۱۳۹۴ اسفند ۲۲, شنبه

می جنگم


«آقای استیید 
.......
می بینید، من هم بالاخره یک طرفدار حق رای زنان شدم 
شما به من گفتید هیچکس به حرف دختری مثل من گوش نمی کند، اما من دیگر قادر به تحمل کردن نیستم
همه عمر، من زنی قابل احترام بودم، چرا که به حرف مردان گوش می گردم 
اما حالا میفهمم
من نه بیشتر از شما ارزش دارم نه کمتر 
یکبار خانم پانکراس می گفت
اگر مردان حق دارند برای آزادیشان بجنگند، زنان هم حق دارند که برای آن بجنگند. 
اگر قانون می گوید که من نمی توانم پسرم را ببینم، پس من برای تغییر این قانون می جنگم. 
......»

بخشهایی از نامه مود واتز به بازپرس آرتور استیید، فیلم سافرجیت (۲۰۱۵)




۱۳۹۴ اسفند ۱۲, چهارشنبه

خانه بخت کجاست؟

خبری که دیروز پخش شد از برگزاری جشن ازدواج دانش آموزی در یکی از شهرستانهای استان هرمزگان می گفت که با هدف تسهیل امر ازدواج مطابق با آداب و فرهنگ ایرانی اسلامی اجرا شده است!
تیتر خبر امروز اما تکذیبیه آن خبر بود و در آن آمده بود، مراسم مورد اشاره جشن ازدواج نبوده است، بلکه همایشی بوده است برای دانش آموزان متاهل مقطع متوسطه دوم که به اشتباه! جشن ازدواج خوانده شده است.




من اما به این می اندیشم که آیا این تکذیبیه چیزی را عوض می کند؟ این جشن جشن ازدواج نبوده است. جشنی برای مزدوجین بوده است. جشنی برای ۵۰ دانش آموز شهرستان ۳۷ هزارنفری پارسیان  و خانواده هایشان!

....
و من به پنجاه زندگی می اندیشم.
به پنجاه نفر-زندگی خاموش شده
به پنجاه نفر-آرزوی فراموش شده
به پنجاه نفر-رویای کشته شده شده

چه آنهایشان که از کودکی خواب لباس عروس می دیده اند و اکنون خوشحال از بزرگ شدن و خانم شدن، تجاربشان را با فتخار در اختیار همکلاسی هایشان می گذارند، چه آنهایی که روز عقد، چشمهایشان اشکبار و دلهایشان خون بوده است، اما توان مخالفت نداشته اند.
هر دو گروه باخته اند
به قیمت حفظ رسوم دردناک و سنتهای خشونتبار، همه زندگیشان را باخته اند
و من
نگاه می کنم به آینده
به دو سال، پنج سال یا ده سال آینده
و دخترکانی که  فرزندی در کنار، به سوگواری رویاهایشان نشسته اند.و تجاوزها، افسردگی ها، و خودسوزی ها ، و خیانتها و .....


پی نوشت: فراموش نکنیم این ۵۰ نفر دخترانی بوده اند که همچنان بعد از ازدواج به درس خود ادامه داده اند، و قطعا اگر آمار ترک تحصیل کنندهگان را نیز اضافه کنیم، بیشتر خواهند بود.