۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۲, جمعه

فرصت و مهارت

یادم نیست اولین بار چندساله بود که به آشپزی علاقه نشان داد، اما از هفت سالگی تجربه های دونفره آشپزی من و پسرک با پختن کیکهای ساده و بعد غذاهای ابتکاری شروع شد.
هیچ چیز به اندازه اینکه فرصت آشپزی پیدا کند، او را سر ذوق نمی آورد،
الان سه هفته است که به شکل منظم حداقل هقته ای سه یا چهار بار، غذاهای مختلفی را از روی یک سایت آشپزی که خودش پیدا کرده درست می کند.
در این چهارسال گذشته، قدم به قدم از کنارش فاصله گرفتم و فرصت دادم تا یاد بگیرد و تجربه کند.
امشب وقتی می خواست ماکارانی بپزد، به کارهایش که نگاه می کردم شگفت زده شده بودم! به خوبی همه ظرایف را رعایت می کرد، حواسش به مواد اولیه کاملا جمع بود و می دانست باید گوش را چطور در تابه سرخ کند تا گلوله نشود، یا اینکه ماکارانی چه موقع آبکش شود. و یا سیب زمینی ها چطور به ته دیگه تبدیل می شودد.




گفتن ندارد، دلم غنج می رفت از تماشایش، از تماشای بزرگ شدنش، ذوق کردنش و لذت بردنش
اما بیشتر حواسم پی این بود که آموزش دادن خیلی چیزها، فقط به کمی باور کردن و فرصت دادن نیاز دارد، اگر بار اولی که سراغ آشپزی امد، مسخره اش می کردم، شاید هرگز کار به اینجا نمی رسید. شاید اگر به او گفته بودم، نیازی نیست یاد بگیری، و این کار دخترهاست هرگز این لذت را کشف نمی کرد.
می دانم قطعا نسل ما بسیاری از لذتها را چون هرگز فرصت تجربه نداشتیم از دست داده ایم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر