۱۳۹۵ آذر ۲۷, شنبه

خانه سی و پنج سالگی

از تولد سال قبل که گفته بودم «جهنم ۳۴ سالگی» تا کنون، چیزهای زیادی تغییر کرده است. روند تغییرات آنقدر تند و سریع بود که هنوز فرصت تحلیل خوب و صحیح هم شاید کامل دست نداده باشد

اما در ۳۵ سالگی، حالم خوب است. قدمهای بلندی به سمت آرزوهایم که برای فراموش نکردنشان، تلاش کرده بودم، برداشته ام. و امیدوار و دلخوشم به آینده
آینده ای که می دانم روشن یا تاریک بودنش در اختیار خودم خواهد بود. آینده ای که باید برای روشن بودنش تلاش زیادی کنم

این یادداشت، هیچ حرف خاصی ندارد، جز روز نوشتی از تولدم برای خودم تا بماند برای سالهای بعد.

تا یادم باشد. چقدر در این یکسال، سختی و درد کشیدم ، اما از این جایی که هستم راضیم. و  ارام.



تا یادم باشد این خانه را چقدر دوست دارم، تا یادم باشد، روزهایی زیادی در همین خانه گریه امانم را برید، استرس و فشار عصبی بیمارم کرد، اما  چه روزها و لحظات پر از آرامشی را در آن، و فقط در همین چند ماه تجربه کردم.
و تا یادم باشد این گلها و این روز و این شب را.

پنج سال پیش در روز تولدم نوشته بودم :

سه دهه را زود گذراندم.دهه 30 برایم خیلی مهم بود و میخواستم کارهای بزرگی در آن بکنم ونمیدانم شد یا نشد اما میخواهم در دهه 40 آرزوهایی که دیگر نه آنقدر بزرگ هستند و نه آنقدر رویایی ، به واقعیت تبدیل کنم.
میدانم نمی توان سرعت زمان را کم کرد اما میدانم قدر لحظات این دهه را خیلی بیشتر میدانم.

۵ سال گذشته است. سی و پنج ساله شده ام. و مسیر را درست می روم.

پی نوشت: با چهار روز تاخیر از روز تولد نوشتم، اما باید می نوشتم تا ثبت شود. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر