۱۳۹۱ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

داد از که بخواهم؟!!

در دادسرا هنوز باز نشده بود و جمعیت زیادی منتظر بودند
ناگهان صدای فریاد دخترکی به گوش رسید
که روبه جمعیت از ستمی که بر او شده بود میگفت
که پدرش پولدار است 
که زن دومی اختیار کرده و اورا عقد رسمی نموده است
که همه مال اموال او در اختیار این همسر دوم است 
که دخترک مریض است و پدر هزینه درمانش را نمیدهد و ....
دخترک اما آنجایی زار میزد که میگفت بدون اجازه مادرم عقد رسمی کرده است و هیچ مجازاتی هم در انتظارش نیست!
پیش هر کسی رفتیم گفت کار غیر شرعی نکرده است!!!
و ناگهان فریاد زد و با دست بر سرش کوبید
" زنها، خاک بر سرمان که این مردها هر کاری بخواهند میتوانند بکنند و هیچ اعتراضی هم نمی توانیم بکنیم"
.
.
آرامتر که شد نگاهی به تابلوی دادسرا کرد و گفت من دادم را از کدام دادگاه باید بگیرم!!؟؟
.
.
پی نوشت: واکنش اولیه بسیاری این بود که دخترک نگران ارث و میراثش است و از اینکه پولهای پدر صاحب دیگری پیدا کرده نگران است.اما درد پنهان در فریادهای دخترک را فقط باید در چشمهایش و آههای سنگینش می خواند

۱۳۹۱ مرداد ۲۱, شنبه

ترس

ترس لزوما از چوب و چماق نیست.همیشه نباید کتک خورده باشی تا بترسی.نباید زندانیت کرده باشند تا حساب ببری.گاهی فقط یک نگاه است.گاهی یک کلام تلخ.گاهی یک تکان دادن سر به نشانه پشیمانی.پدران و مادران مدرن تصور می کنند اینکه کودکانشان را تنبیه بدنی نمیکنند خیلی پیشرفت بزرگی است.اینکه وقتی کودکشان کار اشتباهی میکند فقط به او نگاه تلخی می اندازند یعنی اصول تربیتی را درست به کار میبرند.
نمیدانم از لحاظ روانشناختی اینکار درست است یا نه اما می خواهم بگویم گاهی ترس از نگاه سرزشنبار،ترس از کلام تلخ و ترس از ناراحت کردن اطرافیان در وجودت میماند.بزرگ میشوی و هنوز میبینی از خیلی ها میترسی.خیلی هایی که هیچگاه تو را کتک نزده اند یا فحش و بد و بیراه نگفته اند اما تو بدون اینکه بدانی همچون کودکی از آنها می ترسی.می ترسی که مبادا فلان کار اشتباه باشد و او خوشش نیاید.می ترسی مبادا فلان حرف را نباید میزدی و حالا سزاوار آن نگاه شده باشی.
جلوتر که میروی ترجیح میدهی هیچ کاری را که فقط یک درصد احتمال میدهی خوشایند نباشد انجام ندهی یا اگر مجبور شدی و یا اگر پیشامدی اتفاق افتاد در مورد آن دروغ بگویی و پنهانکاری کنی مبادا با عوامل ترساننده روبرو شوی.اما چون بزرگ شده ای نامش را ترس نمیگذاری.نامش می شود خستگی.می شود بی حوصلگی.می گویی خسته ام پس نمیخواهم با غر زدن مواجه شوم.میگویی بی حوصله ام پس نمیخواهم با بی توجهی یا سرزنش مواجه شوم.
اما خوب که دقت کنی میبینی میترسی.همانند زنی که آنقدر از همسرش برای بدمزگی غذا کتک خورده است که حتی دیگر جای نمکدان را هم اشتباه نمیگذارد روی سفره تا مبادا بهانه ای باشد برای کتک خوردن دوباره.او میترسد.ما هم میترسیم.عامل ترس مهم نیست.مهم اثراین ترس است که تا همیشه باقی می ماند و یک باره نگاه میکنی و میبنی شکستن نمکدان را هم باید پنهان کرد.به همین سادگی.

۱۳۹۱ مرداد ۱۵, یکشنبه

عقل ناقص!!!!

این دیدگاه که زنان به تنهایی قادر به تصمیم گیری نیستند،نیاز به کمک دارند،احساساتی هستند و غیره و غیره در عمق جان بسیاری از مردان ما نفوذ دارد تا آنجا که به تازگی در سیستمهای رسمی کشور هم شاهد آن هستیم.
- به خانمی که برای مشاوره آمده بود گفته بودم برای گرفتن وکالت در طلاق به یکی از دفاتر اسناد رسمی مراجعه کند و همانجا مهریه را نیز بذل کند.فردایش تماس گرفت که محضردار به او گفته است باید پدر یا مادرش را به عنوان شاهد با خودش بیاورد.گفتم بهانه بی دلیل آورده است و خودم با چند دفترخانه تماس گرفتم و در کمال تعجب دیدم که اکثریت آنها نیز همین را می گویند و در پاسخ سوال من که به استناد چه قانونی همچیین چیزی رو میگید میگفتن که ما حوصل دردسرهای بعدش رو نداریم که پدر و مادر خانم بیان اینجا و بگن به چه اجازه ای این کارو کردید!!!!و من گفتم اگه مردی بیاد و  ماشینشو بفروشه شما بهش میگید زنش باید بیاد اینجا شاهد باشه؟و در نهایت پاسخ فقط این بود که ما اینکارو انجام نمیدیم....
-امروز رفتم دادگاه تا به جای موکلم که نمیخواست یکی از اعضای خانواده اش رو به عنوان داور معرفی کنه از دادگاه دستور بگیرم برای اینکه از داوران مستقر در دادگاه استفاده کنم.قاضی درخواستمو امضا نمی کرد و میگفت باید یکی از اقوامش بیان.پدر یا مادرش.گفتم خوب نمیتونه اونا رو بیاره...گفت چند سالشه؟گفتم سی و هفت هشت سال.گفت خوب دیگه الان میخواد مهریه اش رو ببخشه یا بقیه حق و حقوقشو..پس فردا مادر پدرش میان اینجا مدعی میشن!!!!!یعنی من مانده بودم به این قاضی محترم چه پاسخی بدهم!!!!
در هر دو مورد کار ما به هرحال انجام شد اما این رویکرد به وضوح عدم اعتماد به تصمیم گیری زنان رو نشان میدهد.این تفکر که زنان قادر به تصمیم گیری نیستند.که ممکن است بر اساس احساساتشان تصمیم عجولانه بگیرند.

۱۳۹۱ مرداد ۱۲, پنجشنبه

نتایج!


ده روز هم سخنی و هم فکری با فعالان حقوق زنان کشورهای مختلف چند موضوع رابرایم مشخص کرد :
یک اینکه بسیاری از مشکلاتی که شاید در نگاه اول ناشی از قوانین اسلام به نظر برسند ریشه در فرهنگ مردسالاری دارند که در همه جوامع وجود دارد هر چه جامعه ای پیشرفته تر شده است این مسایل کم رنگ تر شده اند
برای مثال بکارت و اهمیت ان در بین ایران و پاکستان و مصر و کنیاوهند و  زیمبابوه و .. مشترک است و مسیحی و مسلمان و هندو هم ندارد!
و یا fgm ( ناقص سازی زنان) کاملا یک موضوع فرهنگی است حتی بسیاری از مسیحیها هم اینکار را انجام میدهند
اما نکته دیگر 
تقلیدی است که اصولگرایان مسیحی و مسلمان از یکدیگر میکنند.هر جا قانونی به تصویب می رسد که به مذاق اصولگرایان خوش بیاید انها همه تلاششان را میکنند تا ان را به کشور خود منتقل کنند حتی اگر سالها هم از قوانین مخالف آن گذشته باشد 
برای مثال در ترکیه علیرغم اینکه از سالها پیش سقط جنین قانونی بوده است در این دو سال اخیر تلاش نموده اند تا قوانینی مخالف آن وضع نمایند که البته با مخالفت شدید فعلان حقوق زنان روبرو شده است و یا اینکه دستوری خطاب به داروخانه ها داده اند تا اسامی کسانی که قرص جلوگیری از بارداری میخرند ثبت شود و...
و مشابه این قوانین در بسیاری از کشورها مشاهده شده است.
مسئله تاسف برانگیز بعدی این بود که در هیچ کدام از کشورهای حاضر در دوره با مسایل حقوق زنان به دید  موشوعات سیاسی نگاه نمی شد و فعالان اگر با مشکلی موجه بودند از باب درگیری با فرهنگ حاکم بر جامعه بود و نه دولت.
در تمام این کشورها گروههای وجود داشتند که در زمینه حقوق همجنسگرایان فعالیت میکردند و تنها کشوری که در آن هیچ صحبت رسمی در این خصوص نمی شد ایران بود
و اینکه در خصوص هر موضوعی که حرف میزدیم حتما قوانین ایران در خصوص ممنوعیت یا محدودیت آن سخنی گفته بود


۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه

پشت پرده حجاب


حجاب؛ فرهنگی کاملا ناشی از مردسالاری است
هرجا این فرهنگ قویتر بوده است حجاب هم سختگیرانه تر اعمال شده است
دلایل زیادی برای این امر وجود دارد 
مباحث مختلفی که احادیث مربوط به حجاب را زیر سوال میبرد تا مطالعه وقایع تاریخی
اما من میخواهم به یک تجربه اشاره کنم
حدود یک سال پیش عده ای در شبکه های اجتماعی چین عکس دختری را که لباس نسبتا بدن نمایی پوشیده است منتشر نمودند با این توضیح که:" اگر اینگونه لباس بپوشید و مورد تجاوز قرار بگیرید حق اعتراض ندارید"
این استدلال اشنا نیست؟
چند بار شنیده ایم اگر مورد ازار قرار میگیریم حتما مستحق ان بوده ایم چون خود را نپوشانده ایم؟
چند بار در راستای اثبات حجاب به حفظ امنیت خودمان اشاره کرده اند؟
چینی ها مسلمان نیستند، فرهنگ چند هزار ساله ایرانی هم ندارند، اما همین استدلال برای کنترل بدیهی ترین حق انسانها یعنی نحوه لباس پوشیدن انها زده می شود!!!دوست فمنیست چینی از واکنش فمنیستها میگفت و اینکه عکسهای مشابهی منتشر نموده اند با این پیام که" من حق دارم جذاب لباس بپوشم و تو حق نداری من را ازار دهی" و انقدر این بحث اهمیت پیدا کرده بود که میزگردی در تلویزیون در همین خصوص شکل گرفته بود و دوست من که به عنوان مدافع ازادی در ان میزگرد حضور داشت میگفت " نکته جالب این بود که در این برنامه ها قرار است مجری بی طرف باشد اما عملا چون او هم مرد بود در جبهه مخالف من قرار گرفته بود"
گاهی مباحث خیلی ساده نیستند:
اینکه همیشه به ما گفته اند حجاب دستور دین است و یا عفاف و حیا نشان ارزشمندی ما و یا برای حفاظت خودمان و یا جامعه است یک روی مخفی دارد که دیدنش سخت است و باورش سخت تر! پذیرفتن اینکه خواسته اند زن را و بدنشان را و روحش را تحت کنترل داشته باشند تا به این بهانه ضعیفتر باشد و پایین دست تر محسوب شود  دردناک است و من مطمینم بسیاری از ما که هنوز حجاب را با اعتقاد انتخاب کرده ایم استدلال میکنیم که حجاب مانعی نبوده و مانع پیشرفت نشده و ما را شهروند درجه دو نکرده است! اما باز هم میگویم هیچ چیز به همین سادگی نیست.

۱۳۹۱ تیر ۳۰, جمعه

آشپزخانه


اشپزخانه برای زنها همه چیز هست جز محل اشپزی.
اشپزخانه پناهگاه است؛
غار تنهایی است؛
جایی که میتوان اشک ریخت و کسی مزاحم نشود؛
جایی که میتوان همه عصبانیت را بر روی ظروف اشپزخانه خالی کرد؛
جایی که میتوان خلوت کرد و شعر گفت؛
و
و
اشپزخانه همه چیز هست جز محل اشپزی!

۱۳۹۱ تیر ۶, سه‌شنبه

زنها دردسر می شوند!


"زندگی خصوصی" را دیشب دیدم و نپسندیدم اما نه به دلیل حرفهای سیاسی پراکنده و شعارگونه ای که گویی از تیتر سایتهای خبری خونده می شد.  و نه به دلیل به سخره گرفتن همه طرفهای سیاسی این روزهای ایران...
"زندگی خصوصی" رو دوست نداشتم به دلیل تصویر کلیشه ای وحشتناکی که از زنها ارائه میکرد:
همسری که آنقدر ساده لوحانه همسرش را دوست دارد که همه دروغ ها را باور می کند.
و از آن بدتر
"پریسا" است.
دختری که نویسنده است،در لندن زندگی کرده،یکبار ازدواج کرده و طلاق گرفته، و مدام حرف از آزادی و برابری می زند.اما همین زن وقتی مردی را می بیند و از او دعوت میکند تا یک روز را با هم بگذرانند و در پایان شب هم او را به خانه اش دعوت می کند و چند شبی را با آن مرد میگذراند هیچ تحلیلی از موقعیتش ندارد...
بعد از اینکه مرد از او می خواهد تا رابطه را تمام کنند نمی پذیرد..عصبانی می شود و واکنش شدید نشان میدهد که مگر من بازیچه بوده ام؟؟؟
پریسا بیانگر همان شخصیت کلیشه ای سنتی از زنها است که مردها میخواهند از آنها سواستفاده کنند و این زنها خودشان هیچ گاه به دنبال روابط این چنینی و موقت نیستند...
فیلم باز هم تصویری از زنان ارائه میکند که بدون فکر نسبت به اینکه مردی که با او رابطه دارند متاهل است و بچه دارد،عاشق می شوند و پایان رابطه را نمی پذیرند و به آب و آتش می زنند تا مرد را مال خود کنند...
زنی که علیرغم همه دانشش نتوانسته مانع بارداریش شود....
تصویر این است:
زنها رابطه یک شبه نمی خواهند
زنها به سرعت عاشق می شوند
زنها دردسر هستند
هرچند نویسنده تلاش کرده بود نشان دهد "پریسا" زنی است که برای آنچه میخواهد می جنگد و همه تلاشش را می کند تا آن را به دست آورد اما این تلاش به دلیل اعتقاد نویسنده به همه کلیشه هایی که ذکر کردم،کاملا مضحک بود.
"پریسا " باز هم زنی ضعیف بود که اجازه داد بود از او به قول فیلم "سوءاستفاده" شود و حال تلاش می کرد تا مرد تاوان این سوءاستفاده را بپردازد.
به عبارت دیگر زنها این روابط کوتاه مدت را نمی خواهند و اگر وارد رابطه ای می شوند به امید ادامه آن است.و در مقابل مردها میدانند از یک چنین رابطه ای تا چه حد می توان توقع داشت و چیزی بیش از آن را نمی خواهند.زنها به دنبال تنوع نیستند.زنها به دنبال رابطه جنسی نیستند.آنها مردی می خواهند تا به آنها پناه دهد و عاشقشان باشد.و به همین دلیل هم اگر یک شب با کسی بودند
آن مرد با مرد زندگیشان بشود.
پی نوشت: هرچه دقت کردم متوجه نشدم منظور از صحنه های مستهجنی که فیلم به دلیل آنها توقیف شده است را متوجه نشدم!آیا واقعا اینقدر ذهن کوته بینی داریم که خاموش کردن چراغ اتاق و یا آرایش کردن زن و نگاه کردن مرد و یا نگاه شیطنت آمیز مرد به زنش را بر نمی تابیم!!؟؟