1. سال 1389 از راه رسید و من امسال مانده بودم در انتخاب دعاهای تحویل سال. مثل همیشه سلامتی و شادابی خانواده ام او بود اما بعد...نمی دانستم باید چه را آرزو کنم:آزادی؟خودم هم در دعای خودم تردید داشتم.فقط دعا کردم سال بهتری برای همه ایرانیان باشد.خیلی بهتر.
2. امسال هم خوشبختانه ر تعطیلات را در مسافرت هستم اما این بار هر لحظه که احساس می کنی چقدر خوشحالی و آرامش را با تمام وجودت لمس می کنی ،غمی بزرگ به سراغ آدم می آید که مانع رشد این احساسات می شود.خاطره آنها که دیگر نیستند،آنها که فعلا نیستند و خاطره درد و رنج خانواده های زیادی که هر روز هم بر تعدادشان افزوده می شود.
3. هرسال بهار یادآوری مان می کند،باید امید داشت.بهار امسال که سبزتر هم هست.آری، آدمی به امید زنده است.
۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه
۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه
8 مارس
8 مارس.این روز برای من هم شادی می آورد و هم غم.شادم از تصور اینکه میلیونها زن در این روز دستاوردهایشان را به جشن می نشینند و خواسته هایشان را بلندتر فریاد می زنند. و غمگینم از یاداوری آنچه زنان کشورم از آن محرومند و اکثرا این محرومیت را نمی شناسند.و این روزها غمگینتر زیرا می بینم که با چه توان و تلاشی می خواهند آنچه را در طی سالها زنان ما به دست آورده اند به آرامی از آنها بگیرند.
8 مارس را در ایران تعداد محدودی از دانشگاهیان و روشنفکران به عنوان روز زن می شناسند آخر ما خودمان روز زن داریم و در آن بی وقفه از یک مادر نمونه و فداکاریهایش می گوییم و دلخوشیم به هدیه های که تقدیم مادرانمان می کنیم و نمی پرسیم در این سالها بر آنها چه گذشته است.اما در 8 مارس به" شجاعت زن" هدیه می دهند و از تلاشهایش برای رسیدن به حقوقش تقدیر می کنند نه از گذشت کردنها و خود ندیدنهایش.
8 مارس اما برای من احساس شور هم می آورد .امید به آینده و ایمان به تلاش.
پی نوشت:
1.چقدر دلتنگ روزهای بودن در "راهی" ام.در کنار دوستان و همکاران پر تلاش و با انگیزه ای که قصدشان فقط کمک بود.
2.برای اولین بار یک زن برنده اسکار بهترین کارگردانی شد.
3.این پست را دو روز قبل نوشته بودم اما به دلیل سرعت اینترنت امروز موفق به گذاشتن آن شدم.
4.برای تمام زنان آروزی سالی خوش و با موفقیت دارم.
8 مارس را در ایران تعداد محدودی از دانشگاهیان و روشنفکران به عنوان روز زن می شناسند آخر ما خودمان روز زن داریم و در آن بی وقفه از یک مادر نمونه و فداکاریهایش می گوییم و دلخوشیم به هدیه های که تقدیم مادرانمان می کنیم و نمی پرسیم در این سالها بر آنها چه گذشته است.اما در 8 مارس به" شجاعت زن" هدیه می دهند و از تلاشهایش برای رسیدن به حقوقش تقدیر می کنند نه از گذشت کردنها و خود ندیدنهایش.
8 مارس اما برای من احساس شور هم می آورد .امید به آینده و ایمان به تلاش.
پی نوشت:
1.چقدر دلتنگ روزهای بودن در "راهی" ام.در کنار دوستان و همکاران پر تلاش و با انگیزه ای که قصدشان فقط کمک بود.
2.برای اولین بار یک زن برنده اسکار بهترین کارگردانی شد.
3.این پست را دو روز قبل نوشته بودم اما به دلیل سرعت اینترنت امروز موفق به گذاشتن آن شدم.
4.برای تمام زنان آروزی سالی خوش و با موفقیت دارم.
۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه
چرا فمینیسم در ایران نمی گیرد؟
دوست عزیزم دعوت کرده بود تا در آستانه 8 مارس در بحثی با این عنوان چرا فمینیسم در ایران نمی گیرد شرکت کنیم.از آنجا که خود ایشان این بحث رو به شکل مفصل بررسی کردند من فقط مختصری در این خصوص می نویسم:
اول اینکه من معتقدم نمی توانیم بگوییم فمینیسم در ایران نگرفته است. اگر کمی سطح توقع و انتظاراتمان را پایین بیاوریم می بینیم بسیاری از زنان جامعه ما در سطوح مخلف سنی ،شغلی، و عقیدتی با این بحث درگیر شده اند.اما من هم معتقدم عواملی سرعت پا گرفتن این جنبش را در ایران کند نموده است.و باز هم من معتقدم قطعا دو عامل سنت و فرهنگ مهمترین نقش را در این زمینه دارند.
باید دقت کرد که متاسفانه در ایران سنت و مذهب گاهی آنقدر آمیخته اند که نمی توان به راحتی مرز آنها را تشخیص داد و این موضوع را افرادی مثل من که هم اعتقادات مذهبی دارند و هم از سنت فراریند بیشتر درک می کنند.من و امثال من آرزومند روزی هستیم که با اطمینان این دو را از هم تفکیک می کردیم و به آنچه اسلام واقعی می دانیم می رسیدیم.
اما من می خواهم به یک مانع دیگر هم اشاره کنم و آن تبلیغات منفی طرف دیگ در خصوص حقوق زنان و به ویژه عنوان"فمینیسم" است.این تبلغات در رسانه های جمعی ما آنقدر زیاد و قوی است که باعث گشته بسیاری از افراد جامعه به خصوص زنان کاملا با پیش داوری با این موضوع روبرو شوند.آنها دید بسیار منفی نسبت به کسانی که از فمینیسم حرف می زنند پیدا نموده اند و در نتیجه به شما اجازه طرح موضوع را نمی دهند.
متاسفانه جریان بنیادگرایی مذهبی در ایران در این سالها با تمام توان تلاش نموده است تا بسیاری از موضوعاتی را که در فرهنگ ایرانی جایی نداشته اند و یا متعلق به سالهایی بسیار دور بوده اند را دوباره به نام دین وارد متن جامعه نمایند و همه ما با کمی دقت مصادیق آن را خواهیم یافت.تلاش مدافعین حقوق زنان در این روزها تا حد زیادی صرف خنثی نمودن این حرکات می گردد که البته از جایگاه مهمی هم برخوردار است.
با این حا در آستانه 8 مارس باید گفت:
همیشه باید امیدوار بود و تلاش کرد.خورشید در انتظار ماست.
پی نوشت: بحث اولیه از اینجا آغاز شده است: http://www.critic.ir/index.php/archives/169
اول اینکه من معتقدم نمی توانیم بگوییم فمینیسم در ایران نگرفته است. اگر کمی سطح توقع و انتظاراتمان را پایین بیاوریم می بینیم بسیاری از زنان جامعه ما در سطوح مخلف سنی ،شغلی، و عقیدتی با این بحث درگیر شده اند.اما من هم معتقدم عواملی سرعت پا گرفتن این جنبش را در ایران کند نموده است.و باز هم من معتقدم قطعا دو عامل سنت و فرهنگ مهمترین نقش را در این زمینه دارند.
باید دقت کرد که متاسفانه در ایران سنت و مذهب گاهی آنقدر آمیخته اند که نمی توان به راحتی مرز آنها را تشخیص داد و این موضوع را افرادی مثل من که هم اعتقادات مذهبی دارند و هم از سنت فراریند بیشتر درک می کنند.من و امثال من آرزومند روزی هستیم که با اطمینان این دو را از هم تفکیک می کردیم و به آنچه اسلام واقعی می دانیم می رسیدیم.
اما من می خواهم به یک مانع دیگر هم اشاره کنم و آن تبلیغات منفی طرف دیگ در خصوص حقوق زنان و به ویژه عنوان"فمینیسم" است.این تبلغات در رسانه های جمعی ما آنقدر زیاد و قوی است که باعث گشته بسیاری از افراد جامعه به خصوص زنان کاملا با پیش داوری با این موضوع روبرو شوند.آنها دید بسیار منفی نسبت به کسانی که از فمینیسم حرف می زنند پیدا نموده اند و در نتیجه به شما اجازه طرح موضوع را نمی دهند.
متاسفانه جریان بنیادگرایی مذهبی در ایران در این سالها با تمام توان تلاش نموده است تا بسیاری از موضوعاتی را که در فرهنگ ایرانی جایی نداشته اند و یا متعلق به سالهایی بسیار دور بوده اند را دوباره به نام دین وارد متن جامعه نمایند و همه ما با کمی دقت مصادیق آن را خواهیم یافت.تلاش مدافعین حقوق زنان در این روزها تا حد زیادی صرف خنثی نمودن این حرکات می گردد که البته از جایگاه مهمی هم برخوردار است.
با این حا در آستانه 8 مارس باید گفت:
همیشه باید امیدوار بود و تلاش کرد.خورشید در انتظار ماست.
پی نوشت: بحث اولیه از اینجا آغاز شده است: http://www.critic.ir/index.php/archives/169
1 سالگی زن و رهایی
1 سال گذشت.
از آغاز زن و رهایی 1 سال گذشته است. 4 اسفند روز تولد او بود.و من چقدر راضیم از این آغاز و از این نوشتن.احساس اینکه جایی در زندگی تنها و تنها متعلق به تو است و آنچه را می خواهی می نویسی. و دوستانت را در آن شریک می سازی.ولی سریع بود.خیلی سریع.
اتفاقات خوب امسال را شاید به سختی بتوان از اتفاقات بد آن بیشتر دانست.سال سختی بود برای ما ایرانیها.اما مطمئنم لحضاتی را تجربه کردیم که هرگز از ذهنمام پاک نخواهد شد.
کاش از ابتدا در بلاگفا شروع نکرده بودم تا الان همه مطالبم را در اینجا داشتم.
اما خوشحالم که 1 سال گذشته است.روز اول احتمال می دادم به دلیل گرفتاری و مشغله اینجا را هم نیمه کاره رها می کنم اما نکردم و چقدر حس خوشایندی دارم.
از آغاز زن و رهایی 1 سال گذشته است. 4 اسفند روز تولد او بود.و من چقدر راضیم از این آغاز و از این نوشتن.احساس اینکه جایی در زندگی تنها و تنها متعلق به تو است و آنچه را می خواهی می نویسی. و دوستانت را در آن شریک می سازی.ولی سریع بود.خیلی سریع.
اتفاقات خوب امسال را شاید به سختی بتوان از اتفاقات بد آن بیشتر دانست.سال سختی بود برای ما ایرانیها.اما مطمئنم لحضاتی را تجربه کردیم که هرگز از ذهنمام پاک نخواهد شد.
کاش از ابتدا در بلاگفا شروع نکرده بودم تا الان همه مطالبم را در اینجا داشتم.
اما خوشحالم که 1 سال گذشته است.روز اول احتمال می دادم به دلیل گرفتاری و مشغله اینجا را هم نیمه کاره رها می کنم اما نکردم و چقدر حس خوشایندی دارم.
۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه
تجربه جدید
فرزندم دیروز بی مقدمه پرسید : مامان از هم جدا شدن یعنی چی؟
پرسیدم: کجا این جمله رو شنیدی؟
گفت: توی یه کارتون می گفت مامان و بابا از هم جدا می شن.
گفتم: عزیزم بعضی وقتا بابا و مامانا دیگه همدیگرو دوست ندارن برای همین جدا از هم زندگی می کنن.ولی اونا همیشه بچه شونو دوست دارن.
با صدایی آروم پرسید:شما که هیچوقت از هم جدا نمی شین؟
گفتم: نه عزیزم
با خوشحالی گفت: می دونستم.
و من احساس کردم فرزندم کم کم با اضطرابها و نگرانیهای زندگی آشنا می شود.و چقدر کار ما برای اینکه او همیشه احساس آرامش و امنیت کند سختر می گردد.
پرسیدم: کجا این جمله رو شنیدی؟
گفت: توی یه کارتون می گفت مامان و بابا از هم جدا می شن.
گفتم: عزیزم بعضی وقتا بابا و مامانا دیگه همدیگرو دوست ندارن برای همین جدا از هم زندگی می کنن.ولی اونا همیشه بچه شونو دوست دارن.
با صدایی آروم پرسید:شما که هیچوقت از هم جدا نمی شین؟
گفتم: نه عزیزم
با خوشحالی گفت: می دونستم.
و من احساس کردم فرزندم کم کم با اضطرابها و نگرانیهای زندگی آشنا می شود.و چقدر کار ما برای اینکه او همیشه احساس آرامش و امنیت کند سختر می گردد.
اشتراک در:
پستها (Atom)