۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

احساس زنانگی

زن بودن یعنی مهم نیست 20 ساله ای یا 40 ساله،باز هم ساده دل می بندی.به چیزهای کوچک یا بزرگ.نزدیک یا دست نیافتنی،در بیداری یا در رویا.مهم نیست چقدر مقاومت کنی یا چقدر به خودت مطمئن باشی.مهم نیست روشنفکری یا سنتی.مهم نیست چقدر در زندگی تجارب مختلف داشته ای یا نه.مهم این است که درست در زمانی که تصور می کنی داری عاقلانه زندگی می کنی و همه چیز را تحت کنترل داری.....درست در همان زمان اتفاقی می افتد تا به تو ثابت شود زن هستی.نمی توانی در مقابلش بایستی یا انکارش کنی..تمام تجاربت ، تمام روشنفکریت،تمام منطقت همه و همه پشتت را خالی می کنند.خیلی ساده و راحت.پیش از آنکه بفهمی همه رفته اند.حتی دیگر نمی توانی خوددار باشی یا شرایط را کنترل کنی.....دل می بندی.به همان کوچک.به همان رویا . یا به همان که شاید یک لباس باشد یا یک عطر.یه همان که شاید یک دوست قدیمی است یا یک دوست جدید.به همان که نمی دانی اصلا چیست .فقط می دانی که هست و مقاومت هم فایده ای ندارد..منتظر می شوی.منتظر یک اتفاق.منتظر یک لحظه..... و بعد در می یابی که این زنانگی را نمی شود کاری کرد.نمی شود.

۱ نظر: