شش ماه پیش آمده بودند دفتر تا در مورد شروط ضمن عقد مشاوره بگیرند. دو جلسه آمدند و رفتند تا هر دو در نهایت به تفاهم رسیدند. یکسال و نیم دوست بودند و قرار بود تعطیلات فروردین عقد کنند.
دو هفته پیش دوباره آمده بود. زن به تنهایی. شرایط روحی نامناسب آن قدر بر وضعیت جسمانی اش اثر گذاشته بود که نشناختمش.
وکالت در طلاق را به من داد و خواهش کرد هرچه سریعتر پرونده طلاق را به جریان بیاندازم.
وقتی پرسیدم چه شده؟ شش ماه پیش که به نظر همه چیز به نظر مرتب می آمد؟ بغضش ترکید و از تمام ماجراهایی گفت که همه از همان روز عقد شروع شده بودند، از فحاشی به خانواده اش در جشن، تا کتک خوردن خودش و اقوامش چند روز بعد از آن، از دزیده شدن توسط به اصطلاح همسری که او را با خود برده است تا به او بفهماند دیگر زن اوست و قطع کردن موبایلش که سبب شده تا خانواده دو روز هیچ خبری از او نداشته اند. ...
و من ...و من که فقط سعی می کردم نفس عمیق بکشم تا لرزش بدنم را نفهمد.
اما یک جمله در انتهای حرفهایش بود که کاش و کاش و کاش می توانستیم در تمام بیلبوردهای شهر بنویسیم:
« خانم وکیل، یکسال و نیم تمام حرکاتش را زیرنظر داشتم که ببینم ممکنه خشونتی داشته باشه یا نه، و هیچ وقت حتی یک حرکت نامناسب یا کمی ترسناک از او ندیدم، و درست وقتی صیغه عقد جاری شد، انگار غولی ترسناک از پشت اون شخصیت بیرون اومد»
و من که فقط به او دلگرمی می دادم که بهترین کمکی که به خودش کرده است همین وکالت در طلاقی است که اکنون کمک می کند تا حداقل رنج «چگونه طلاق گرفتن» به تمام رنجهای جسمی و روحی اش اضافه نشود.
شروط ضمن عقد را جدی بگیریم. شروط ضمن عقد را جدی بگیریم. شروط ضمن عقد را جدی بگیریم.
دو هفته پیش دوباره آمده بود. زن به تنهایی. شرایط روحی نامناسب آن قدر بر وضعیت جسمانی اش اثر گذاشته بود که نشناختمش.
وکالت در طلاق را به من داد و خواهش کرد هرچه سریعتر پرونده طلاق را به جریان بیاندازم.
وقتی پرسیدم چه شده؟ شش ماه پیش که به نظر همه چیز به نظر مرتب می آمد؟ بغضش ترکید و از تمام ماجراهایی گفت که همه از همان روز عقد شروع شده بودند، از فحاشی به خانواده اش در جشن، تا کتک خوردن خودش و اقوامش چند روز بعد از آن، از دزیده شدن توسط به اصطلاح همسری که او را با خود برده است تا به او بفهماند دیگر زن اوست و قطع کردن موبایلش که سبب شده تا خانواده دو روز هیچ خبری از او نداشته اند. ...
و من ...و من که فقط سعی می کردم نفس عمیق بکشم تا لرزش بدنم را نفهمد.
اما یک جمله در انتهای حرفهایش بود که کاش و کاش و کاش می توانستیم در تمام بیلبوردهای شهر بنویسیم:
« خانم وکیل، یکسال و نیم تمام حرکاتش را زیرنظر داشتم که ببینم ممکنه خشونتی داشته باشه یا نه، و هیچ وقت حتی یک حرکت نامناسب یا کمی ترسناک از او ندیدم، و درست وقتی صیغه عقد جاری شد، انگار غولی ترسناک از پشت اون شخصیت بیرون اومد»
و من که فقط به او دلگرمی می دادم که بهترین کمکی که به خودش کرده است همین وکالت در طلاقی است که اکنون کمک می کند تا حداقل رنج «چگونه طلاق گرفتن» به تمام رنجهای جسمی و روحی اش اضافه نشود.
شروط ضمن عقد را جدی بگیریم. شروط ضمن عقد را جدی بگیریم. شروط ضمن عقد را جدی بگیریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر