلانتری تحویل داده می شوند. چرا؟ چون پدرشان گفته است اینطور بهتر است. 
این زن و مرد افراد ثروتمندی هستند که به نوعی هرکدام دنبال خوشی خودشان هستند (اگرچه این خوشی هم گویا ظاهری است و هرکدام درگیری هایی دارند) و هیچکدام به فکر فرزندان نیستند تا آنجا که خبری از پدر و مادر نمی شود و فرزندان مجبور می شوند شب را در خانه خسرو بمانند. 

فیلم برای من در این چند دقیقه آخر کاملا در تقبیح طلاق و زوجینی بود که به سراغ طلاق می روند. 
به عبارت دیگر حسی که به من به عنوان مخاطب داده می شد این بود که راه حل زندگی پر از تشنج و دعوای خسرو، اگرچه در طلاق است، اما این آلترناتیو قرار نیست برای هیچکدام خوش بختی به همراه بیاورد. و از همه مهمتر به من به عنوان یک زن یک پیام مشخص داشت، آینده و زندگی فرزندانت می تواند با طلاق خراب شود، پس بهتر است ماند و ساخت. (اگرچه فیلم به صراحت انتخاب زن برای ماندن را نشان نمی دهد و حس تردید در ماندن و رفتن را در مخاطب نگه می دارد)




قطعا نمی توان توقع داشت تمام فیلمها با نگاهی فمینیستی به مسایل اجتماعی بپردازند اما حداقل می شود توقع داشت، به شکل غیر مستقیم هم به زنان همان پیغامهای سنتی سرکوب گر را منتقل نکنند. یا شاید این هم توقع بیش از حدی باشد.!

دوستی که همراه هم فیلم را می دیدیم از نگاه من به قیلم تعجب کرده بود و معتقد بود به هیچ عنوان چنین پیغامی از فیلم نگرفته است بلکه برداشتش این بود که فیلم در مقام توصیف چند موقعیت مختلف از زندگی زوجین بوده است و اینکه گاهی هر کاری که انجام دهی یا هر انتخابی که بکنی تو را به آرامش نمی رساند و زندگی همه انسانها درگیری های فراوانی دارد. 
بهرحال قطعا فیلم خوب فیلمی است که هرکسی بتواند تفسیر شخصی خود را داشته باشد، من اما ترجیح می دادم وقتی فیلمی به موضوعی مثل خشونت روانی در خانواده و تاثیر آن بر زن و فرزند و حتی خود خشونتگر می پردازد، کمی بیشتر از این شخصیت زن فیلم فعال باشد-عمدا نمی گویم منفعل بود چرا که غیر منصفانه است- .

پی نوشت : بسیاری از صحنه های فیلم برایم کاملا ملموس و یاداوار روزهای تلخی بود. صحنه هایی که باعث شد خاطراتی برایم یاداوری شوند که کاملا از ذهنم پاک شده بود. 
مادری که مدام از فرزندانش می خواهد امور ساده زندگی را از پدرشان مخفی کنند چرا که نمی خواهد بی جهت مورد استنتاق قرار بگیرد. 
همسری که ریز به ریز خرجهای خانه را می نویسد تا به محض اینکه همسرش پرسید «یک میلیون و هشتصد هزار تومن تموم شد؟؟؟» آن لیست را جلوی او بگذارد تا جلوی سین جیم شدن و محاکمه شدن خودش را بگیرد. 
و بسیاری صحنه های دیگر که می دانم برای زنان زیادی یاداور تجربه های تلخشان هست.